آسیب روانی: استعاره «جسم خارجی» یا «چیزی نفوذی»
غلامحسین مقدم حیدری
غلامحسین مقدم حیدری
در یک تصادف اتومبیل وقتی بخش تیزی از آهن بدنه اتومبیل وارد بدن یکی از سرنشینان می شود می گوییم فرد مزبور آسیب دیده است. این بدان معنا است که جسمی خارجی وارد بدن فرد شده است. درمان این فرد در گرو عمل جراحی است که طی آن پزشک باید آن جسم خارجی را از بدن او بیرون بیاورد. در این صورت روند بهبودی فرد آسیب دیده آغاز خواهد شد. حال این پرسش مهم مطرح می شود که وقتی می گوییم «فردی آسیب روانی دیده است» چه معنایی دارد؟ مثلا دختری نوجوان مادر خود را بر اثر بیماری کرونا از دست داده است و وی بعد از مدتی دچار افسردگی، اضطراب ،دلشوره ، بی اشتهایی و لاغری شدید می شود. آیا این بدان معناست که چیزی خارجی – همچون جسمی خارجی در تصادف اتومبیل- وارد روان او شده است؟ درمان چنین فردی چگونه باید انجام گیرد؟ آیا درمان وی بدان معناست که این واقعه باید از ذهن و روان این دختر نوجوان بیرون کشیده شود و پاک گردد؟
این پرسش یکی از پرسش های بنیادین در حوزه آسیب شناسی روانی است که مناقشات فراوانی را در پی داشته است. فروید به عنوان پزشک و بنیانگذار روانکاوی یکی از اندیشمندانی است که به این موضوع پرداخته است. وی در کتاب « مطالعاتی در باب هیستری» بکارگیری استعاره «ورود جسم خارجی به تن» در آسیب های تنی را برای آسیب های روانی مورد مناقشه قرار می دهد. او معتقد است که این استعاره راه حلی را در پیش پای درمانگر می گذارد که بنا بر آن « محتوای بیماری زا مانند جسم خارجی رفتار می کند و روند درمان نیز مانند خارج کردن جسمی خارجی از درون بافت زنده است». اما باید به این نکته توجه کردکه « جسم خارجی با لایه های بافت های اطراف خود هیچ ارتباطی برقرار نمی کند، هر چند در آن تغییر ایجاد می کند و موجب التهابی واکنشی در آن ها می شود» .مثلا آهن فرو رفته در بدن فرد مصدوم در تصادف اتومبیل – بسته به میزان صدمه- سبب شکاف در بافت بدن وی و التهاب بافت های اطراف آن می شود. اما این چیز آهنی با بافت های اطراف ترکیب نمی شود و درون اندام های بدن مصدوم رخنه نمی کند.
حال آنکه در آسیب های روانی ایدهای روانی بیماری زا بطور کامل از «خود » جدا و خارج نمی شوند. بلکه در جهت های مختلف پیش می روند و به بخش هایی از «خود» طبیعی می رسند و همانقدر به این بخش ها تعلق دارند که به عامل بیماری زا متعلق اند. لایه های درونی عامل بیماری زا هردم بیشتر و بیشتر برای «خود» بیگانه می شوند بدون آنکه بتوان مرزی برای شروع محتوای بیماری زا مشخص کرد.خاطره مرگ مادر برای دختر نوجوان در تمام روان او ، خاطرات و شخصیت وی نفوذ می کند و تاثیر می گذارد این تاثیر می تواند آنقدر عمیق باشد که حتی سیستم عصبی او را نیز مختل کند و سبب تظاهرات تنی مثل درد در نقاط مختلف بدن یا بی اشتهایی شود. اما ما نمی توانیم با جراحی این خاطره بد را از ذهن وی بیرون بیاوریم. او به مرور با گذشت زمان این خاطره را به فراموشی می سپارد. این خاطره از بین نرفته بلکه در گوشه ذهن وی بایگانی شده است و به مرور از یاد رفته است.
فروید معتقد است که عامل بیماری زا در آسیب روانی « مانند جسمی خارجی رفتار نمی کند بلکه بیشتر به شکل چیزی نفوذی عمل می کند».بیمار برای دفاع روانی خود می کوشد تا این خاطره نفوذی را به فراموشی بسپارد و یا آن را مثله کند. از این رو کار درمانگر متضمن بیرون کشیدن جسمی خارجی نیست. بلکه باید بکوشد تا مقاومت بیمار در بیاد آوردن خاطره آسیب روانی را ذوب کند. در این صورت بیمار به میزان زیادی بهبود می یابد.
منبع نقل قول ها: زیگموند فروید و یوزف بروئر (۱۴۰۰) مطالعاتی در باب هیستری، مترجم سهیل سمی، نشر پندار تابان، ص ۳۷۶-۳۷۸