نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

پزشکی پیشامدرن ۱: نظریه اخلاطی

غلامحسین مقدم حیدری

0

منظور از پزشکی پیشامدرن، پزشکی است که تا قبل از قرن نوزدهم میلادی حاکم بود. از این قرن به بعد نهاد پزشکی شکل گرفت و این آغازی بر پزشکی مدرن بود. پزشکی پیشامدرن را می توان به دو دوره زمانی تقسیم کرد. دوره ای که از یونان باستان آغاز می شود و تا قرن هیجدهم ادامه می یابد و تحت تاثیر شدید آرای بقراط و جالینوس است. این پزشکی مبتنی بر نظریه اخلاطی و نظریه مزاج ها بود. دوره دوم از قرن هیجدهم آغاز می شود و تقریبا یک قرن بطول می انجامد و به پزشکی رده بندی معروف است. گرچه پزشکی رده بندی در همان پارادایم طب اخلاطی قرار دارد اما در قرن هجدهم بواسطه کارهای افرادی همچون کارل لینه[۱]، بیماری شناسی[۲] اخلاطی بصورت الگوی رده بندی[۳] درآمد که مبتنی بر شناسایی بیماری ها بر اساس شباهت ها و تفاوت ها یشان بود. در این جا قصد داریم تا مقومات این دو نوع پزشکی را بیان کنیم تا بستری فراهم شود که بتوانیم برخی از ویژگی های پزشکی مدرن را در مقایسه با پزشکی پیشامدرن بررسی کنیم.

نظریه اخلاط و مزاج ها

نظریه اخلاط چهارگانه[۴] برای اولین بار در قرن پنجم پیش از میلاد توسط بقراط[۵] در کتاب « طبیعت انسان[۶]» مطرح شد. این اخلاط عبارت بودند از خون[۷]، بلغم[۸]، صفرای زرد[۹]، صفرای سیاه[۱۰] (سودا) که هر کدام از آن ها با یکی از چهار فصل منطبق بودند و در آن فصل غالب بودند. خون که گرم و تر بود در بهار غالب بود، صفرای زرد که گرم و خشک بود در تابستان، صفرای سیاه(سودا) که سرد و خشک بود در پاییز و بلغم که سرد و تر بود در زمستان. بر این اساس سلامتی به عنوان تعادل و ترکیب این اخلاط تعریف می شد و عدم تعادل میان آنها ، علت بیماری بود. از این رو برای اجتناب از این عدم تعادل پزشک توصیه هایی برای اصلاح رژیم غذایی فرد مطابق با فصول می کرد. (Jouanna,2012,p 335) غلبه این اخلاط نه تنها مطابق با فصول تغییر می کرد بلکه بر حسب سن نیز در حال تغییر بود گرچه هیچ  بحث منظمی را نمی توان درباره رابطه تغییر اخلاط با فصول در آثار بقراط یافت[۱۱].  نکته ای که باید بدان توجه کرد این است که هیچ ردی از ارتباط میان اخلاط چهارگانه با عناصر اربعه[۱۲] و مزاج های چهارگانه[۱۳] در آثار بقراط وجود ندارد.

نظریه اخلاط چهارگانه نتوانست تا قرن دوم پس از میلاد پارادایم حاکم بر پزشکی شود. بطوریکه در پزشکی رومی و هلنیستی تجربه گرایان[۱۴]، دگماتیست ها[۱۵]، متودیست ها[۱۶] و پنوماتیست ها[۱۷] تاکید زیادی بر این نظریه نکردند. تا اینکه جالینوس[۱۸] در کتاب تقریظ هایی بر «طبیعت انسان» بقراط[۱۹] ، نشان داد که اخلاط چهارگانه مبنای کار بقراط بوده است. اما نکته جالب آن است که پزشکی جالینوس بیش از آنکه مبتنی بر اخلاط چهارگانه با شد بر کیفیات چهارگانه اصلی[۲۰] – گرم، سرد، خشک، تر- بنا شده بود. رساله «درباره مزاج ها[۲۱]» ی او بر ترکیبات ممکن چهار کیفیت اصلی قرار گرفته است. در چهار ترکیب تنها یک کیفیت غالب است و در چهار ترکیب دیگر دو کیفیت غالب هستند. در حالیکه تنها یک ترکیب خوب وجود دارد اما بقیه ترکیبات بد هستند. این نُه مزاج عبارتند از: معتدل، گرم، سرد، مرطوب ( تر )، خشک، گرم و خشک، گرم و مرطوب، سرد و خشک، سرد و مرطوب. هر کدوم از این مزاج ها خصوصیات خاصی دارند , تنها مزاج مطلوب مزاج معتدل است.

در آثار جالینوس بندرت می توان دید که این ترکیبات بر مبنای غلبه یک خلط تبیین شوند. از منظر او کیفیت های فیزیکی و اخلاقی فرد به ترکیباتی نسبت داده می شود که بوسیله کیفیات اولیه آن ها تعریف می شوند. برای مثال او درباره مزاج خشک و سرد چنین می گوید: « اگر فردی از ابتدا سرد و خشک هست، ساختمان و وضع طبیعی بدن این فرد سفید، نرم، بی مو ، بدون رگ ها و مفاصل قابل مشاهده ، لاغر و وقتی بدنش را لمس می کنیم سرد هست و خصلت روحی او گوشه گیری، ترسو بودن و افسردگی است»( Jouanna,2012,p 339)  جالینوس اخلاط چهارگانه و چهار مرحله از زندگی را در سیستمی از تطابق بین خلط، فصل و سن گسترش داد. او در رساله درباره دکترین های بقراط و افلاطون[۲۲] می گوید: «کودک بر بهار منطبق است، مرد جوان بر تابستان، مرد بالغ بر پاییز و مرد پیر بر زمستان»(Ibid)  بنابر این سیستم می توان میان اخلاط، فصول و دوره های سنی رابطه ای برقرار کرد:

خون، بهار، کودکی  /  صفرای زرد، تابستان، جوانی   /  صفرای سیاه(سودا) ، پاییز، بلوغ  /  بلغم، زمستان، پیری

در پی این رابطه ، میان عناصر اربعه-آتش، هوا، آب، خاک- و اخلاط نیز رابطه برقرار شد و در نهایت شخصیت و ویژگی های افراد بر اساس اخلاط تبیین شدند.[۲۳] ارتباط هایی که ما نمی توانیم هیچ ردی از آن ها را در رساله طبیعت انسان بقراط بیابیم و در نظریه پزشکی جالینوس در قلب نظریه مزاج های چهارگانه قرار می گیرند. البته ارتباط دوگانه بین اخلاط و عناصر اربعه توسط جالینوس بخوبی توسعه نیافت. مثلا خون بر هوا منطبق نشد. قرن ها بعد از جالینوس تبیین های کاملی از این ارتباط ها بیان شد که می توان آن را در نمودار زیر نشان داد:

جالینوس در رساله ای با عنوان اینکه قوای روح از ترکیب های بدن پیروی می کنند[۲۴] نشان داد خصوصیات روح از ترکیب های[۲۵] بدن ها  پیروی می کنند. از نظر او « تیزی و باهوشی توسط صفرای زرد بوجود می آیند، پشتکار و سازگاری بوسیله خلط سودایی و سادگی و بی ریایی توسط خون.  اما طبیعت بلغمی هیچ تاثیری بر ویژگی روح ندارد».(Ibid, p 340)

تنها چندین قرن بعد از جالینوس بود که طب یونانی تبیین کاملی از چهار مزاج بلغمی[۲۶]، دموی[۲۷]، صفراوی[۲۸] و سوداوی[۲۹] و خصوصیات روانی انسان ها را ارائه کرد . برای نمونه می توان به متنی یونانی اشاره کرد که می کوشد تا خصوصیات اخلاقی و روانی گوناگون افراد را بر حسب نظریه مزاج ها تبیین کند:

چه می شود که در میان انسان ها برخی مهربانند و لطیفه می گویند برخی دیگر غمگین و محزون و مغموم هستند و برخی هم تند مزاج و تلخ و عصبانی اند و عده ای هم سست و تنبل و دو دل و ترسو هستند؟ علت به این دلیل هست:

  • کسانی که از خون خالص قوام یافته اند همیشه مهربان، لطیفه گو و متبسم هستند؛ راجع به بدن هایشان، آنان سرخ رنگ و دارای پوست زیبایی هستند.
  • کسانی که از صفرای زرد قوام یافته اند تند مزاج،تلخ و جسور هستند، راجع به بدن هایشان آنان سبزه و پوستی زرد دارند.
  • کسانی که از صفرای سیاه قوام یافته اند سست و تنبل و ترسو و بیمار هستند؛ درباره بدنهایشان، آنان چشمانی مشکی و مویی سیاه دارند
  • کسانی که از بلغم قوام یافته اند محزون و فراموشکار هستند؛ درباره بدن هایشان، موهای آنان سفید هست.
  • اخلاط و مزاج ها بصورت یک مجموعه ، متقن ترین چارچوبی بود که وضع سلامت و بیماری انسان –تنی و روانی- را توضیح و در اختیار پزشکان و مردم عادی قرار می داد. (Ibid,p342)

درمان: بازگرداندن اعتدال

در پزشکی اخلاطی مایعات بدن و تاثیر آنها از جمله آثاری بود که پزشکان بدان توجه می کردند. مثلا در بیماری که تب داشت، برافروخته شدن پوست مورد توجه قرار می گرفت. اگر او سرفه می کرد، خون یا خلطی که بالا می آورد و آب دهان و بینی که راه می افتاد بررسی می شد. اگر ادرار فرد تیره بود ممکن بود که او مبتلا به یرقان یا کمبود آب بدن بود. اسهال و استفراغ، سرد و مرطوب بودن پوست یا عرق کردن  رنگ پریده بودن ممکن بود از علائم بیماری برای پزشک باشد.

درمان در پزشکی اخلاطی بر پایه دو اصل قرار داشت: اعتدال و توازن. سلامتی یعنی حالت تعادل بین عناصر بود و عدم تعادل، کم یا زیاد شدن یا نقص(که فساد نامیده می شد) یک یا چند عنصر سبب بیماری می شد. برای تبیین حالت بیماری، غالبا بدن به تنوری تشبیه می شد که در حال پخت نمادهای مهم اخلاط بود. ترشحات بدن، یعنی چرک، عرق، خلط دفع شده، ادرار غلیظ، تهوع و اسهال، حاصل عملکرد دفاعی بدن تفسیر می شد. بدن با پختن، ساختن، تخریب یا افزودن طبایع، قادر به دفع افراط یا افساد عناصر و ایجاد اعتدال بود. پزشکان مشاهده بدنی را که خود را از افراط و تفریط طبایع حفظ می کند، دلیلی برای نظریه قدرت درمان طبیعت می دانستند. آموزه «قدرت شفا بخش طبیعت» سبب رواج دو پند مهم برای پزشکان شد: (باینوم،۱۳۹۷، ص۴۱)

  • نیروهای طبیعی شفادهنده بیماری ها هستند.
  • به هنگام بیماری، دو چیز را عادت خود قرار ده: کمک کردن و یا لااقل آسیب نرساندن.

بنابراین درمان در وهله نخست کمک به بدن بیمار بود برای انجام دادن اعمال طبیعی آن. از این رو روش درمان در طب اخلاطی روشی ترکیبی بود شامل برنامه غذایی، ورزش، ماساژ و امور دیگری که به نیازهای شخصی بیمار توجه کند. گرچه در نوشته های طب اخلاطی به وصف بیماری هایی بر می خوریم که امروزه می توان آن ها را به نام های جدید خواند اما آنان هرگز بیماری ها را از فردیت بیمار جدا نمی کردند. بنابراین هرچند با شرح بیماری هایی روبه رو هستیم که می توان ان ها را سلف سکته، مالاریا، صرع، هیستری و اسهال خونی نامید، اما در واقع این ها شرح وقایعی هستند که برای افراد خاصی رخ داده اند. آنان از این تجارب برای رسیده به قانونی عمومی برای مقابله با بیماری ها استفاده می کردند که معمولا آن ها را در قالب دستورالعمل هایی عرضه می کردند. چارچوب طب اخلاطی همواره مشوق درمان های خاص برای نمونه های منحصر بفرد بود. پزشکان اخلاطی آنچه را که در معاینه بالینی مشاهده می کردند برای تشخیص در نظر می گرفتند و نوعی رژیم درمانی را توصیه می کردند.

مراجع

  • Jouanna, Jacques(2012) “The Legacy of the Hippocratic Treatise The Nature of Man: The Theory of The Four Humours” in Greek medicine from Hippocrates to Galen : selected papers, BRILL
  • باینوم، ویلیام(۱۳۹۷) تاریخ پزشکی، ترجمه فهیمه مخبر دزفولی، انشارات حکمت سینا

 

[۱] – Carolus Linnaeus

[۲] – nosologie

[۳] – classificatory medicine

[۴] – the four humours

[۵] – Hippocratic

[۶] – The Nature of Man

[۷] – blood

[۸] – phlegm

[۹] – yellow bile

[۱۰] – black bile

[۱۱] – البته باید توجه کرد که نظریه اخلاط چهارگانه تنها نظریه در زمان خودش نبود بلکه نظریه های گوناگونی از اخلاط چهارگانه در زمان بقراط وجود داشتند. مثلا مطابق یکی از این نظریه ها این اخلاط عبارت بودند از : بلغم، خون، صفرا و آب

[۱۲] – the four elements

این عناصر عبارت بودند از آتش، هوا، آب، خاک که سازنده جهان می باشند

[۱۳] – the four temperaments

[۱۴] – Empiricists

[۱۵] – Dogmatists

[۱۶] – Methodists

[۱۷] – Pneumatists

[۱۸] – Galen

[۱۹]Commentary on Hippocrates’ The Nature of Man

[۲۰] – the four elementary qualities: hot, cold, dry, wet

[۲۱]De temperamentis

[۲۲]On the Doctrines of Hippocrates and Plato

[۲۳] – البته باید توجه کرد که اخلاط نه تنها توسط رنگ بلکه توسط مزه هایشان از هم جدا می شوند: خون شیرین، صفرای زرد تلخ ، صفرای سیاه  ترش،  بلغم شور(۳۳۹)

[۲۴]That the Faculties of the Soul Follow the Mixtures of Body

[۲۵] – mixture

[۲۶] – phlegmatic

[۲۷] – sanguine

[۲۸] – bilious

[۲۹] – melancholic

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.