نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

جورج کوویه و اصل شرایط حیات

غلامحسین مقدم حیدری

0

یکی از زیست شناسانی که پس از بوفون گام مهمی در راستای تبیین طبیعت گرایانه از اشکال متنوع موجودات ارائه کرد،  جورج کوویه(۱۷۶۹-۱۸۳۲) -زیست شناس مشهور فرانسوی بود. وی گرچه پیرو نظریه فیکسیزیم بود اما جزو اولین و تاثیرگزارترین افرادی بود که با بیان «اصل شرایط حیات» تبیین غایت انگارانه از وجود یک موجود زنده را مورد بررسی نقادانه قرار داد.

کوویه نخستین تقسیم بندی های جدید جانوران به چهار دسته اصلی مهره داران ، نرم تنان ، بندپایان و شعاعیان را مطرح کرد . او مجموعه های کالبدشناسی تطبیقی یا آناتومی مقایسه ای را  گسترش داد .بازسازی های دیرین شناختی مشهور او درباره موجودات زنده مبتنی بر کارکرد اندام ها و اعضای آن ها بود. مثلا شکل و ساختار دندان های گاو نشانگر کارکرد آن یعنی خوردن گیاهان است. حال اگر دندان های موجود زنده ای را بیابیم که شبیه دندان های گاو است می توانیم بگوییم که آن موجود زنده گیاه خوار است. بنابراین در کاوش های دیرینه شناسی  از  هر تکه استخوانی که خوب حفظ شده باشد ، بی گمان می تواند رده ، راسته ، جنس ، و حتی گونه موجود زنده را مشخص کند. بطوریکه می توان با در دست داشتن تکه استخوانی از جایی از بدن یک موجود ، پی به عادت ها و رفتار های او برد . او با این شیوه استدلال مبتنی بر تبیین های کارکرد انگارانه توانست پژوهش های گسترده ای در حوزه دیرینه شناسی و مطالعه سنگواره ها انجام دهد.

کوویه درک عمیقی نسبت به ساختار (آناتومی) و کارکرد(فیزیولوژی) بدن موجودات زنده داشت. او معتقد بود«آناتومی فقط تا آنجا که ضرورت پیگیری ساختار و کارکرد را به طور همزمان تشخیص می دهد، علم ارزشمندی است. بدون دانش  از کارکرد یا هدفی که یک اندام معین برای آن طراحی شده است، درک رضایت بخشی از خود ساختار وجود نخواهد داشت.»(Coleman,1990,p18) به عبارت دیگر دانشی که از ساختار جسم توسط مشاهده و تشریح بدست می آید فقط زمانی معنادار هست که هدف و قصد اجزای ساختار مشخص شده باشد. در واقع «در قلب این آموزه این مفهوم بود که شخص به عنوان آناتومیست اجزای بدن موجود زنده را معاینه می کند اما این  اجزا را به عنوان فیزیولوژیست می فهمد»(Coleman,1990,p18). این نگرش کوویه سبب شد تا تاریخ طبیعی دگرگون شود. او نشان داد که «ساختار عمیق حیوانات الگوهایی را از ارتباط میان آنها آشکار می سازد که بر حل های مشترک برای مسایل سازگاری کارکردی مبتنی است» (Roe, 2010, p 101) [i].

در عصر کوویه این پرسش مطرح بود: « چرا این شکل از موجود زنده در میان اشکال گوناگونی که امکان حیات داشتند پدید آمده است؟»او معتقد بود که برای پاسخ به این پرسش معمولا به تبیین غایت انگارانه متوسل می شوند و به رابطه و تاثیر متقابل میان اندام ها و اعضای موجود زنده اشاره می شود یعنی «قوانین تاثیر متقابل کارکردها و بکارگیری هر عضو که توسط مشاهده تایید می شوند»(Cuvier,1835,p 58) و نتیجه گرفته می شود که انسجام میان این اعضا و قوانین تاثیر متقابل میان آن ها، توجیه کننده حیات موجود زنده است. از نظر کوویه پیش فرض این استدلال «قوانین همبودگی[ii]» یا «قوانین همبستگی اجزا[iii]»(LCE) است. یعنی «قوانین تاثیر متقابل کارکردها و بکارگیری هر عضو که توسط مشاهده تایید می شوند» (Cuvier,1835,p 58)متوجه نشدم گیج کننده است.

تا پیش از کوویه برای تبیین کارکردهای طبیعی در موجودات زنده  به فعل فاعلی قصدمند – خدا- ارجاع می دادند. در حالیکه با بیان اصل شرایط حیات، تبیین کارکردهای طبیعی در موجود زنده به شرایط محیطی نسبت داده می شد.بدین گونه کوویه مقدمات جو فکری برای بیان انتخاب طبیعی داروین را فراهم کرد

کریس مک سلان معتقد است که از نظر کوویه این قانون (LCE) فقط توصیفی تجربی از شکل موجود زنده بود و نمی توانست به این پرسش پاسخ دهد که «چرا موجود زنده مورد نظر به این شکل است؟»از نظر کوویه برای پاسخ به این پرسش باید به اصل دیگری یعنی «اصل شرایط حیات[iv]»(PCE) توسل جست. مطابق این اصل داریم:« تبیین وجود یک موجود زنده یا کارکردهای آن همبسته با مجموعه ای از شرایط ضروری برای بیان یا وجود آن کارکرد است. برای یک موجود زنده خاص یا کارکردی معین این شرایط مشتمل است بر:

  • یکپارچگی سیستماتیک گروه مشخصی از مولفه های ساختاری و
  • قوانین طبیعت غیر زنده و تاثیرات خارجی اجسام دیگر.»(MacClellan,2001,p2)

شرط اول همان رابطه و تاثیر متقابل میان اندام ها و اعضای موجود زنده است که ساختار (آناتومی) و کارکرد(فیزیولوژی) اعضای آن را تعیین می کند. بنابراین شرط اولLCE که مبنای تبیین غایت انگارانه است فقط یکی از شرایط تبیین وجود موجود زنده است و شرط دیگر آن به تاثیر محیط و شرایط آن در تکوین موجود زنده بستگی دارد. اگر شرط دوم نباشد،LCE فقط شکل کنونی موجود زنده را توصیف می کند اما نمی تواند بگوید که چرا در میان امکان های مختلف از اشکال گوناگون موجود زنده ، این شکل خاص موجود شده است. شرط دوم نشان می دهد که چگونه محیط شرایطی را فراهم آورده است تا این شکل موجود زنده پدید آید. به عبارت دیگر «قانون همبستگی اجزا» شکل و ماهیت یک موجود زنده را انعکاس می دهد  درحالیکه اصل شرایط حیات خود این قانون را تبیین می کند.

تا پیش از کوویه به دلیل نبودPCE، برای تبیین LCE به تبیین های دینی یا الاهیات طبیعت گرایانه[v] متوسل می شدند.یعنی تبیین کارکردهای طبیعی در موجودات زنده در زیست شناسی به فعل فاعلی قصدمند – خدا- ارجاع می داد. به عبارت دیگر موجود زنده به این شکل است زیرا خداوند آن را چنین طراحی کرده است. در حالیکه با بیان اصل PCE، تبیین کارکردهای طبیعی در موجود زنده به شرایط محیطی نسبت داده می شد.بدین گونه کوویه مقدمات جو فکری برای بیان انتخاب طبیعی داروینی را فراهم کرد[vi].  به عبارت دیگر کوویه PCE را بگونه ای فهمید که شکلی از تبیین کارکردی غیر الاهیاتی باشد.

نکته جالب و طنز آن است که کوویه با آنکه از طرفداران فیکسیسزیم بود اما با بیان PCE راه را بر تاثیر عوامل زنده و غیر زنده محیط بر شکل موجود زنده باز کرد.«طبیعت» در نزد کوویه مفهومی مطابق علم مکانیکی بود یعنی طبیعت مجموعه متنوعی از  اجسام زنده و غیر زنده بود که فعالیت آنها تحت سیطره قوانین جهانشمول طبیعت- مثل قوانین فیزیک،مکانیک و شیمی- بود. این قوانین سبب می شدند تا سیستمی یکپارچه از اندرکنش ها میان اجزای جهان بوجود بیاید و نهایتا «کل» ای هارمونیک را بسازد. جهانی از تغییرات ثابتی که شامل تحولات زمین شناختی و انقراض گونه ها بود. از این رو هر فعالیت و رویدادی در جهان نتیجه اندرکنش های میان اجسام طبیعی بود و توسط قوانین حاکم بر آنها باید تبیین می شد.

از نظر کوویه ما با یک جهان تصادفی مواجه هستیم که موجودات زنده در این جهان تصادفی و بر اثر عوامل زنده و غیر زنده شکل می گیرند. در این میان فقط رابطه میان روح و بدن انسان است که مستثنی از هر نوع تصادف و شانسی است. (MacClellan,2001,p10)در اینجا کوویه ماهیتی مستقل برای رابطه میان روح و بدن در نظر می گیرد که شرایط وجود آن قابل تبیین توسط PCE نیست .

[i]– او معتقد بود که جانداران دوره های مختلف قدیمی ، به یک شکل و هیئت نبوده اند .کوویه چنین اندیشید که در هر دوره ای گروهی از جانداران مخصوص زندگی کرده اند و سپس منقرض شده اند و جای خود را به گروه های دیگری که با آنها تفاوت داشته اند داده اند .امری که نظر کوویه را بسیار به خود مشغول داشت این بود که میان جانداران منقرض شده دوران قدیم و جانداران کنونی شباهت اساسی موجود است .وجود چنین شباهتی وی را به این فکر انداخت که : گرچه انواع ثابتند و به طورمستقل خلق شده اند ، در خلقت آنها قاعده و ترتیبی نیز بوده است و به طور کلی خلقت از روی طرحی مشخص صورت گرفته است .بعدها این نظریه به کاتاستروفیسم[i] یا نظریه خلقت های متوالی مشهور شد.مطابق این نظریه گونه ها ، از روز آفرینش ثابت مانده اند. به عبارت دیگر چون انسان از انسان و هر حیوانی از حیوان مشابه خود به وجود آمده ، پس حیوانات همواره ثابت اند. طرفداران این نظریه می گفتند : انواع جانوران و گیاهان هر یک جداگانه خلق شده اند و شباهت های آنها آنگونه نیست که نوعی را شکل متکامل نوعی دیگر بدانیم

 

[ii]– Laws of coexistence

[iii]– Laws of the Correlation of Parts (LCE)

[iv]– The Principle of the Conditions of Existence (PCE)

[v]– natural theology

[vi]– نکته جالب آن است که کوویه فردی به شدت مذهبی بود و موافق نگرش های مبتنی بر انتخاب طبیعی نبود و به فیکسیزم معتقد بود.

 

منبع: مقدم حیدری،غلامحسین(۱۴۰۱)تفسیر طبیعت گرایانه از تنوع اشکال موجودات زنده :«اصل شرایط حیات» کوویه، مجله پژوهش های علم و دین

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.