نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

«زیست سیاست» از منظر وراثت و علوم اعصاب اجتماعی

غلامحسین مقدم حیدری

0

کارهای متفکران برجسته ای همچون کنت، اسپنسر، دورکیم و لومبروزو رابطه ای وثیق میان زیست شناسی و پزشکی مدرن از یک سو  و جامعه شناسی از سوی دیگر را نشان می دهند. در ابتدای قرن بیستم  رودلف شلین(۱۸۶۴-۱۹۲۲) –نظریه پرداز سیاسی سوئدی-دولت و کشور  را به معنای موجود زنده یا مخلوقی پویا می پنداشت که از طرفی در حال کشمکش برای ادامه حیات بودند و از سویی دیگر در حال همکاری با هم برای حفظ حیات بودند. او برای تبیین این وضعیت از مفهوم زیست سیاست[۱] استفاده می کند و می گوید: « با توجه به این تنش خاص خود زندگی، این تمایل در من پیدا شد که به تقلید از علم خاص زیست شناسی، این حوزه را زیست سیاست نام بگذارم»(لمکه، ۱۳۹۶، ص ۲۸) این تلقی از جامعه به مثابه یک موجود زنده، پیوندهای اجتماعی، سیاسی و حقوقی میان افراد جامعه را در پرتو کلیتی زنده در نظر می گیرد. بنابراین دیگر هر فرد نمی تواند آزادانه تصمیم بگیرد بلکه هر تصمیم او در پرتو هنجارهای ناشی از حیات موجود زنده اتخاذ می شود. «از این منظر تنها سیاستی را می توان مشروع و همخوان با واقعیت دانست که به سمت قوانین زیستی سوق می یابد و آن ها را به عنوان دستورالعمل هایی در نظر می گیرد»(لمکه، ۱۳۹۶، ص۲۹)

این شیوه تفکر در دوره وایمار در جامعه آلمان سبب بروز نگرش هایی شد که ویژگی های زیستی را در برابر ویژگی های ذهنی انسان ها قرار می دادند. افرادی همچون فردریش گئورگ یونگر(۱۸۹۸-۱۹۷۷) معتقد بودند که کسانی که بر روی ویژگی های ذهنی و فکری انسان ها تاکید می کنند «با اندیشه به خون خیانت می کنند».(هرف،۱۴۰۰،ص ۵۰) او اجتماع خونی[۲] را در مرتبه ای برتر از اجتماعی ذهنی[۳] قرار می دهد و معتقد است که اجتماعی خونی نیازی به توجیه خود ندارد «این اجتماع زندگی می کند بدون نیاز به توجیه فکری و ذهنی»(هرف،۱۴۰۰،ص ۵۰) یونگر معتقد بود که هدف از سیاست پی ریزی اجتماع خونی برفراز اجتماع ذهنی بود و اجتماعی ذهنی از نظر او عقلانی و بی جان بود.

لمکه معتقد است که این شیوه تفکر در جامعه آلمان «بر اساس کیفیت زیست شناختی و وراثتی و با تصور سلسله مراتب طبیعی مردمان و نژادها تکمیل می شد بگونه ای که رفتار نابرابر با افراد و گروه ها نه تنها توجیه پذیر بلکه ضروری بود.» (لمکه، ۱۳۹۶، ص۲۹) بدین گونه فرهنگ وایمار ایده های داروینیسم اجتماعی را با ایدئولوژی های ملی گرایانه درهم آمیخت و نظریه های نوینی در بهداشت نژادی و زیست شناسی وراثتی ارائه کرد.  به عباردت دیگر مفاهیم انسان شناسانه را با مفاهیم زیست پزشکی تلفیق و نظریه های جدیدی در حوزه زیست سیاست ارائه کرد.البته باید متذکر شد که این نظریه ها صرفا در آلمان مطرح نشد بلکه مابین جنگ جهانی اول و دوم ،در تمامی جاهایی که نزاعی بین ایدئولوژی ها رخ داده بود، نیز طرح شدند. برای نمونه «انسان شوروی نوین» نمونه ای از پروژه های زیست سیاست جدید بود که توسط استالین اجرا شد که در طی آن دانشمندان شوروی می کوشیدند تا با کمک دانش علمی جدید و تکنولوژی های نوین برای پالایش و نجیب سازی مردم شوروی بپردازند.

پس از سقوط رایش سوم و خاتمه جنگ جهانی دوم، زیست سیاست نژادی جایگاه پیشین خود را در محافل سیاسی و علمی از دست داد. اما از دهه ششم قرن بیستم به بعد ، نظریه های نوین زیست سیاست با توسل به توسعه مهندسی ژنتیک و علوم اعصاب اجتماعی ارایه شد.بررسی تاریخچه تکاملی فرد نقطه مشترک میان این رویکردهای جدید با کارهای لومبروزو است. تفاوت در شیوه و ابزارهای پژوهش هست یعنی به جای بررسی حجم جمجمه، طول و شکل فک یا رنگ موی مجرم، نقشه ژنی وی یا وضعیت شبکه عصبی وی مطالعه می شود.  این پژوهشگران، رویکردهای جامعه شناختی به جرم را نفی نمی کنند بلکه معتقدند که

جامعه ممکن است «زمینه را برای جرم و جنایت آماده کند» اما جرم توسط انسان هایی انجام می شود که از گوشت و خون و مغز و ژن و هورمون هستند و دارای تاریخچه تکاملی می باشند.

بنابراین تلاش برای درک رفتار اجتماعی این انسان‌ها بدون در نظر گرفتن جنبه های زیست پزشکی آنان امکان پذیر نیست.  از این رو آنان از رویکرد زیست-اجتماعی سخن می گویند که شامل علوم اعصاب، مهندسی ژنتیک است. باید توجه کرد که نظریه تکامل بکار گرفته شده توسط این پژوهشگران، نظریه ای مبتنی بر تغییر و تطور ژن ها است.علوم اعصاب اجتماعی با کمک فناوری های نوین زیستی نشان می دهند که بخش های خاصی از مغز را می توان به پردازش اطلاعات و ارتباط با دیگران اختصاص داد بدین گونه مناطق یا شبکه هایی در مغز وجود دارند_ مناطقی همچون آمیگدال، کورتکس و نورون های آیینه ای_ که عملکرد اجتماعی انسان ها را پوشش می دهند. از سویی دیگر پژوهشگران ژنتیک می کوشند نشان دهند که برخی انتقال دهنده های عصبی _ سروتونین، نوراپی نفرین، دوپامین_ و ژن ها _ ژن جنگجو MAOA_ نقش مهمی در رفتارهای پرخاشگرانه و ضد اجتماعی دارند. آنان نشان می دهند که برخی از خصلت های فرهنگی جامعه ای معین، ریشه در نقشه ژنی افراد آن جامعه دارند از این رو لازمه فهم این خصلت ها را نباید صرفا در پژوهش هایی جامعه شناختی جست بلکه پژوهش های حوزه زیست-پزشکی نیز نقش مهمی در فهم و درک آن ها خواهند داشت.از مهمترین نقدهای مهم به این رویکرد این است که داده هایی از این دست – در علوم اعصاب یا مهندسی ژنتیک_ فقط نوعی همبستگی میان یک تغییر بیولوژیک و یک تغییر اجتماعی را نشان می دهند و بدان معنا نیستند که یکی علت دیگری باشد. به عبارت دیگر هنوز بطور یقینی روشن نیست که این تغییرات بیولوژیکی است که سبب تغییرات اجتماعی می شوند یا اینکه تغییرات اجتماعی در طی زمان تغییرات بیولوژیکی را رقم می زنند. در این نظریه ها عوامل زیستی به عنوان عامل قطعی شکل دهی به انگیزه ها و فضاهای بازیگران سیاسی اشاره می شود.(لمکه،۱۳۹۶،ص ۳۷) طبق این نظریه ها شکل گیری و تداوم حکومت ها بیش از آنکه تحت تاثیر اجماع دموکراتیک باشد تحت تاثیر الگوهای موروثی است. البته این رویکرد تصویری بدبینانه از انسان را نمایش می دهد. البته باید توجه کرد که پیامد چنین رویکردهایی لزوما نژاد پرستی نیست بلکه طیف وسیعی از نظریه ها را دربر دارد که تنها قصد دارند بر نقش عوامل زیستی بر رفتار اجتماعی انسان تاکید می کنند. مسئله اصلی و مناقشه آمیز در این رویکردها بررسی میزان نقش عوامل زیستی بر در تحلیل رفتار سیاسی و اجتماعی افراد یک جامعه است.دقیقا به همین دلیل است که گادامر بر این نکته تاکید می کند که

« امروزه دانش علمی داروین از طبیعت بلامنازع است اما کاربستش برای حیات اجتماعی با ایرادهای پیچیده و متعددی روبرو است…… در اینجا به چشم اندازهای هولناکی می اندیشم که علم ژنتیک مدرن با نظر به اصلاح توارث و زاد و ولد طراحی شده ، گسترش داده است»(گادامر، ۱۳۹۳،ص ۳۴)

 

[۱] – biopolitics مفهومی است که بعدها میشل فوکو آن را از منظر جمعیت بررسی می کند.او معتقد است که زیست سیاست با انسان منفرد سروکار ندارد بلکه با ویژگی های زیست شناختی سروکار دارد که در سطح جمعیت ها سنجیده و تجمیع می شود. او در این باره می گوید« منظور من از این اصطلاح شیوه ای است که از سده هیجدهم بدین سو تلاش شد تا مسایل پیش روی کردار حکومتی عقلانی شود، مسایلی که پدیده های سرشت نمای مجموعه انسان های تشکیل دهنده جمعیت پیش می آورند، مسایلی همچون سلامت، بهداشت،نرخ موالید، طول عمر،نژاد … ما آگاهیم از اهمیت فزاینده ای که این مسایل از سده نوزدهم بدین سو یافته اند و نیز از مسایل اقتصادی و سیاسی یی که تا به امروز طرح کرده اند» (فوکو،۱۳۹۱،ص۳۱۰)

 

[۲] – community of blood

[۳] – community of mind

 

مراجع

  • فوکو، میشل(۱۳۹۱) “تولد زیست سیاست” در تئاتر فلسفه، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی
  • لمکه، توماس(۱۳۹۶) زیست سیاست: درآمدی پیشرفته، ترجمه محمدزهدی گهرپور و فاطمه سادات میراحمدی، نشر ثالث
  • هرف،جفری(۱۴۰۰) مدرنیسم ارتجاعی: تکنولوژی،فرهنگ و سیاست در دوره وایمار و رایش سوم، انتشارات ناهید
  • گادامر، هانس گئورگ(۱۳۹۳) رازوارگی سلامت: هنر شفابخشی در عصر مدرن، روزگار نو
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.