نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

نامکانمندی مالیخولیا و مانیا

غلامحسین مقدم حیدری

0

مالیخولیا یکی از چهره های جنون تلقی می شد. آرتا یوس از کاپادوکیه(۲۰۰-۱۵۰ پس از میلاد) در رساله ای به نام در باب علل و علایم بیماری ها توصیف بالینی مالیخولیا را چنین بیان می کند:

مبتلایان یا خموده اند یا عبوس اند، مغموم یا به شکلی غیر معقول سست و بی حال، بدون آنکه این حالت شان علت آشکاری داشته باشد. این علایم حاکی از شروع مالیخولیا هستند. مبتلایان همچنین کج خلق، دلسرد و بی خواب می شوند و وقتی به خواب می روند ناگهان از خواب های پریشان می پرند. ترس های بی دلیل نیز به جان شان می افتد … آن ها مستعد بی ثباتی در رای و تصمیم اند، مستعد فرومایگی، پست طینتی، تعصب و اندک مدتی بعد سادگی، بی منطقی و اسراف کاری که از متغیر بودن این بیماری سرچشمه می گیرد ….  اما اگر بیماری وخیم تر شود نفرت، پرهیز از ملاقات مردان و ضجه و زاری های بی معنی نیز مشاهده می شود: از زندگی شکایت دارند و آرزوی مرگ می کنند، درک و دریافت بسیاری از بیماران چنان غیر معقول و بی خردانه می شود که نسبت به همه چیز نادان و بی توجه می شوند و از خودشان غفلت می کنند و زندگی شان شبیه زندگی حیوانات دون و زبون می شود. (پورتر،۱۴۰۰، ص ۵۰ و ۵۱)

کدامیک از نشانه های فوق مرتبط به موضع خاصی از بدن می باشند؟ آیا همانطور که درد آرنج را به بخشی از دست نسبت می دهیم، می توانیم یاس، نا امیدی و ترس را به موضعی از بدن منتسب کرد؟ برخی اوقات افراد مالیخولیایی تصور می کردند که شکلی غیر از خودشان پیدا کرده اند مثلا به شکل گنجشک، خروس یا گلدانی سفالی در آمده اند. یا ادعای خدایی می کردند ساقه ای بوریایی بر دست می گرفتند و این طرف و آن طرف می رفتند و گمان می کردند که عصای سلطنت بر جهان بر دست گرفته اند. یا خود را دانه ای خردل می پنداشتند و از ترس اینکه مرغی انها را بخورد مدام بر خود می لرزیدند. (پورتر،۱۴۰۰، ص ۵۰ و ۵۱) هیچ یک از این حالت ها را نمی توان به موضع خاصی از بدن نسبت داد بلکه بدن فرد بیمار به مثابه یک کل تحت تاثیر این حالات قرار می گرفت و سلامتی شان به خطر می افتاد.

مالیخولیا و مانیا هم از منظر علایم و نشانه ها و هم از منظر آسیب شناختی مکانمند نیستند

چهره دیگری از جنون مانیا یا شیدایی بود که درست در قطب مخالف مالیخولیا قرار داشت. نشانه های آن خشم، هیجان و سرخوشی بود و معمولا با حالتی از وجد و سرور همراه بود. آرتایوس تجلیات جمعی جشن های دیوانه وار دیونوسوسی[۱] را نمونه هایی از شیدایی می دانست. از نظر او افراد شرکت کننده در این جشن ها دچار مانیا می شدند. آنان گمان می کردند که روح شان به دست یکی از خدایان خشم و غضب و شهوت تسخیر شده است. دچار خلسه هایی می شدند که ظاهرا در نتیجه الهامت غیبی بر آن ها عارض شده بود و به شکل هذیانی احساس وجد و سرمستی می کردند و در این حالت حرکات وحشیانه از خود بروز می دادند. مثلا خودشان را اخته و آلت تناسلی شان را به پیشگاه الهه شان تقدیم می کردند. (پورتر،۱۴۰۰، ص ۵۰ و ۵۱)

برخی بیماران پس از مالیخولیا دچار مانیا می شدند و یا بالعکس. کسی که پیش تر سرخوش و مسرور بود به مالیخولیا متمایل می شود، بتدریج محزون و اندوهناک و کم حرف می شود و از آینده می ترسد. پس از گذرندان این مرحله افسردگی به شیدایی پیشین باز می گردد. از این رو آرتایوس معتقد است که «شیدایی گونه ای از مالیخولیا است» (پورتر،۱۴۰۰، ص۵۳). [۲]

علایم و نشانه های مالیخولیا و مانیا را نمی توان به بخش و موضعی از بدن نسبت داد و همچنین نمی توان آن را ناشی از آسیبی در بخش خاصی از بدن دانست

همانطور که ملاحظه می شود غم و اندوه مالیخولیایی یا شور و سرمستی مانیایی تظاهرات بالینی هستند که کل بدن فرد را فرا می گیرد و نمی توان آن را به اندامی از بدن فرد بیمار نسبت داد. به عبارت دیگر مالیخولیا و مانیا هم از منظر علایم و نشانه ها و هم از منظر آسیب شناختی مکانمند نیستند. یعنی علایم و نشانه های بیماری را نمی توان به بخش و موضعی از بدن نسبت داد و همجنین نمی توان آن را ناشی از آسیبی در بخش خاصی از بدن دانست.[۳] البته این بدان معنا نیست که علت یا دلایل این بیماری ها به امور ماورالطبیعه مربوط می شدند بلکه پزشکان یونانی به دنبال علت این بیماری ها در عوامل مادی بودند و آن ها را با برهم خوردن نسبت میان اخلاط در بدن فرد تبیین می کردند و متناسب آن درمان هایی برایش می یافتند. باید توجه کرد که اخلاط نیز جایی خاصی در بدن نداشتند یعنی نمی توان گفت بلغم، سودا و یا صفرا کجای بدن قرار دارند فقط می توان خلط خون را دلالت گر مایع قرمز رنگی دانست که در رگ ها جاری هستند. تغییر در نسبت میان این اخلاط سبب بروز همه بیماری ها – چه آنهایی که مکانمند می شدند چه آنهایی که قابل مکانمند در بدن نبودند- می شد.

در این میان بیماری هیستری جایگاه ویژه ای داشت زیرا برخی از تظاهرات بالینی  این بیماری همچون آشفتگی، اضطراب، افسردگی، تنگی نفس و تشنج شبیه مالیخولیا و مانیا بود اما از سویی دیگر  این بیماری به خفگی و جابجایی اندامی از بدن زنان-زهدان- نسبت داده می شد.

 

[۱]– دیونوسوس خدای شراب و شهوت در اساطیر یونان بود که مراسم پرستش او با میگساری و هرزگی همراه بود.

[۲]– تمام توصیفات بیماری مالیخولیا و مانیا برگرفته از کتاب تاریخ جنون نوشته ری پورتر است.

[۳] – البته باید توجه کرد اینکه تظاهرات بالینی بیماری- علادم و نشانه های بیماری- در بدن مکانمند شود با اینکه از نظر آسیب شناختی مکانمند شود ، متفاوت است. در طب اخلاطی علایم و نشانه های عده زیادی از بیماری ها مکانمند می شود اما از منظر آسیب شناختی بیماری مکانمند نیست. یعنی بیمار از درد مچ دستش شکایت دارد و طبیب هم شکایت او را قبول دارد اما این بدان معنی نیست که مشکلی آسیب شناختی در مچ دست وجود دارد و طبیب برای درمان این درد می کوشد تا علت آن را در مچ بیابد بلکه او برهم خوردن اخلاط بدن بیمار را علت درد می داند و تلاش می کند تا با دارو و غذا آن را رفع کند. فهم این نکته مهم در پرتو پزشکی نوین امکان پذیر می شود زیرا در پزشکی بالینی اگر بیمار از درد نقطه ای از بدن خود شکایت داشته باشد پزشک می کوشد تا با انجام آزمایشات و تصویربردازی های گوناگون ، آسیب موجود در نقطه درد را بیابد. به عبارت دیگر در پزشکی نوین بیماری هم از نظر تظاهرات بالینی -علائم و نشانه ها -و هم از نظر آسیب شناختی مکانمند است اما در پزشکی اخلاطی ممکن است بیماری از نظر تظاهرات بالینی-علایم و نشانه ها – مکانمند باشد اما از نظر آسیب شناختی لزوما مکانمند نیست.

مرجع

مقدم حیدری،غلامحسین(۱۴۰۲)تغییر اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن: از جابجایی زهدان تا حرکت ذرات روح،مجله علمی پژوهشی فلسفه علم، سال۱۳،شماره۲

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.