مردم شناسی علم
غلامحسین مقدم حیدری
فایرابند معتقد است که روش مردم شناسانه تنها منحصر به قبایل نیست بلکه ما باید آن را برای فهم علم و نظریههای گوناگون آن نیز بکار گیریم:
ما باید به علم نزدیک شویم شبیه مردم شناسی که به پیچ و تاب ذهنی مرد درمانگر در یک اجتماع تازه کشف شده از قبایل نزدیک میشود و باید آماده باشیم که این پیچ و تاب ذهنی ممکن است به شدت غیر منطقی به نظر رسد( وقتی از نقطه نظر سیستم ویژهای از منطق صوری مورد قضاوت قرار گیرد)
در واقع « روش مردم شناسانه روش درست برای مطالعه ساختار علم( و هر شکل دیگر زندگی ) است»(Ibid: p 252). « ما به روش مردم شناسانه نیاز داریم برای یافتن اینکه چه بازسازیای سبب بهبود علم میشود یا به واسطه تزیینات دقیق کتابهای منطق، علم را بی فایده میسازد. بنابراین شیوه کار مردم شناس بر شیوه کار منطق دان ترجیح دارد»(Preston,John,1997: p 187).
از نظر فایرابند فهم مردم شناسانه از علم یعنی« کنار گذاشتن بازسازیها و شروع کردن به مطالعه علم از چرکنویسها»
مثلاً برای فهم کوانتوم مکانیک نباید آن را به عنوان نظریه ای که متعلق به معرفتی استعلایی است در نظر بگیریم بلکه باید آن را زاییده تاملات و شیوه زندگی گروهی دانست که جادوگران و کاهنان آن افرادی همچون بور، هایزنبرگ، دیراک ، شرودینگر و…میباشند. از این رو باید به میان ” قبیله نظریه دانان کوانتوم” رفت با آنها زندگی کرد زبان فنی آنها را آموخت و جهان را آن گونه دید که آنها میبینند. برای این منظور میتوان از اسناد تاریخی مثل متون درسی، مقالات اولیه و اصلی، اسناد سمینارها و مکاتبات خصوصی، نامهها و چیزهای مشابه آن کمک گرفت[۱]. به عبارتی دیگر « کنار گذاشتن بازسازیها و شروع کردن به مطالعه علم از چرکنویسها»(AM: p191).
روش مردم شناسی علم سعی ندارد که تبیینی از علم دهد بلکه می کوشد تا چگونگی کارکردن رشته خاص علمی را در بستر شکل زندگی مرتبط با آن توصیف کند. به بعبارت دیگر نمی کوشد تا بگوید که چرا علم اینگونه کار می کند یا چرا باید اینگونه کار کند، بلکه سعی دارد نشان دهد که علم چگونه کار می کند
با چنین رویکردی وقتی به فرمولAB v AB = AB بر میخوریم. سعی در بازسازی منطقی آن نمیکنیم که مواجه با تناقضها منطقی شویم و ناچار شویم که از منطقهای جدید صحبت کنیم بلکه آن را نتیجه عمل فیزیکدانانی می بینیم که این اصل را بکار میبرند. به عبارت دیگر ما نمیخواهیم که کار آنها را با اصول منطق بیازماییم بلکه میخواهیم مثل یک مردم شناس آنها را بفهمیم و چنین کاری ممکن است پر از تناقضها و نواقص باشد و اصول آن ممکن است از نظر یک منطق صوری، غیر منطقی باشد. حتی ممکن است یک کوانتوم مکانیک یگانهای نداشته باشیم که همه فیزیک دانان در مورد آن توافق داشته باشند. اختلافات بور، دیراک و فایمن و فون نویمان حاکی از این موضوع هستند. اختلاف آنها باید همچون اختلاف کاتولیکها و انواع گوناگون پروتستانتیزم دیده شود که « متون یکسانی را بکار میگیرند( گرچه در مورد مقایسه دیراک و فون نویمان حتی این هم قابل تردید است) اما مطمئن هستند چیزهای متفاوتی با آنها انجام میدهند»(Ibid).
روش مردم شناسی علم سعی ندارد که تبیینی از علم دهد بلکه می کوشد تا چگونگی کارکردن رشته خاص علمی را در بستر شکل زندگی مرتبط با آن توصیف کند. به بعبارت دیگر نمی کوشد تا بگوید که چرا علم اینگونه کار می کند یا چرا باید اینگونه کار کند، بلکه سعی دارد نشان دهد که علم چگونه کار می کند. در این شیوه علم به مثابه یک بازی زبان است. در یک جامعه علمی نیز فرد معناى یک واژه را در کاربردهاى زبانى جامعه اى که بدان متعلق است، فرا مىگیرد. یعنى یک واژه در ارتباط با واژگان دیگر معناى واقعى خود را مىیابد. به عبارت دیگر، هر واژه در شبکه درهم تنیده اى از واژگان قرار گرفته است. آنچه که مفاهیم این شبکه را به یکدیگر مرتبط مىسازد، قوانین، نظریه ها، قواعد و مناسک و آدابی است که این شبکه زبانى بدان متعلق است؛ این بازی زبان سبب بهوجود آمدن جامعهاى خاص و شبکه زبانى مختص آن جامعه مىشود. شبکه زبانىاى که همه افراد جامعه اى خاص مثل جامعه فیزیکدانان، منجمان یا زیستشناسان در آن مشترک هستند، افراد آن جامعه را قادر مىسازد که از یک واژه معناى یکسانى را درک کنند. هر کسى که به این جامعه متعلق نباشد و با آن شبکه زبانى آشنا نباشد، نه تنها معناى واژگانى را که افراد آن جامعه بهکار مىگیرند به طور کامل نمىفهمد، بلکه بعضى اوقات حتى قادر به درک معناى واژه ها نیست.
حال می توان پرسید که چرا این بازی های زبان گوناگون در علم وجود دارند؟ چرا ما به علم اعتماد داریم؟یا چرا این بازی زبان این گونه کار می کند؟ چرا فیزیکدانان اینگونه فکر می کنند؟ و یا چرا زیست شناسان این گونه عمل می کنند؟ به عبارت دیگر آیا خود بازی زبان قابل استدلال و توجیه پذیر است؟
بچه هایی را در نظر بگیرید که در کوچه درحال بازی لی لی هستند. اگر از آنها بپرسیم چرا بازی می کنند؟ چه جوابی خواهند داد؟ گیج می شوند وبا بهت و حیرت به شما نگاه می کنند. در نهایت اگر آنها را خیلی تحت فشار بگذاریم می گویند دوست داریم بازی کنیم. «بازی کردن» چرا ندارد. اما می توانیم بپرسیم که آنها چگونه بازی می کنند؟ در این صورت بچه ها نظریه بازی لی لی را برای شما بیان نمی کنند بلکه عملا به شما یاد می دهند که چگونه از روی خانه ها بپرید و … . حال اگر هنگام بازی پایتان روی خط رفت ، بلافاصله می گویند: سوختی. حال اگر شما بگویید چرا؟ باز گفته می شود:« تو سوختی». و اگر شما بر این پرسش تان اصرار ورزید بچه ها به شما خواهند گفت : « جرزنی می کنی» و در نهایت شما را از بازی اخراج خواهند کرد.
پس از موفقیت خارق العاده فیزیک نیوتنی فیلسوفان سعی کردند تا به پرسش های فوق پاسخ دهند و دلایل اعتماد ما به علم را صورتبندی کنند. اما نتیجه ارائه نظریه های ابطالپذیری، اثبات پذیری یا تحقیق پذیری درباره علم و قواعد بازی زبان آن شد که وقتی آنها را با آنچه که عملا در تاریخ علم اتفاق می افتد بسنجید ملاحظه خواهید کرد که هیچکدامشان قادر به تبیین آنچه که در عمل علمی رخ می دهد نیستند. به عبارت دیگر تبیین های فلسفی- اجتماعی برای بازی زبان علم در نهایت منجر می شود که شما بیرون از جامعه علمی قرار گیرید و هیچ ارتباطی با آن نداشته باشید و تنها در گوشه دپارتمان های فلسفه به تفلسف در این باره بپردازید بدون اینکه نه کار شما روی دانشمندان تاثیر بگذارد و نه عمل آنها در تفلسف شما نقشی بسزا داشته باشد.
بنابراین ارائه تبیین های فلسفی چندان راهگشا نیست و معمولا سبب ادامه ارائه تبیین های گوناگون و گاه متعارض با یکدیگر می شود حال انکه شکل زندگی علمی جامعه فیزیکدانان ، زیست شناسان و یا شمیدانان شبیه همه اشکال زندگی نه توجیه پذیرند و نه غیر قابل توجیه پذیر. ویتگنشتاین معتقد است:
شما باید در نظر داشته باشد که بازی زبان بیان چیزی غیر قابل پیش بینی است. منظور من این است که: آن مبنا ندارد. استدلال پذیر نیست( یا استدلال ناپذیر نیست). آن آنجا هست- شبیه زندگی ما»( OC:559)
دی.زد.فیلیپس در شرح این نقل قول از ویتگنشتاین معتقد است« ما می توانیم تاریخ این جوامع را بیان کنیم اما این تواریخ آن را تبیین نمی کنند. ما ادعا نمی کنیم که تاریخ های آنها باید به این شیوه می بودند- آنها به این شیوه بودند، همه اش همین.»( Phillips, 2003,p 83)
بنابراین تنها می توان به فهم اشکال گوناگون زندگی یا بازی های زبان گوناگون موجود در علم پرداخت و مردم شناسی علم راهی برای رسیدن به این فهم است. چنین فهمی هیچ معیار جهانشمول برای ارزیابی میان بازی های زبانی گوناگون به ما نمی دهد بلکه با رسم تصویری از آنها سبب خواهد شد تا ما بتوانیم بنابر نیازها و تعلقات روحی و اجتماعی خود ،تصمیم بگیریم که کدام بازی زبان با شرایط کنونی ما همخوانی دارد.
[۱] – فایرابند معتقد است که کار کوهن و همکارانش-هایلبرون، پل فرمن- درباره مکانیک کوانتوم نمونه ای از این نوع کار است.
منبع
مقدم حیدری، غلامحسین(۱۳۹۲) مبانی فلسفی مردم شناسی علم، مجله روش شناسی علوم انسانی،س ۱۹، ش۷۴-۷۵