نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

استدلال بالینی (۱)

علیرضا منجمی

0

تفکر پزشکی یا استدلال بالینی یکی از بنیان های مهم و حیاتی در طب و عامل اصلی استقلال و طبابتِ بدونِ نظارت پزشکان است و گزافه نیست اگر بگوئیم استدلال بالینی، خودِ طبابت است. عدم توفیق در حل درست مسائل بالینی به اشتباهات تشخیصیa و خطاهای درمانی منجر می‌شود که در بسیاری از مواقع غیرقابل‌جبران است و به مرگ بیمار منتهی می‌شود.۶و۷ از این رو آموزش استدلال بالینی و تلاش برای ارتقاء آن امری حیاتی است.۶ آموزش استدلال بالینی سهل و ممتنع است. از یک سو به نظر می‌رسد آموزش آن در تمام دوران پزشکی ساری و جاری است نیازی به آموزش مستقل آن احساس نمی‌شود. از سوی دیگر از آن رو که روش شناخته شده‌ای برای آموزش آن مدون نشده است آموزش آن ساختاریافته نیست و بر اساس تجربیات منفرد آموزش‌دهندگان بالینی قوام یافته است.
این که استدلال بالینی با دانش بالینی چه نسبتی دارد یکی از مباحث مهمی است که در ابتدای این گفتار باید به آن پرداخته شود. استدلال بالینی، پیوندی عمیق با دانش و تجربه دارد، اما صرفاً دانش و تجربه نیست. طبیعی است که برای آنکه دست‌اندرکارِ حلِ مسئله‌ای شویم، ابتدا باید دانش مرتبط با آن مسئله را داشته باشیم. از این رو آموزش مهارت‌های عمومی حل مسئله، بدون داشتن دانش مرتبط، معنایی ندارد. فرض کنید که به یک پزشک، مهارت‌های عمومی حل مسئلهb را آموزش دهیم و از او بخواهیم مسئله‌ای را در حوزۀ شیمی پلیمر حل کند. مسلماً چون دانش لازم در آن حوزه را دارا نیست، قادر به حل مسئلۀ پلیمر نخواهد بود! در ضمن داشتن دانش کافی به منزلۀ توانایی در حل مسئلۀ مرتبط نیست، چرا که استدلال بالینی و حل مسئله نیاز به مهارت‌های دیگری هم دارد. بدون داشتن تجربۀ بالینی، دانشِ بیماری‌ها فرصتی برای بکارگیری پیدا نمی‌کند و به صورت محفوظاتی بدون کاربرد در ذهن محبوس می‌ماند.پس مهارت و توانایی استدلال بالینی طی زندگی حرفه‌ای پزشک با در هم آمیختن دانش و تجربه می تواند بدست آید که در مورد آن با جزئیات بیشتر بحث خواهد شد.
در ادامه تلاش خواهد شد با دقت و ژرف‌اندیشی در فرآیند طب، مولفه‌های اصلیِ استدلال بالینی را مشخص کرد. طب با مراجعه بیمار به پزشک آغاز می‌شود. بیمار از ناخوشی‌ای شکایت دارد و برای یافتن علت ناخوشی و راه‌حلی برای آن با پزشک مشورت می‌کند. در طی این رابطه پزشک تلاش می‌کند با جمع‌آوری اطلاعات از منابع مختلف بیمار (شرح‌حال، معاینه، آزمایشات پاراکلینیک، تصویربرداری) مشکل بیمار را صورت بندی کند و درمانی برای ناخوشی او پیدا کند. بدین ترتیب، روند استدلال بالینی با مراجعۀ بیمار به پزشک آغاز می‌شود و تا زمان بهبودی و ترخیص وی ادامه می‌یابد. اولین رکن استدلال بالینی جمع‌آوری اطلاعات درست، دقیق و قابل اعتماد از بیمار است. بیمار منبعی از اطلاعات است که پزشک سعی دارد از میان انبوهی از اطلاعات بیمار، اطلاعات مفید و مرتبط را بدست آورد و با کمک دانش و تجربۀ خود، از آنها یک فرضیه تشخیصی بسازد. سپس پزشک، فرضیه(های) خود را ارزیابی می‌کند که برای این کار نیازمند اطلاعات جدیدی است. اگر پزشک موفق شد به نحوی مشکل بیمار را صورت‌بندی کند و به تشخیص برسد، وارد روند تدبیر بالینی می‌شود. در صورتی که به هر دلیلی مشخص شد که فرضیه‌های تشخیصی ساخته شده نادرست هستند، این روند مجدداً آغاز می‌شود. گاهی لازم نیست در حل مسئله به یک تشخیص نهایی برسیم تا استدلال تدبیری آغاز شود، در این حالت فرآیند استدلال تشخیصیa را رها می‌کنیم و تدبیر بالینیb بیمار را آغاز می‌نمائیم. بدین ترتیب اگر تدبیر ما پاسخ مورد نظر را نداد، در مورد روند تشخیصی شک می‌کنیم و دوباره روند استدلال تشخیصی شروع می‌شود. بنابراین روند استدلال تشخیصی و تدبیری، ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند و دو اقدام مکملِ هم هستند که استدلال بالینی را شکل می‌دهند.
بنابراین، فرآیند کلی استدلال بالینی شامل دو نوع استدلال تشخیصی و تدبیری است که با یکدیگر تعامل جدی و اساسی دارند و هر کدام از آنها شامل سه فعالیت عمده جمع‌آوری اطلاعات، ساختن فرضیه و ارزیابی فرضیه‌ها می‌شود. مدل کلی فرآیند استدلال بالینی را نشان می‌دهد که روندی چرخه‌ای است و عناصر اصلی آن در تعاملی پویا با یکدیگر به مانند پردازشگر عمل می‌کنند و شرایط اولیه را به شرایط مطلوب که همان جواب مسئله است تبدیل می‌نمایند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.