نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

کارناوال دیوانگان: دریچۀ فوکو به خاستگاه روانشناسی

نوشته:هانا لین ونابل بازسازی و ترجمه: محسن خادمی

0

میشل فوکو (۱۹۲۶-۱۹۸۴)، از تأثیرگذارترین اندیشمندان قرن بیستم، در سال ۱۹۴۲ مطالعات رسمی خود را در رشتۀ فلسفه آغاز می­کند، اما رفته­رفته به رشتۀ روان­شناسی علاقه­مند می­شود و در سخنرانی­های دَنیل لاگاش (پزشک و روانکاو فرانسوی) در دانشگاه پاریس شرکت می­کند. او در سال ۱۹۴۹ (در ۲۳ ­سالگی) در رشتۀ روان­شناسی لیسانس می­گیرد و سه سال بعد نیز در سال ۱۹۵۲ دیپلم آسیب­شناسی روانی خود را دریافت می­کند. وی پس از چند سال کار و مطالعه در زمینۀ روان­شناسی، در سال ۱۹۵۴ به دعوت رولان کوهْن (روان­پزشک مشهور سوئیسی) به مونسترلینگنِ سوئیس می­رود تا در کارناوال دیوانگان شرکت کند. این رویداد، چرخش مهمی در حیات فکری فوکو ایجاد می­کند. در واقع، حضور فوکو در آن کارناوال، آغاز تأملات انتقادی وی در مورد خاستگاه و مبادی روان­شناسی بود. در همین­جا بود که فوکو رفته­رفته روایت سنتی در مورد خاستگاه روان­شناسی را به پرسش می­کشد و آثار مهمی در زمینۀ روان­شناسی تألیف می­کند؛ از جمله «بیماری روانی و شخصیت» (۱۹۵۴)، «رؤیا، وجود و تخیل» (۱۹۵۴) و «پژوهش­های علمی و روان­شناسی» (۱۹۵۷). علاوه بر این، فعالیت‌های علمی و سفر‌های پژوهشی فوکو نیز او را به تحلیل و تأملِ عمیق دربارۀ بیماری­های روانی به ویژه «جنون» سوق داد.

حضور فوکو در کارناوال سوئیس در سال ۱۹۵۴ بارقۀ مهم تأملات جدید او بود. این رویداد نقشی کلیدی در اندیشۀ فوکو داشت و برای او پرده از پارادکسی در دل روان­شناسی بر­داشت.

فوکو حاصل این تأملات را در سال ۱۹۶۱ در رسالۀ دکتری خود در باب تاریخ جنون به راهنماییِ ژُرژ کانگیلِم به رشتۀ تحریر درآورد و از آن دفاع کرد. او در این رساله- که در همان سال در قالب کتابی تحت عنوان «جنون و تمدن» منتشر شد- به بررسی سیرِ تحولِ معنایی «جنون» در فرهنگ، حقوق، سیاست و پزشکی اروپا از قرون وسطی تا پایان قرن هجدهم می­پردازد. فوکو نشان می­دهد که جنون بیماریِ ابژکتیوی چون سرطان یا سنگ کلیه نیست، بلکه جنونْ حیات تاریخی و معناییِ پرتلاطمی دارد.[۱] به تعبیر بهتر، جنون معنای ثابت، ذاتی و تغییرناپذیری ندارد، بلکه معنای آن به تناسب تغییرات فرهنگی­اجتماعی در طول تاریخ تغییر کرده است. در واقع، از نظر فوکو «جنون برساختی اجتماعی است که از طریق قدرتِ گروه­های نخبه قوام و دوام یافته است»[۲] و مرزبندی میان «عُقلا» (the wise) و «دیوانگان» نوعی استقلال هویت برای کسانی است که در اکثریت­اند و قدرت دارند.

باری، همان­طور که بیان شد، حضور فوکو در کارناوال سوئیس در سال ۱۹۵۴ بارقۀ مهم تأملات جدید او بود. این رویداد نقشی کلیدی در اندیشۀ فوکو داشت و برای او پرده از پارادکسی در دل روان­شناسی بر­داشت. در این مقاله با تکیه بر آثار اولیۀ فوکو در روان­شناسی و اجمالاً کتاب تاریخ جنون (۱۹۶۱)، ناهمخوانیِ «نظریۀ» روان­شناسی مدرن- که میراث­بَرِ روش­های علم مدرن است- و «رویۀ عمَلیِ»[۳] حاکم بر آن- که میراث­بَر عصر کلاسیک است- را شرح خواهیم داد. این مقاله می­کوشد برخی از ساختارهای تاریخی و زیرینِ روان­شناسی مدرن را آشکار سازد. البته لازم به ذکر است که در این مقاله عمدتاً از اصطلاح «روان­شناسی» به معنای کلان آن استفاده خواهیم کرد، چراکه خود فوکو «روان­شناسی» را به چشم رشتۀ وسیع­تری می­ببیند که «روان­پزشکی» و «آسیب­شناسی روانی» را نیز در بر می­گیرد.

[۱] . “Pink Floyd and Philosophy: Careful with that Axiom, Eugene!”, Edited by George A. Reisch, p.149.

[۲] . The Cultural Construction of Madness, Stanley Wilkin, p.4

[۳] . در این مقاله، معادل­ واژۀ practice را «رویّه، رویۀ عملی، شیوۀ عملی» گذاشته­ام.

منبع

متن حاضر بازسازی مقالۀ «هانا لین ونابل» (استادیار فلسفه در دانشگاه مری (UMary)) است تحت عنوانِ

The Carnival of the Mad: Foucault’s Window into the Origin of Psychology, Hannah Lyn Venable, Texas State University, United States.

محسن خادمی دانشجوی دکتری فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.