نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

مقومات فیزیولوژی جالینوس: بخش اول

فرزانه عامری

0

 

جالینوس فلسفه را در مدرسه ارسطویان، افلاطونیان، رواقیان و اپیکوریان که پدرش انتخاب نمود، فراگرفت اما تحت‌تاثیر آن‌ها قرار نگرفت. او به گفتۀ خودش نه تنها طرفدار هیچ مکتبی نبود بلکه با کسانی هم که اهل مکتبی بودند، مخالف بود. او می‌گوید بهترین آموزه‌ها را از همۀ آن‌ها گزیده و نشان می‌دهد که چگونه به حقیقت رسیده است، به‌طورخلاصه جالینوس یک التقاط‌گر (گلچین‌کننده) بود، یعنی از هر مکتب آن ‌چه فکر می‌کرد درست‌تر و به حقیقت نزدیک‌تر است را انتخاب می‌نمود. او برای فلسفه افلاطون ارزش قائل بود و افلاطون را از بزرگ‌ترین فلاسفه پیشینینان می‌دانست. با این حال جالینوس در فلسفه مانند پزشکی سعی نمود از گروه‌ها و مکتب‌های خاص آن زمان فاصله بگیرد. همچنین جالینوس تاکید داشت، دانستن منطق به حد نیاز ،برای هر نوع فعالیت علمی ضروری است: «اگر کسی روش‌ منطقی را بیاموزد، حقیقت هر چیزی را پیدا خواهد نمود». او در کتاب «روش درمانی» آورده: «با روش منطقی، حقیقت از کذب قابل تشخیص خواهد بود». ازاین‌رو علاوه بر آثاری در فلسفه و منطق، آثار پزشکی او نیز حاوی مسائل فلسفی بود. او فلسفه را برای پزشکی لازم می‌دانست، تأکید او بر اهمیت استدلال و منطق در کار پزشکی در رسالۀ او با عنوان «فی ان الطبیب الفاضل یجب ان یکون فیلسوفا» به معنی « پزشک برتر باید فیلسوف باشد» آمده: «پزشک باید منطق بیاموزد تا بیماری‌ها، ‌برحسب نوع و جنس را بشناسد و نیز راه درمان هر یک را دریابد». او تاکید داشت پزشک برای تشخیص درست به منطق و برای برقرار کردن روابط مناسب با بیمار به اخلاق نیاز دارد و همچنین از راه منطق است که می‌توان به طبیعت بدن پی‌برد و معتقد بود برای آن ‌که شخص، پزشک به معنای واقعی کلمه باشد، باید روش استدلال منطقی را بداند. جالینوس در پزشکی تمایل به بنا کردن نظریۀ پزشکی بر پایه‌های فلسفی داشت و این ‌که نشان دهد تعالیم پزشکان و فیلسوفانی به ‌ویژه بقراط و افلاطون باهم‌سازگارند. در پزشکی آن‌چه جالینوس را از دیگر پزشکان متمایز می‌نمود تاکید بر روش‌مند بودن است. در زمان او سه مکتب پزشکی مهم به امر طبابت مشغول بودند: اهل تجربه[۱] و اصحاب حیل یا روش‌شناسان[۲] و اصحاب قیاس. این سه گروه در کسب دانش پزشکی، تعلیم آن و تشخیص بیماری و درمان، اختلاف‌نظرهایی با هم داشتند. جالینوس از روش تلفیقی مبتنی بر عقل و تجربه برای کسب دانش طب و درمان استفاده می‌نمود. او معتقد بود برای شناخت دقیق حقایق می‌بایست ازروش‌های گوناگونی اعم از تجربه، آزمایش و تعقل و استدلال در کنار هم استفاده نمود.

جالینوس تحت‌تاثیر نظریه غایت‌شناسانه خود معتقد بود هر اندام یک عملکرد خاص دارد. این باور سبب شد تا او قسمت‌های مختلف بدن و عملکردهای آن را بررسی کند. فیزیولوژی جالینوس آمیزه‌ای از ایده‌های افلاطون، ارسطو و بقراط و مشاهداتش است. البته باید توجه داشت که مکاتب پزشکی معاصر جالینوس مانند اهل تجربه و اصحاب حیل یا روش‌شناسان با نظر او درباره تشریح و ضرورت دانستن آناتومی برای پزشک موافق نبودند. اهل تجربه، اعتبار معرفت‌شناختی تشریح و آزمایش را انکار می‌کردند و آن را تحقیقات دست نیافتنی در مورد علل پنهان می‌دانستند، از این‌رو روش خود را بر اساس تجربه قرار دادند. تجربه‌گراها استدلال می‌کردند چنین دانشی غیرضروری است زیرا آن‌چه حاصل می‌شود، درک درستی از بدن در شرایط عادی نمی‌دهد و خود عمل تشریح، تغییرات مهمی را در ظاهر ساختارهای مورد بررسی ایجاد می‌کند (حنین‌ بن‌اسحاق، ۱۹۷۷، ۱۳-۱۰). اصحاب حیل نیز نیازی به تحقیقات آناتومی و فیزیولوژی نداشتند. آن‌ها ادعا می کردند که روش پزشکی را در شش ماه آموزش می‌دهند. این موضع غیرقابل‌پذیرش برای جالینوس بود زیرا آموزش پزشکی را فوق‌العاده طولانی می‌دانست. جالینوس رویکرد آنان را در آموزش پزشکی «اعتقاد بدون دلیل و اثبات» می‌دانست (همان، ۲۱-۲۰). بنابراین تشریح به علت نیاز به کسب دانش جدید، مورد توجه پزشکان قرار نگرفتو آناتومی را با معیارهای جالینوس فرانگرفتند اما او بی‌اعتنا به بی‌توجهی پزشکان دیگر به یادگیری دانش آناتومی پرداخت و نوشته‌های متعدد و مفصلی در رابطه با تشریح نوشت. تعداد آثار جالینوس در زمینه فیزیولوژی بسیار است اما تعدادی از نوشته‌های او از بین رفته‌اند. مهم‌ترین آثار او در زمینه فیزیولوژی:

  • قوه‌های طبیعی
  • سودمندی اندام‌ها
  • آموزه‌های بقراط و افلاطون
  • جنبش ماهیچه‌ها: ساختار عضلانی و حرکات اختیاری ماهیچه‌ها
  • اندام بویایی
  • علت تنفس
  • منی: درمورد فرایند تولیدمثل و شکل‌گیری جنین

تاکنون در رابطه با دانش فیزیولوژی جالینوس پژوهشی صورت نگرفته است؛ تنها در مدخل «جالینوس» در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، زندگی‌نامه و آثار جالینوس مورد بررسی قرار گرفته است.  هدف از این پژوهش بررسی مبنای فلسفی دانش فیزیولوژی جالینوس است، در راستای این هدف، تلاش می‌شود تا به پرسش‌های زیر پاسخ داده شود، ۱. کدام آموزه‌های فلسفی جالینوس بر دانش آناتومی و فیزیولوژی او تاثیر گذاشت؟، ۲. آیا تاثیرپذیری جالینوس از آموزه‌های فلسفی سبب شد خطاهای پیشینیان در فیزیولوژی را تکرار کند یا آن‌ها را اصلاح کند؟ ۳. کدام خطای پیشینیان در فیزیولوژی را تشخیص داد و چگونه آن‌ها را اصلاح کرد؟

در پاسخگویی به سوالات مطرح شده و از آن‌جایی که جالینوس در کتاب «جالینوس إلی غلوقن فی التأتّی لشفاء الأمراض»می‌گوید در بدن، چهار نوع اندام اصلی وجود دارد، عبارتند از: مغز، کبد، قلب و بیضه‌ها و اندام‌های تابع، عبارتند از: اعصاب تابع مغز، شریان‌های تابع قلب،عروق تابع کبد و مجرای اسپرم و منی که تابع بیضه هستند (جالینوس، ۱۹۸۲: ۳۱) و بخش عمده آثار جالینوس که به شرح کامل عملکرد اندام‌های اصلی یعنی مغز و سیستم عصبی، قلب، کبد و دستگاه تولیدمثل اختصاص دارد، از این‌رو در این مقاله نیز فیزیولوژی اندام‌ها اصلی از دیدگاه وی مورد بررسی قرار می‌گیرد. ابتدا به منظور درک بهتر زمانه جالینوس، تاریخچه فیزیولوژی پیش از او بررسی می‌شود سپس آموزه‌های فلسفی و مفاهیم مهم دانش فیزیولوژی جالینوس را مطرح نمودیم و در ادامه به بررسی عملکرد اندام‌های اصلی پرداخته‌ایم.

 

[۱]. Empiricists

[۲]. Methodists

منبع: مجله فلسفه علم، دوره ۱۲، شماره ۱ ، شهریور ۱۴۰۱، صفحه ۹۵-۱۲۸

فرزانه عامری، دانش آموخته دکتری پژوهشگاه علوم انسانی

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.