نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

پزشکی پیشامدرن ۳: پزشکی رده بندی

غلامحسین مقدم حیدری

0

.
غلامحسین مقدم حیدری

در قرن هجدهم بواسطه کارهای افرادی همچون کارل لینه[۱]، بیماری شناسی[۲] اخلاطی بصورت الگوی رده بندی[۳] درآمد که مبتنی بر شناسایی بیماری ها بر اساس شباهت ها و تفاوت ها یشان بود. او طبقه بندی کردن را به علمی پیشرو تبدیل کرد و روش فهرست دو جمله ای[۴] را معرفی کرد که در آن موجودات زنده با جنس و نوع شناخته می شدند. او در کتاب انواع بیماری ها[۵] که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد بیماری ها را در ۱۱ رده و ۳۷ راسته و ۳۲۵ گونه  تقسیم کرد که بیماری های روانی را در رده ۵ با ۳ راسته و ۲۵ گونه بیان کرد.

این جدول دارای انواع گوناگون بیماری ها بود و هر بیماری به واسطه جایگاه آن در مراتب این انواع تعیین می شد. بیماری ها در جدول ایده آلی طبقه بندی شده بودند وقتی گفته می شد فردی بیمار شده است یعنی او به یکی از انواع بیماری هایی که در این جدول وجود دارند مبتلا شده است. اگر ویژگی های متفاوت جسمی، سنی و … افراد نبود بیماری خاصی در تمام افراد نشانه های یکسان داشت اما تفاوت ویژگی های فرد با دیگری سبب می شد تا نشانه های بیماری در افراد متفاوت باشد. بنابراین تبحر پزشک در آن بود که « برای شناخت حقیقت بیماری باید بیمار را نادیده بگیرد»(فوکو،۱۳۹۲،ص ۴۸) یعنی بتواند به ورای نشانه های بیماری که در فردی خاص آشکار است برود و بیماری را تشخیص دهد. بنابر چنین آموزه ای «مداخله پزشک اگر سخت تابع نظم ایده آل رده بندی بیماری ها نباشد، مداخله ای قهر آمیز خواهد بود»( همانجا،ص ۴۸).

بر اساس پزشکی مبتنی بر رده بندی، بیماری می توانست در سراسر بدن حرکت کند و با تغییرهایی نشانه ای همراه باشد. اما باید توجه کرد که هر چند بیماری بر اندام ها به منزله پایه های بیماری استوار است اما « ابتلای یک عضو برای تعریف بیماری به هیچ رو ضروری نیست»(همانجا،ص ۵۰) بیماری می تواند از اندامی به اندام دیگر برود نقاط مختلف بدن را درگیر کند اما باید توجه کرد که ذات بیماری در هر حال یکسان است. گرفتگی عضلانی واحدی ممکن است در ناحیه زیر شکم سبب سو هاضمه، امتلا احشا یا بند آمدن خونریزی بواسیر شود و از آن ناحیه به سینه رود و احساس خفگی، تپش قلب، گرفتگی گلو و سرفه را باعث شود و سپس سر را مبتلا کند و تشنجات صرع، سنکوپ یا حالت به خواب رفتگی و اغما را در پی آورد. این جابجایی ها که تغییر علایم بیماری را به همراه دارند در طول زمان ممکن است بر فرد واحدی عارض شوند؛ این جابجایی ها را ضمن معاینه مجموعه ای از افراد که عضو مبتلا در آنها متفاوت است نیز می توان یافت. اما در هر حال پیکر بندی ذاتی بیماری تغییر نمی کند. «اندام های بدن محمل جامد بیماری هستند، نه شرط لازم و ضروری آن. نظام نقاطی که بیماری به واسطه آن ها با بدن مرتبط می شود نه دائمی است و نه ضروری. بیماری و بدن فضای مشترک از پیش معینی ندارند.» (همانجا،ص ۵۱).

پزشک تنها در بحران هایی که برای بیمار رخ می داد مداخله می کرد. یعنی او باید از اولین علایم بیماری به مشاهده بیمار و بیماری می پرداخت تا زمانی را که بحران در بیمار رخ می دهد را تعیین کند. بدین گونه او باید تطور بیماری را پیش بینی می کرد و از بیمار تا زمانی که بتواند بر بیماری غلبه کند حمایت می کرد. در دوره حمله بیماری ، پزشک باید بی حرکت بماند زیرا مرحله شروع مرض مرحله علم به رده، جنس و نوع آن است. علائم که کثرت و شدت یافتند کافی است از شدتشان بکاهیم و آلام مریض را تخفیف دهیم. در دوره بروز علائم بیماری لازم است مسیرهایی را که طبیعت در پیش می گیرد قدم به قدم دنبال کرد. اگر دچار ضعف باشد تقویتش کرد اما اگر با شدت و حدت بسیار هر چه را بر سر راهش است ویران می کند از قدرت آن کاست.( همانجا، ص۴۹).

بنابر دو آموزه طب اخلاطی- نیروهای طبیعی شفادهنده بیماری ها هستند و به هنگام بیماری، دو چیز را عادت خود قرار ده: کمک کردن و یا لااقل آسیب نرساندن- پزشکان معتقد بودند که برای درمان بیماری باید بیمار را به حال خود گذاشت و از مداخلات و تمهیدات پزشکی اجتناب نمود تا بیماری سرشت حقیقی خود را آشکار سازد و مسیری را که باید طی کند بگذراند. براساس آموزه های پزشکی آن دوره « مکان طبیعی بیماری همان مکان طبیعی زندگی است: خانواده.»( همانجا،ص ۵۹) مراقبت با عشق و علاقه نزدیکان بیمار از او سبب می شود تا طبیعت را در مبارزه با بیماری یاری دهند و بگذارند بیماری ذات و حقیقت خود را بنمایاند. در خانواده بیماری در حالت طبیعی است، یعنی منطبق با طبیعت خود و آزادانه در معرض نیروهای زندگی بخش طبیعت قرار دارد. «بیماری ، اگر به آن آزادانه نگریسته شود، چیزی در وجود خود دارد که سبب تخفیف و تسکین آن می شود»(همانجا،ص۸۳)

چنین نگرشی دارای پیامدهای زیر بود:

  • یافته های جدیدی در انواع بیماری ها وجود نداشت. آنچه که می توانست جدید شمرده شود فقط شیوه های درمانی بود که بوسیله آن پزشک می توانست از ورای نشانه های گوناگون بیماری به خود بیماری دست یابد. تشخیص بیماری یعنی قرار دادن بیماری در یکی از انواع بیماری ها در نظام رده بندی. بدین گونه شیوه های درمان که از پیش مشخص بود می توانست فراخور هر بیمار بکار برده شود و آموزش پزشکی چیزی جز تعلیم نظام رده بندی بیماری ها و شیوه های درمان آنها نبود.
  • شیوه درمان بیماران در پزشکی اخلاطی و رده بندی نه تنها بیمارستان را محلی برای درمان نمی دانست بلکه حتی آن را مانع درمان بیماری تلقی می کرد. از این رو بیمارستان مکانی برای درمان بیماران نبود بلکه کارکردی به مثابه نوانخانه ای برای سالمندان، از کار افتادگان و معلولان جنگی داشت. به عبارت دیگر بیمارستان نه در تشخیص و درمان بیماری و نه در آموزش آن هیچ نقشی نداشت.

برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:

  • فوکو، میشل(۱۳۹۲) تولد پزشکی بالینی: باستانشناسی نگاه پزشکی، مترجم فاطمه ولیانی، نشر ماهی

 

[۱] – Carolus Linnaeus

[۲] – nosologie

[۳] – classificatory medicine

[۴] – Binomial nomeneclature

[۵] – Genera Morborum(Varieties of Desease)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.