نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

علم و شبه علم در مدخل دانشنامه فلسفی استنفورد (۴)

سون او هانسون ترجمه: امیرحسن موسوی*

0

تاکنون پیشنهادهای گوناگونی برای اینکه علم دقیقا چه عناصری دارد یا چه معیارهایی برای مرزبندی علم از شبه‌علم باید اعمال شود ارائه شده است. پیشنهادهایی شامل برنامه تحقیقاتی لاکاتوش (۱۹۷۴)، شاخه‌ای معرفتی یا دکترینی شناختی متشکل از گروهی از مردم با اهداف و پرکتیس‌های معرفتی مشترک  (Bunge 1982, 2001; Mahner 2007)یک نظریه واجد ویژگی خاص (پوپیر، ۱۹۶۲) نوعی از پرکتیس (Lugg 1992; Morris 1987), یک مسئله یا پرسشی علمی (Siitonen 1984). یا یک شیوه‌ی جست وجویی خاص (Kuhn 1974; Mayo 1996). احتمالا منصفانه است اگر بگوییم معیارهای مرزبندی را می‌توان به طور معناداری در هر یک از این سطوح توصیف اعمال کرد. مسئله خیلی سخت این است که از میان آن‌ها آیا سطحی از توصیف وجود دارد که به قدری بنیادین باشد تا بتوان باقی سطوح را به آن فروکاست؟

گروهی از فیلسوفان تفکیک شبه‌دانشمندان را از دانشمندان عملی‌تر از علم از شبه‌علم می دانند. به عنوان نمونه ستل ویژگی نهادی علم را ویژگی بنیادین متمایزکننده از فعالیت‌های شبه‌علمی می‌داند و بر این باور است که این عقلانیت و نگرش انتقادی است که در نهادها تعبیه شده است، نه ویژگی های فکری شخصی افراد، که علم را از اعمال غیر علمی مانند جادو متمایز می کند. Settle (1971)
بطور شخصی عقلانیت یک جادوگر در یک قبیله بدوی لزوما کمتر از دانشمندی غربی در جامعه‌ی مدرن نیست. عنصری که جادوگر فاقد آن است محیط فکری متشکل از عقلانیت جمعی و انتقاد متقابل است. اصرار بر اینکه هر دانشمند باید دارای نگرش انتقادی باشد نوعی از مغالطه تقسیم است. به این معنا که ویژگی یک جامعه را از فردی که عضوی از آن جامعه است انتظار داریم. Settle 1971, 174))

دلیل دیگری که مسئله تحدید را دشوار می‌کند، تغییرپذیری خود علم در زمان است.
درکسون به درستی به سه دلیل عمده اشاره کرد که چرا مرزبندی گاهی اوقات دشوار است:

۱. علم در طول زمان تغییر می‌کند،

۲. علم ناهمگون (Heterogenous) است

۳. علم تثبیت شده خود عاری از نقص‌های  مشخصه شبه علم نیست.

فیلسوفان معمولاً معیارهایی را انتخاب کرده اند که به نظر می رسد نیازی به دانش تخصصی در حوزه موضوعی مربوطه ندارند در حالی که تعریف باید به گونه ای باشد که متخصصین مربوطه را درگیر کند.

بدین منظور پیشنهاد ۱’ به عنوان جایگزین ۱ مطرح می کند:

۱’: با معتبرترین دانش در مورد موضوع خود که در حال حاضر در دسترس است، مغایرت دارد.

این تعریف می‌تواند تا حدودی مسئله‌ی تغییر علم در طول زمان را حل کند. [بسیاری از انقلاب‌های علمی با دانش در دسترس زمان خود مغایرت داشتند]

مروری بر تلاش‌های صورت گرفته در قرن بیستم

  • پوزتیویست‌های منطقی:
    در حوالی سال ۱۹۳۰، پوزیتیویست های منطقی حلقه وین، رویکردهای تاییدگرایانه مختلفی را درباره علم توسعه دادند.
    ایده اصلی این بود که یک گزاره علمی را می توان از یک گزاره متافیزیکی متمایز کرد، زیرا حداقل در اصول آن امکان تأیید تجربی وجود دارد. این دیدگاه مستلزم این نگرش بود که معنای یک گزاره، همان روش تایید آن است. (اگر روش تایید معلوم نباشد، گزاره بی‌معنی است)
    این پیشنهاد اغلب در گزارش های مربوط به مرزبندی علم و شبه علم گنجانده شده است.
  • فارغ از دلایل معرفت‌شناختی که پروژه پوزتویست‌ها را منسوخ کرد، از نظر تاریخی نیز استفاده از این معیار برای تفکیک علم از شبه‌علم صحیح نیست چرا که پیشنهاد پوزتیوست‌ها با هدف حل مشکل مرزبندی علم و متافیزیک بود که با مسئله مرزبندی علم از شبه‌علم کاملا متفاوت است.

* دانشجوی دکترای فلسفه علم و تکنولوژی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

منبع Hansson, Sven Ove, “Science and Pseudo-Science”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2021 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/fall2021/entries/pseudo-science/>.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.