نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

علوم انسانی پزشکی، اخلاق زیستی و امکان میان رشتگی: مقدمه ای بر ویژه‌نامۀ علوم انسانی پزشکی در قرن ۲۱

آلبرتو جوبیلینی

0

مجله Monash Bioethics Review در شماره جولای ۲۰۲۵ ویژه‌نامه‌ای را به علوم انسانی پزشکی اختصاص داده است و متن زیر سرمقاله سردبیر این شماره است.

علوم انسانی پزشکی، اخلاق زیستی و امگان میانرشتگی: مقدمه ای بر ویژه‌نامۀ علوم انسانی پزشکی در قرن ۲۱

آلبرتو جوبیلینی

موسسه اوهیرو آکسفورد، دانشگاه آکسفورد

دوازده مقاله‌ای که این شمارۀ ویژه را تشکیل می‌دهند، تأملی هستند بر آنچه طی حدود شصت سال گذشته به نام «علوم انسانی پزشکی» شناخته شده است. این حوزه‌ی دانشگاهی در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی در ایالات متحده پدید آمد؛ عمدتاً به‌واسطه‌ی فعالیت‌های «انجمن سلامت و ارزش‌های انسانی» که هدفش اصلاح آموزش پزشکی بود؛ آن هم از طریق وارد کردن ارزش‌ها و فرهنگ‌های انسانی به رشته‌ای که تا آن زمان تحت سیطرۀ رویکردی مکانیکی به پزشکی قرار داشت (Fox 1985). از آن زمان، پرسش‌هایی که علوم انسانی پزشکی مطرح می‌کند، به‌طور فزاینده‌ای در محافل دانشگاهی و اجتماعی اهمیت یافته‌اند—پرسش‌هایی دربارۀ ارزش‌ها، تاریخ‌ها و شیوه‌های گوناگون مرتبط با سلامت و پزشکی که از چارچوب علم تجربی بیرون‌اند.

در حقیقت، پزشکی و مراقبت‌های سلامت – و شاید حتی مهم‌تر از آن، رابطه‌ی ما با سلامت- عمیقاً در همان ارزش‌ها، پیشینه‌ها و شیوه‌هایی ریشه دارد که علوم انسانی پزشکی موضوع آن‌هاست. روابط ما با پزشکی و مراقبت‌های بهداشتی، که هم مبتنی بر ارزش‌های انسانی هستند، هم در بستر فرهنگ و تاریخ شکل گرفته‌اند، نشان می‌دهند که علوم انسانی پزشکی نه یک شاخۀ جانبی برای پزشکی و سلامت است و نه صرفاً مکمل آن‌ها؛ گرچه اغلب چنین تصور می‌شود. بلکه درک جایگاه، نقش، و حتی فلسفه‌ی وجودی پزشکی و مراقبت‌های سلامت، تنها زمانی ممکن است که به انسان و جوامع انسانی به‌عنوان موجوداتی پیچیده و چندبُعدی نگاه شود. از این‌رو، علوم انسانی پزشکی ابزار کلیدی ما برای درک این است که پزشکی و سلامت چرا به شکل کنونی خود وجود دارند و چگونه می‌توانند در زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و تکنولوژی جدید تحول یابند.

دلایل متعددی وجود دارد که چرا یک نشریۀ اخلاق زیستی (bioethics) مکان مناسبی برای پرداختن به علوم انسانی پزشکی است. نخست، به‌سادگی می‌توان گفت که اخلاق زیستی خود بخشی از علوم انسانی پزشکی است—نکته‌ای که در ادامه به آن بازمی‌گردم. دلیل مهم‌تر اما آن است که علوم انسانی پزشکی و اخلاق زیستی، گذشته‌ای مشترک و شاید سرنوشتی مشترک دارند: هر دو در ساختار تفکیک‌شده‌ی آکادمیک، جایگاه ثابتی ندارند. در مورد اخلاق زیستی این امر حتی عجیب‌تر به نظر می‌رسد؛ چراکه این حوزه عمدتاً فلسفی‌ست و طبیعتاً باید در دپارتمان‌های فلسفه جای داشته باشد. اما واقعیت آن است که اخلاق زیستی غالباً مورد بی‌توجهی فیلسوفانی قرار می‌گیرد که بر مسائل نظری متمرکزند؛ و این نگاه از سوی برخی متخصصان اخلاق زیستی نیز با نادیده گرفتن آنچه «فلسفه‌ی غیرکاربردی» می‌دانند، پاسخ داده می‌شود. نتیجه آن است که اخلاق زیستی دانشگاهی اغلب نه در گروه‌های فلسفه، بلکه در مراکز یا مؤسسات خاص و توسط پژوهشگرانی با پیش‌زمینه‌هایی گوناگون—از علوم اجتماعی و الهیات گرفته تا حقوق و پزشکی—دنبال می‌شود.

کرسی‌های استادی، گروه‌های آموزشی و نشریاتی با عنوان اخلاق زیستی و علوم انسانی پزشکی توانسته‌اند تا حدی این بی‌ثباتی جایگاه دانشگاهی را جبران کنند. با این‌حال، تنوع و پیچیدگی رشته‌هایی که به هرکدام از این حوزه‌ها کمک می‌کنند، یافتن اهداف، روش‌ها و تخصص‌های مشخص و مشترک را دشوار ساخته است. می‌توان گفت که هر دو حوزه—اخلاق زیستی و علوم انسانی پزشکی—با مسئلۀ هویت مواجه‌اند، گرچه به دلایل و در سطوحی متفاوت. هر دو می‌کوشند به هویتی فراتر از مجموع رشته‌هایی که آن‌ها را تشکیل می‌دهند دست یابند. اما در عین حال، همان رشته‌ها نیز به‌درستی خواهان حفظ هویت مستقل خود هستند. از این‌رو، ایده‌آل میان‌رشته‌ای بودن، در عمل، گاه جای خود را به رقابت درونی برای کسب جایگاه، دیده‌شدن و منابع مالی اندک می‌دهد.

اینجا از «مسئلۀ هویت» سخن گفتم، نه «بحران هویت»، چرا که بحران مستلزم نوعی گسست یا بحران ساختاری است. در حالی که در اینجا با ویژگی ذاتیِ چندرشته‌ای بودن علوم انسانی پزشکی سروکار داریم—ویژگی‌ای که همواره با تنشی درونی همراه بوده است: تنش میان چندرشته‌ای بودن (multidisciplinarity) و میان‌رشته‌ای بودن (interdisciplinarity)، که هدفی بلندپروازانه‌تر و البته به‌ندرت تحقق‌یافته است. تاریخ این حوزه نشان‌دهندۀ چنین تنشی است—سرشار از غنا، ولی شاید با ظرفیت محدود برای همکاری میان‌رشته‌ای واقعی. با این‌حال، این تنش ذاتی فرصتی فراهم می‌آورد برای شکل‌گیری نوعی هویت پویای خاص برای علوم انسانی پزشکی.

بسیاری از مقالات این مجموعه، به یکی از دو قطب این تنش می‌پردازند.

قطب اول، تأمل در نقش رشته‌های خاص در بستر گستردۀ علوم انسانی پزشکی است. برای مثال، یک مقاله—به‌شکلی بحث‌برانگیز—استدلال می‌کند که الهیات باید «ملکه» علوم انسانی پزشکی نام گیرد، به‌ویژه در زمینه‌ی مراقبت از افرادی با ناتوانی‌های شدید (Camosy 2025). دو مقالۀ دیگر، نقش تاریخ پزشکی را در بحث‌های اخلاقی امروز، از جمله واکسیناسیون (Bose 2025) و ارتقای انسانی (Moeller and Porras 2025) بررسی می‌کنند؛ و نشان می‌دهند که چگونه استناد به «درس‌هایی از تاریخ» می‌تواند هم مفید باشد و هم مورد پرسش واقع شود. در درون فلسفه نیز، از انسان‌شناسی فلسفی و سنت‌های غیرغربی برای بازاندیشی در پارادایم‌های اخلاقی رایج استفاده شده است. یک مقاله، مفهوم ایستا و کلیشه‌ای «انسان» را که در علوم انسانی پزشکی تکرار می‌شود، به چالش می‌کشد و از رویکردی به نام «پساانسان‌گرایی پزشکی» (medical posthumanities) دفاع می‌کند که تجربیات بدن‌مند و موقتی بیماران را بهتر درک می‌کند (Fitzgerald and Kats 2025). مقاله‌ای دیگر بر این باور است که فهم درست اخلاق، نیازمند درکی عمیق از طبیعت و زیست‌شناسی انسان است—جنبه‌هایی که گاه در هنرهای خلاقه بهتر از زبان علمی بیان می‌شوند (Foster 2025). مقاله‌ی دیگری نیز از بازتفسیر کنفوسیوسی مفهوم خودمختاری استفاده کرده تا به نقد رویکرد اصول‌گرایانه‌ی غربی در اخلاق زیستی بپردازد (Tan and Neo 2025).

قطب دوم این تنش، به نقش علوم انسانی پزشکی به‌عنوان یک واحد منسجم می‌پردازد. سه مقاله به چگونگی ادغام علوم انسانی پزشکی در آموزش پزشکی می‌پردازند: یکی به فعالیت‌های یک گروه کاری در بریتانیا اشاره دارد که به دنبال ایجاد شبکه و روش‌هایی برای آموزش این علوم در دانشکده‌های پزشکی است (Bellis et al. 2025). دیگری تجربه‌ی دانشجویان از برنامه‌ی «تمرین حرفه‌ای» در دانشکده پزشکی دانشگاه ملبورن را بررسی می‌کند (Melhem, Rane, Denniston et al. 2025). سومی، بر نقش علوم انسانی پزشکی در تربیت پزشکانی که با موقعیت‌های پایان زندگی مواجه‌اند، تمرکز دارد (Symons and Rhee 2025). دو مقالۀ دیگر نیز نقش حیاتی این علوم در بهره‌برداری مسئولانه از هوش مصنوعی در مراقبت‌های بهداشتی (Paglialonga and Simonetti 2025) و در روایت‌های درمانی (Schwartz and Lanphier 2025) را بررسی می‌کنند.

باید اعتراف کنم (یا شاید به‌عنوان ویراستار این شماره ویژه نباید! چنین کنم) که مطمئن نیستم این مقالات توانسته‌اند تعریف دقیق‌تری از «علوم انسانی پزشکی» ارائه دهند. در واقع، فکر نمی‌کنم اصلاً چنین تعریف شفافی ممکن باشد. پرسش‌هایی که درباره‌ی ماهیت این حوزه باقی می‌مانند، نشان‌دهندۀ پیچیدگی غیرقابل تقلیل انسان، رابطه‌ی او با پزشکی و سلامت، و در نتیجه، حوزه‌های دانشگاهی‌ است که به این ابعاد می‌پردازند. شاید بهتر باشد توصیه‌ی یکی از مقالات این مجموعه را جدی بگیریم—که با استفاده از ابزارهای نقد ادبی و به‌ویژه مفاهیم «نقد» و «هرمنوتیک فروتنی»، از ما می‌خواهد تا ابهام و فروتنی را به‌عنوان ارزش‌های مرکزی و متمایز علوم انسانی پزشکی بپذیریم (Robin 2025).

به‌عنوان کسی که در حوزۀ فلسفه و اخلاق زیستی فلسفی کار می‌کند، لازم می‌دانم بیشتر دربارۀ رابطه‌ی میان علوم انسانی پزشکی و اخلاق زیستی توضیح دهم. جای تأسف دارد—اما تعجب‌آور نیست—که

اخلاق زیستی فلسفی، که شامل اخلاق پزشکی نیز می‌شود، اغلب گفت‌وگوی خود با سایر رشته‌های علوم انسانی پزشکی را قطع کرده است.

این موضوع تأسف‌برانگیز است، زیرا تحلیل مفهومی و بررسی ارزش‌های اخلاقی که از فلسفۀ اخلاق زیستی برمی‌آید، می‌تواند درک ما از ارزش‌های اخلاقی، مفاهیم و سیاست‌های پزشکی و سلامت را عمیق‌تر کند.

اما در عین حال، نقش نسبتاً حاشیه‌ای فلسفه در این حوزه تعجب‌آور هم نیست و باید باعث تأمل درونی ما شود. بخشی از این انزوا به این دلیل است که در آموزش پزشکی، اخلاق پزشکی اغلب بخشی ساختارمند و مستقل از برنامه‌ی درسی است، با روش‌های خاص آموزش و ارزیابی، و مبتنی بر اصول و هنجارهای از پیش تعیین‌شده (Giubilini et al. 2016).  این رویکرد اغلب به حقوق پزشکی نزدیک است و گاه هم‌زمان با آن تدریس می‌شود.

اما بخشی دیگر از انزوا مربوط به نگرش عمومی فیلسوفان، به‌ویژه در سنت تحلیلی آنگلو-آمریکایی است. سبک نگارش و روش‌شناسی این فیلسوفان اغلب الگوبرداری از علوم تجربی است، نه سایر شاخه‌های علوم انسانی. این سبکِ علمی‌نمایانه از سوی مدیران و نهادهای تأمین مالی حمایت می‌شود—که با تأکید بر کمّی‌سازی و خروجی‌محوری، الگوهای علمی را به علوم انسانی تحمیل می‌کنند.

 

برخی گمان می‌کنند که این سبک باعث افزایش دقت و عقل‌گرایی در فلسفه می‌شود. اما من معتقدم این نوع تقلید، در واقع نوعی چشم‌پوشی از هویت اصیل فلسفه است. دقت دانشگاهی در تکرار سبک علمی نیست. در این مسیر، خطر آن است که ماهیت انسانی اخلاق، فلسفه، و به‌ویژه اخلاق زیستی از یاد برود.

بنابراین، حتی اگر میان‌رشتگی اصیل هدفی دور و دشوار باشد، گفت‌وگو با سایر رشته‌های علوم انسانی پزشکی می‌تواند به ما یادآوری کند که موضوع اصلی اخلاق، فلسفه، و اخلاق زیستی، ارزش‌ها و نگاه‌های انسانی به پزشکی، علم و سلامت است—اموری که از دسترس روش علمی و تخصص پزشکی فراتر می‌روند. امید است که این شماره ویژه بتواند خوانندگان اخلاق زیستی را بار دیگر با این ابعاد انسانی و ریشه‌ای پیوند دهد.

 

واحد ترجمه حلقه فلسفه پزشکی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.