فلسفه پزشکی و سیر تاریخی آن (۱)
احمدرضا همتی مقدم
تاریخ تأملات فلسفی در موضوعات پزشکی پیشینهای به اندازه پزشکی و فلسفه دارد. در هر عصری متفکران منتقد، هم در پزشکی و هم در فلسفه درصدد فهم سطوحی از پزشکی و عمل آن بودند که از طریق روششناسی خود پزشکی به دست نمیآمد. در این سالها (بهویژه در سیسال اخیر) مباحثی مطرح شده بر این مبنا که آیا حوزهای مناسب از پژوهش و تحقیق به نام فلسفه پزشکی (philosophy of medicine) وجود دارد یا میتواند وجود داشته باشد، و اگر وجود دارد چه مباحثی را شامل میشود، و یا خود حوزهای مجزا است یا شاخهای از فلسفه علم است؟ ارتباط این حوزه با قلمرو تکوینیافته اخلاق پزشکی چیست؟ این پرسشها و پرسشهایی همانند آن تا سالها محور عمده مباحث مربوط به «فلسفه پزشکی» بود و اگرچه تا امروز اجماعی در این زمینه حاصل نشده، متفکران گوناگون هر یک با تعریفی از این رشته، ساختاری را برای آن مشخص کردهاند.
ادموند پلگرینو یکی از فیلسوفان به نام این حوزه دلایل مثبت و منفی برای رابطه میان فلسفه و پزشکی ذکرکرده است (Pellegrino1974 ). از دیدگاهی مثبت این واقعیت وجود دارد که فکر و ذکر حرفه پزشکی درباره انسان و مسائل ضروری مربوط به او از قبیل حیات، مرگ، رنج و بیماری به سختی میتواند از اذهان افراد نقّاد در هر عصری جدا شود و از دیدگاه منفی، تعارضهای آشکار در روششناسی، معرفتشناسی و رویکردهای مشاهدهای، تجربی و آزمایشگاهی در پزشکی مستلزم ژرفاندیشیهای تحلیلی، انتزاعی و نظری فلسفی است. اندیشه درباره ماهیت بیماری (disease) و سلامت (Health) و اخلاق متخصصان این حرفه و رابطه میان این قبیل پدیدهها با مکتبهای فلسفی رایج و متداول، بهرغم تمام جذابیتها و دلزدگیها، چیزی نبوده که پزشکان و فیلسوفان از آن دست بکشند؛ اما تا این اواخر، این تأملات به ندرت دربردارنده معیارهایی برای تحلیل نظاممند و بسامان بودند تا بتوان از طریق آنها یک شاخه قانونی یا زیرشاخهای از فلسفه را تعریف کرد؛ اما امروزه پزشکان و فیلسوفان، گفتوگویی جدی را درباره امکان وجود یا عدم وجود فلسفه پزشکی بهصورت حوزهای مشخص از پژوهش آغاز کردهاند.
به نظر میرسد علایق امروزی درباره مباحث فلسفه پزشکی چندین خواستگاه دارد. اول این که علاقه دوسویهای در موضوعات پزشکی بین پزشکان و فیلسوفان وجود دارد. در هر عصری پزشکانی بودهاند که میخواستند ماهیت هنری را که انجام میدهند و پدیدههایی را که مشاهده میکنند، دریابند و فیلسوفانی وجود داشتند که میخواستند فهم عمیقتری از پدیدههای پزشکی، درباره آنچه خود پزشکی نمیتوانست فراهم آورد، به دست آورند. بهطور قطع برای رسیدن به این اهداف، به نظر میرسد چشماندازی از فلسفه همیشه ضرورت دارد. دلیل دوم برای گرایش به مباحث فلسفه پزشکی، توجه شدیدی است که به اخلاق پزشکی و اخلاق زیستی شده است، چون گاهی مباحث اخلاق زیستی با مباحث معرفتشناختی و حتی هستیشناختی پزشکی گره میخورد؛ مانند مباحث مربوط به اتانازی و کیفیت زندگی بیمار. عامل سوم در توجه به فلسفه پزشکی، گرایش به سمت رویکردهای اگزیستانسیال، هرمنوتیک، پدیدارشناسی و پست مدرن به اخلاق و فلسفه بود؛ اما نمیتوان از نقش فلسفه علم در پدید آمدن چنین حوزهای به سادگی گذشت. به جرأت میتوان گفت: بیشترین نقش را فلسفه علم بهویژه آرای کوهن (Kuhn, 1962,1970,) داشته است که نیاز برای تعریف پارادایمی را در پزشکی پدید آورد. پیشرفتهای روزافزون پزشکی جدید در طول قرن بیستم نیز مزید علت بود. دستاوردهای جدید دانش پزشکی نیز در تغییر نگرش ما در شناخت بیماریها و درمان آنها تأثیر بسزایی داشت. در پزشکی امروز نگرش تجربهگرایی (empiricism) و استفاده از روشهای آماری آزمون خطا و کارآزماییهای دوسویهکور (double – blind) رویکردی علمی و عینی ایجاد کرد که در پی آن، کامیابیهای درمانی قابل قبولی بهدست آمد؛ اما با تمام این پیشرفتها هنوز تعریف جامع و کاملی از بیماری و سلامت ارائه نشده است؛ در نتیجه فیلسوف – پزشکان و فیلسوفان علاقهمند به این مباحث درصدد برآمدند تا حوزهای را به نام فلسفه پزشکی تعریف کنند که سرانجام به سه رویکرد گوناگون به این رشته انجامید که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
ادامه دارد
احمدرضا همتی مقدم- استادیار گروه فلسفه، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه ازاد اسلامی، تهران، ایران