نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

هرمنوتیک پزشکی در پی گادامر: مسئلۀ فرونسیس (۲)

فردریک اسونئوس ترجمه رضا دانشور*

0

فرونسیس
ارسطو در اخلاق نیکوماخوسی مفهوم یونانی فرونسیس را به طور درخشان مورد بحث قرار داده است. این مفهوم معمولاً به عنوان “حکمت عملی” در مقابل مهارت فنی در هنرها و پیشه‌ها (techne)، معرفت علمی (episteme)، حکمت نظریِ فلسفه (sophia) و عقل شهودی (nous) ترجمه می‌شود.
ارسطو برای تمییز تمامی این توانایی‌ها و یا فضایل از فضایل اخلاقی، آنها را فضایل عقلانی می‌نامد. با این همه باید به خاطر داشت که الفاظ arête و hexis که در این سیاق به کار برده می‌شوند، آن دلالت‌های ضمنیِ مسیحی و ویکتورایی را که واژه انگلیسی virtue (فضیلت) متضمن آن است، ندارند. بلکه فضایل در نزد ارسطو آن حالات یا گرایش‌های نفس (Psyche) است که این امر را امکان‌پذیر می‌سازد که ما به شیوه‌ای مناسب، فکر، احساس و عمل کنیم.
به نظر ارسطو حکمت عملی در انتخاب‌های اخلاقی اهمیت اساسی دارد. در حین تلاش برای فهم چگونگی عمل کردن در وضعیت‌های تعارض آمیزی که در مواجهه با دیگران و در کنارشان با آنها روبرو می‌شویم، نمی‌توان تنها بر مجموعه‌ای از هنجارهای (اخلاقی) و اصول که در وضعیت خاص به کار گرفته می‌شوند تکیه کرد، بلکه ما به معرفت پرورش‌یافته‌ای از چیستیِ مقوماتِ حیاتِ نیک نیاز داریم، که تنها می‌توان از طریق تجربه‌ای طولانی‌ در امور زندگی (praxis) آن را اکتساب کرد.
فرونسیس گرچه به خودیِ خود یک فضیلتِ اخلاقی نیست (همچون شجاعت یا اعتدال) اما توانایی داوری در باب غایتِ صحیحِ کنش در یک وضعیت خاص و انتخاب خردمندانه است.
فضایل اخلاقی گرایش‌هایی هستند که اگر پرورانده شوند تمایل دارند تا ما را در همان راستای حکمت عملی راهنمایی کنند، اما ]باید توجه داشت که[ ما به طور ناخودآگاه از این فضائل پیروی می‌کنیم.
بنابراین حکمت عملی و فضایل اخلاقی منش‌‌هایی هستند که به طور متقابل همدیگر را تقویت می‌کنند و در فلسفه ارسطو به منظور دست‌ یافتن به حیات نیک (eudaimonia) ضروری هستند. بنابراین جای شگفتی نیست که از آن زمان که اخلاقِ فضیلت از دخمه‌های فلسفه باستان بیرون کشیده شده است – به خصوص در نتیجۀ تلاش‌های Alasdair MacIntyre و Edmund Pellegrino و David Thomasma – نویسندگان متعددی فرونسیس را به مثابۀ منشِ شاخصِ پزشک خوب تلقی نموده‌اند.
این نکته که فرونسیس برای پزشکی اهمیتی بنیادی دارد- و نه فقط به طور کلی در اخلاق- تا آنجا که اطلاع دارم توسط خود ارسطو مطرح نشده است، گرچه در فلسفه او مکرراً به مباحث پزشکی و مراقبت سلامتی پرداخته شده است.
Duff Waring اخیراً استدلال کرده است که تلقیِ پزشکی به مثابۀ فعالیتِ مبتنی بر فرونسیس در همان معنایِ ارسطویی، خطا است. در مقابل، به نظر Warring ‌ عملکردِ پزشکی نمونه‌ای از تخنه است. آن صناعتی است که هدف آن تولید سلامتی است.
مثال‌های عمده ارسطو از فرد برخوردار از حکمت عملی (Phronetic)، نه پزشکان، بلکه سیاستمداران بوده‌اند. از حاکمان پولیس (Polis) انتظار می‌رود که در موارد خاص پیچیده‌ای که قوانین کلی در مورد شیوۀ صحیحِ فعالیت ، هدایتِ ناقصی ارائه می‌کنند داوری کنند، در آنجا که هدفِ تصمیم عملِ نیک و حیات نیکِ فی‌نفسه است و نه به منظور چیز دیگری همچون سلامتی.
شکی در این نیست که Waring در اشاره به این که از نظر ارسطو فعالیت‌های پزشکی به جای praxis به حیطۀ poiesis (پوئسیس) تعلق دارد محق است چرا که هدف از فعالیتِ پزشکی خودِ فعالیت نیست- همچون مورد سیاست- بلکه بیرون از این فعالیت قرار دارد.
در نتیجه در الگوی ارسطویی، پزشکِ فاضل به جای فرونسیس، تخنه را پرورش می‌دهد. با اینهمه پرسش ارتباط (مناسبت) فرونسیس با اخلاق پزشکی معاصر در اینجا پایان نمی‌پذیرد، چرا که در این مرحله از استدلال می‌باید دو هشدار مهم را مطرح کنیم. ابتدا این که دلیل این که ارسطو منشِ دکتر را دارای فرونسیس نمی‌داند، بیشتر می‌‌تواند به جامعۀ یونان باستان مربوط باشد تا این که ربطی به پزشکیِ یونانی (یا معاصر) داشته باشد. در‌ آتن برترین مردان به صناعات (پیشه‌ها) اشتغال نداشتند بلکه درگیر سیاست بودند. سیاستِ حرفه‌ای، به معنای اشتغال در قبالِ دستمزد نبود، بلکه وظیفۀ هر فردِ آزادی بود که برای تضمین حیات خویش درگیرِ صناعات (پیشه‌ها) نبود. (حداقل نه به طور تمام وقت).
به نظر ارسطو سیاست دقیقاً به این دلیل والا بود: آن خود غایتِ خودرا در بر داشت – یعنی ساماندهی شکوفاییِ حیاتِ نیکِ انسان‌ها در پولیس- و هیچ چیزِ فراتر از خودش را به وجود نمی‌آوَرَد. در اینجا Philia (که معمولاً به دوستی ترجمه می‌شود) از دیدگاه ارسطو به مفهوم مهمی تبدیل می‌شود، چرا که روشن است که صُوَرِ حیات نیک (eudaimonia) ضرورتاً بین الاذهانی خواهد بود. حال هشدار دوم خود آشکار می شود : ما باید خاطرنشان سازیم (همچنان که ارسطو غالباً این کار را کرده است) که به عنوان مثال در مقایسه با کفش‌ها، قرص‌های نان و یا ساختمان‌ها، سلامتی قطعاً محصولِ خاصی است. در حقیقت از نظر ارسطو- همچنین افلاطون، بقراط و فیلسوفان باستانی دیگر- سلامتی چیزی نیست که دکتر بتواند خودش آن را تدارک ببیند، بلکه چیزی است که تنها می‌تواند توسط دکتر با کمک به طبیعت برای اینکه خودِ آن شفا بخشد فراهم آید. سلامتی یک تعادلِ خود ترمیم‌کننده است و آنچه که دکتر انجام می‌دهد عبارتست از فراهم آوردن لوازمی که به واسطه آن حالتِ تعادل بتواند با تکیه بر قوایِ خود دوباره تثبیت شود.

 

 

  • رضا دانشور، دانش آموختع دکترای فلسفه علم و تکنولوژی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
  • منبعSvenaeus F. (2003). Hermeneutics of medicine in the wake of Gadamer: the issue of phronesis. Theoretical medicine and bioethics۲۴(۵), ۴۰۷–۴۳۱.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.