نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

علم و شبه علم در مدخل دانشنامه فلسفی استنفورد (۶)

سون او هانسون ترجمه: امیرحسن موسوی*

0

معیارهای مبتنی بر پیشرفت علمی
ایمره لاکاتوش معیار علمی بودن را وابسته به شواهد نمی‌دانست و در واکنش به معیار ابطال‌پذیری پوپر بیان کرد یک نظریه ممکن است علمی باشد حتی اگر ذره ای از شواهد به نفع آن نباشد، و ممکن است شبه علمی باشد حتی اگر تمام شواهد موجود به نفع آن باشد (Lakatos 1981, 117). لاکاتوش معیاری را پیشنهاد کرد که آن را ابطال‌گرایی پیچیده (Sophisticated falsification) نامید.
در این دیدگاه، معیار مرزبندی نباید برای یک فرضیه یا نظریه مجزا اعمال شود، بلکه باید برای یک برنامه تحقیقاتی کامل که با مجموعه ای از نظریه ها که به طور متوالی جایگزین یکدیگر می شوند مشخص شود. به نظر او، اگر نظریات جدید پیش‌بینی‌های شگفت‌انگیزی داشته باشند که تأیید شوند، یک برنامه تحقیقاتی پیشرو است. در مقابل، یک برنامه تحقیقاتی رو به انحطاط با تئوری هایی مشخص می شود که فقط به منظور تطبیق با حقایق شناخته شده ساخته می شوند.
پیشرفت در علم تنها در صورتی امکان‌پذیر است که یک برنامه تحقیقاتی حداقل نیاز را برآورده کند که هر نظریه جدیدی که در برنامه توسعه می‌یابد دارای محتوای تجربی بزرگ‌تری نسبت به نسخه قبلی خود باشد. اگر یک برنامه تحقیقاتی این شرط را برآورده نکند، شبه علمی است.

پل تاگارد یک دیسیپلین را شبه‌علمی می‌داند اگر دارای دو ویژگی باشد:
نظریه‌ها در آن دیسیپلین پیشرفتی ندارند
فعالین جامعه یک دیسیپلین شبه علمی، تلاش اندکی برای توسعه نظریه‌ها در جهت حل مسائل انجام می‌دهند، هیچ نگرانی در ارتباط با ارزیابی نظریه دیگر همکارانشان در همان دیسیپلین نشان نمی‌دهند و در بررسی مویدات و ابطال‌کننده‌های نظریات دیسیپلین، گزینشی عمل می‌کنند.

تفاوت عمده بین رویکرد تاگارد و لاکاتوش این است که لاکاتوش یک دیسیپلین غیرپیش‌رونده را به عنوان شبه علمی طبقه بندی می‌کند، حتی اگر دست اندرکاران آن سخت تلاش کنند تا آن را بهبود بخشند و آن را به یک دیسیپلین پیش‌رو تبدیل کنند. (تاگارد در کارهای بعدی این رویکرد را کنار گذاشته و به جای آن شکلی از مرزبندی چند معیاره را ترویج کرده است) (تاگارد ۱۹۸۸، ۱۵۷-۱۷۳)

دانیل روثبارت (۱۹۹۰) به روشی مشابه، بر تمایز بین استانداردهایی که باید هنگام آزمایش یک نظریه استفاده شود و استانداردهایی که هنگام تعیین اینکه آیا یک نظریه اصلاً باید آزمایش شود یا خیر، تأکید کرد. از نظر روثبات یک نظریه وقتی باید آزمایش شود که موفقیت تبیینی رقیب خود را در بر بگیرد، و این که باید مفاهیم قابل آزمایشی را به همراه داشته باشد که با مفاهیم رقیب ناسازگار است. به عقیده روتبارت، یک نظریه در صورتی غیرعلمی است که به این معنا قابل آزمایش نباشد.

جورج رایش پیشنهاد کرد که مرزبندی می‌تواند مبتنی بر این شرط باشد که یک دیسیپلین علمی به اندازه کافی در علوم دیگر ادغام شود. دیسیپلین‌های مختلف علمی دارای ارتباطات متقابل قوی هستند که مبتنی بر روش شناسی، نظریه، شباهت مدل ها و غیره است. به عنوان مثال، آفرینش گرایی علمی نیست، زیرا اصول و اعتقادات اساسی آن با اصولی که علوم دیگر را به هم پیوند می دهند و متحد می کنند، ناسازگار است. رایش می‌گوید به‌طور کلی‌تر، یک حوزه معرفتی شبه علمی است اگر نتوان آن را در شبکه موجود علوم تثبیت‌شده ادغام کرد. (Reisch 1998; cf. Bunge 1982, 379)
پاول هویننست علم را براساس معرفت سیستماتیک مشخص می‌کند و پیشنهاد می‌دهد که سیستماتیک بودن می تواند معیار تمییز باشد. با این حال، همانطور که توسط نائومی اورسکس نشان داده شده است، این یک معیار مشکل ساز است، زیرا به نظر می رسد برخی از شبه علوم آن را برآورده می‌کنند. (Oreskes 2019)
معیارهای مبتنی بر هنجارهای معرفتی
رویکرد متفاوتی برای معیار مرزبندی علم توسط مرتون جامعه‌شناس پیشنهاد شد که ارزش پایه است. (۱۹۷۳) از نظر مرتون علم با مجموعه‌ای از منش‌ها و روحیات (Ethos) مشخص می‌شود که می‌توان آن‌ها را ذیل چهار مجموعه از الزامات نهادی (Institutional Imperatives) خلاصه کرد. اولین معیار، عام‌گرایی (Universalism) حقایق علمی است بدین معنا که آن‌ها مستقل از هر منشایی که می‌آیند باید تابع معیارهای از پیش‌تعیین شده (Preestablished) و غیرشخصی (Impersonal) باشند. این بدان معناست که پذیرش یا رد ادعاها نباید به ویژگی های فردی یا اجتماعی بازیگران آن بستگی داشته باشد. دومین الزام کمونیسم است که براساس آن یافته‌های ماهوی علم، محصول همکاری اجتماعی است و بنابراین متعلق به جامعه است نه متعلق به فرد یا گروهی خاص. این الزام، همانطور که خود مرتون اشار کرد، با پتنت‌ها و حقوق انحصاری استفاده برای مخترعان و کاشفان، ناسازگار است. سومین الزام نهادی، بی غرضی (Disintrestedness) الگویی از کنترل نهادی را تحمیل می‌کند که قصد دارد تاثیرات ناشی از انگیزه‌های شخصی یا ایدئولوژیکی که دانشمندان ممکن است داشته باشند را مهار کند. الزام چهارم شک سازمان‌یافته نهاد علم است که دلالت بر بررسی موشکافانه و غیرذی‌نفعانه تمامی باورهایی دارد که ممکن است برای سایر نهادها محترم یا مقدس باشد. این همان خصیصه‌ای است که گاهی علم را با ادیان و ایدئولوژی‌ها در تعارض قرار می‌دهد.

مرتون این معیارهای مرزبندی علم را متعلق به جامعه‌شناسی علم می داند و بنابراین آن‌ها را گزاره‌های تجربی درباره علم واقعی می‌داند که در جامعه علمی وجود دارد نه هنجارهایی که باید در علم وجود داشته باشد.

او با تأکید بر این امر از کلانگری معرفتشناختی فلسفه علم و خردنگری تاریخ تفکرات علمی دوری میجوید. (مرتن و اخلاقیات علم، فرزانه بازیار) معیارهای اغلب توسط جامعه‌شناسان به دلیل ساده‌سازی بیش از حد، مردود شده اند و بر بحث های فلسفی مرتبط با مسئله تحدید هم تاثیر محدودی داشته اند. (Dolby 1987; Ruse 2000).

* دانشجوی دکترای فلسفه علم و تکنولوژی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

منبع Hansson, Sven Ove, “Science and Pseudo-Science”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2021 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/fall2021/entries/pseudo-science/>.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.