نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

نظر به درد دیگران: تأثیر تراژیک

علیرضا منجمی

0

در برنامه‌های درسی علوم انسانی پزشکی، بهره‌گیری از آثار هنری به عنوان ابزار آموزش به دانشجویان پزشکی متداول است. سینما یکی از این هنرهاست که برای آموزش مفاهیم علوم انسانی پزشکی به ویژه همدلی[۱] با بیماران بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. معمولا در این برنامه‌های درسی سکانسی از فیلم که به همدلی و ارتباط همدلانه پزشک با بیمار است نمایش داده می شود و سپس در مورد آن بحث و گفتگو ادامه می‌یابد. فیلم‌هایی مانند پچ‌آدامز یا بیداری‌ها دو نمونه شاخص از چنین آثار سینمایی هستند.

با آنکه منکر اثربخشی استفاده ابزاری از آثار هنری در آموزش علوم انسانی پزشکی نیستم، اما به گمانم این شیوه بسیار ساده‌ و سطحی با موضوع مواجه می‌شود. چگونه می‌توان صرفاً با دیدن یک سکانس از یک فیلم دریافت که چه چیزی در جریان است. این به آن می‌ماند که یک پاراگراف از یک داستان را از آن جدا کنیم و بدون اینکه از کل پیرنگ داستان مطلع باشیم بخواهیم آن را بفهمیم.

برای فهم تأثیر تماشای فیلم‌های سینمایی بر دانشجویان پزشکی نیازمند تأملات نظری جدی هستیم و مفهوم همدلی به تنهایی نمی‌تواند چنین تجربه‌ای را توضیح دهد. هدف از نمایش فیلم‌های سینمایی به دانشجویان پزشکی این است که آنها خود را به جای بیماران بگذارند و بتوانند درد و رنج آنها را تجربه کنند و از این رهگذر مواجهۀ همدلانه با بیماران محقق شود. تماشای آثار سینمایی که به بیماران در مرکز روایت هستند به نوعی «نظر به درد دیگران» است. در این نوشتار می‌کوشم تا به بهره‌گیری از مفهوم تأثیر تراژیک و کاتارسیس چارچوب نظری برای ارتباط پزشکی و سینما فراهم کنم.

تراژدی (از یونانی: τραγῳδία, tragōidia[a]) یک ژانر نمایشی است که بر اساس رنج های انسانی و عمدتاً روایت حوادث وحشتناک یا غم‌انگیزی است که برای شخصیت اصلی اتفاق می افتد. بیماری هم ازآنجا همواره با درد و رنج انسانی سروکار دارد نوعی وضعیت تراژیک است.

فیلم‌های سینمایی که به موضوعات پزشکی می‌پردازند غالباً ترسیم‌گر وقایع اندوهباری هستند که به احتمال زیاد احساس منفی اندوه را در ما برمی‌انگیزاند، اما اشتیاق ما به تراژدی نشان می‌دهد آنچه با تماشای آن به چنگ می‌آوریم مفید است. این موضوع چنان پراهمیت است که شلینگ مفهوم «تأثیر تراژیک» را ابداع کرد.

تأثیرتراژیک را دو گونه صورت‌بندی کرده‌اند: یکی در سطح حس و عاطفه و دیگری در سطح عقل و شناخت. البته این دو نوع تأیر مانع‌الجمع نیستند اما وقتی از حس و عاطفه سخن گفته می‌شود به معنای آن است که معرفت‌بخش نیست و به تولید دانشی ختم نمی‌شود.

به باور افلاطون نقاشان از آنجا که نه مٌثٌل، بلکه فقط نمودهایی ظاهری را فراچنگ می‌آورند و ترسیم می‌کنند، نمی‌توانند معرفتی را برایمان فراهم کنند. کسب معرفت از دیدگاه افلاطون یعنی فراچنگ آوردن مثال(آیدوس) یا ذات یک چیز است. اگر چنین باشد پس تماشای یک فیلم سینمایی هم نمی‌تواند معرفت‌بخش باشد و منفعتی در پی داشته باشد جز آنکه حس و عاطفه را در ما برانگیزاند. برانگیختن حس همدردی بخش غیرعقلانی نفس را خشنود می‌سازد و ما از طریق همذات‌پنداری با قهرمان تراژیک اندوه او را به مثابه اندوه خود تجربه می‌کنیم. این همدردی ازآنجا که با بخش‌های غیرعقلانی نفس‌مان سروکار دارد و معرفتی را در ما ایجاد نمی‌کند فضیلتی محسوب نمی‌شود.

ارسطو منتقد نگاه استاد خود در باب هنر بود.او با ابداع دو مفهوم ممسیس و کاتارسیس می‌کوشد نشان دهد که تأثیر تراژیک فراتر از برانگیختن صرفِ احساسات  است. کاتارسیس را نوعی تطهیر، پالایش یا وضوح‌بخشی دانسته‌اند که در اثر تماشای نمایش تراژیک محقق می‌شود. تفاسیر مختلفی از کاتارسیس شده است که می‌توان آنها را در قالب تأثیر درمانی، اخلاقی یا شناختی دسته‌بندی کرد. تماشای یک تراژدی خوش‌ساخت به تماشاگر اجازه می‌دهد تا خودش را با قهرمان تراژدی این همان بداند و از این طریق ترسو اندوه قهرمان را تجربه کند و این این‌همانی تا نوعی احساس شوریدگی به پیش می‌رود. و وقتی فاجعۀ تراژیک از راه می‌رسد حس شفقت برمی‌آید و این همان نقطه‌ای است که ارسطو کاتارسیس می‌خواند. گویی در نهایت نفس تطهیر یافته و به روشنی و حظ رسیده است. از این تماشای تراژدی نه تنها ما را درزندگی ناتوان نمی‌سازد بلکه توان مواجهۀ ما را افزایش می‌دهد.

از آنجا که بیماری موقعیتی تراژیک است قرار گرفتن در آن نه تنها ما را از پای درنمی‌آورد بلکه در ما احساس التیام به وجود می‌آورد و به قول ارسطو ما را پاکیزه و مهذب می‌کند. نظربه درد دیگران، و تجربۀ تراژیک را می‌توان نوعی تجربۀ زیباشناختی خواند که کانت آن را امر والا می‌خواند. آنچه امر زیبا را از امر والا تمایز می‌کند فقدان هارمونی و تناسب است- و این شبیه به وضعیت‌های بیماری است- احساس امر والا تجربۀ نوعی زیبایی آمیخته با نوعی درد است. کانت اشاره می‌کند که امر زیبا در طبیعت هدفمندی را به تصویر می‌کشد. طبیعتی که به خوبی درخور قوای فهم انسان ورفع حاجات زندگی اوست. امر والا در مقابل در بی‌فرمی خود ذاتاً در تخاصم با ذهن انسان یا دست‌کم ذهن علمی-تکنیکی اوست. ازآنجا که امر والا به وضوح حکمی از جنس تأیید است و نیز قابل تصور نیست که بتوان امری بی‌قاعده، آشوبناک . بی‌نظم که در تخاصم با ماست را تأیید کنیم نتیجه می‌گیریم که حامل حقیق والایی نه ابژۀ ظاهری حکم، بلکه باید سوژه باشد. به بیان دیگر اوصاف والایی که به ابژه نسبت می‌دهیم در آن نیست و نوعی جابجایی یا فراافکنی رخ داده است. به هنوان مثال وقتی گفته می‌شود غذای سالم به معنای آن است این غذا وقتی خورد می‌شود در بدن سلامتی را القا می‌کند و اطلاق سالم به غذا بی‌معناست. پس آنچه امر والا خوانده می‌شود همان کاتارسیس است که در سوژه محقق شده است. تأثیر تراژیک می‌تواند قصورو محدودیت‌های بنیادین عقل بشررا به او بنمایاند.

 

  • تصویر بالا: فیلم ریش قرمز به کارگردانی آکیرا کوروساوا

منبع:

منجمی، علیرضا، زاون قوکاسیان و همکاران. (۱۳۸۶). سینما ابزاری برای آموزش علوم انسانی به دانشجویان پزشکی: گزارشی از برنامه پزشکی و سینما در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، فصلنامه  سلامت برتر، جلد پنجم، شماره‌های ۷ و۸، پاییز و زمستان.

جولیان یانگ(۱۳۹۵). فلسفه تراژدی:از افلاطون تا ژیژک، مترجم: حسن امیری‌آرا، تهران: نشرققنوس.

[۱] Empathy

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.