نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

مفهوم هنر پزشکی – بخش اول

ولفگانگ ویلاند مترجم رضا دانشور*

0

در این نوشتار تحول مفهوم هنر پزشکی مد نظر است. بسیاری این مفهوم را به منزله نشانگر هر نوع باقی‌مانده غیرعقلانی در پزشکی تلقی می‌کنند که پژوهش علمی نتوانسته است بر آن فائق آید و امکان دارد که در آینده با نزدیک شدن هرچه بیشتر پزشکی به علم این مفهوم زدوده ‌شود.

در اینجا استدلال می‌کنیم که قائلان به این ایده تحولِ مفهوم هنر پزشکی را درک نکرده‌اند. در انتهای این بررسی نقش این مؤلفۀ هنر در فهم ما از کنش پزشکی وضوح بیشتری خواهد یافت . فهم زیبایی‌شناختی از مفهوم هنر در اصطلاح “هنر پزشکی” چندان نمی‌تواند حق مطلب فعالیت پزشکان را ادا کند. مفهوم “هنر” در اصطلاح “هنر پزشکی” نمایانگر یک مرحله‌ پیش از زبان ( گفتار ) است. لفظ “هنر” در ابتدا به حیطه زیبایی‌شناختی محدود نبود ، بلکه در جهت لفظ لاتینی ars     و لفظ یونانی     techneتوصیف می‌شد یعنی بیانگر قابلیت (توانایی) انسان برای تولید (آفرینش) از روی طرح و الگو بود. در این معنای قدیمی ، کردار هر صنعتگر توانایی هنر تلقی می‌شده است. “هنرهای آزاد” (artes liberale) در قرون وسطا که شامل رشته‌هایی همانند حساب و هندسه می‌شدند (اما در حال حاضر علم تلقی می‌شوند) نمونه‌ای از این طرز تلقی است.

فهم محدودتر از این لفظ به معنای زیبایی‌شناختی آن در این تحول تاریخی پدیده متأخرتری است. بنابراین باید به این نکته توجه داشت که مفهوم “هنر پزشکی” در ابتدا نشانگر  هر آن چیزی بود که پزشکی در تقابل با علوم طبیعی نمایانگر آن است .

مفهوم هنر پزشکی به ما یادآور می‌شود که پزشکی یک رشته عملی است که هدف نهایی آن فهمیدن امور واقعی و استدلال در باب آنها نیست، بلکه هدف آن عمل مستدل (معقول) یا سنجیده است.

حال تاریخچه مفهوم “هنر پزشکی” را مرور مختصری می‌کنیم . آغاز این تاریخچه را می‌توان در میراث بقراط یافت. در این آثار مفهوم “هنر” (تخنه) اسم جنسی (عا می ) است که بر پزشکی  به مثابه یک کل دلالت دارد . آن متضمن معرفت نظریِ پزشک و توانایی داوری او و مهارت‌های عملی او است.

در این آثار در باب ذات هنر پزشکی بحث نمی‌شود. بلکه در حین تحلیل نظرات متفاوت این ایده  مطرح می‌شود که چنان هنری در واقع وجود دارد. دراین متون این استدلال مطرح می شود که علی‌رغم اینکه انسان می تواند  به طور  خود بخودی بهبود یابد، هنر پزشکی بدون تأثیر نیست و اینکه هر معالجه‌ای محصول بخت (شانس) محض نیست.

این واقعیت که هنر پزشکی دارای محدودیت‌هایی است وجود چنین هنری را به چالش نمی‌کشد. بنابراین مفهوم هنر در تقابل با مفهوم علم تعریف نمی‌شود بلکه آن در مقابل مفهوم شانس (بخت) قرار می‌گیرد. در میراث بقراط این هنر شامل تمامی حیطه معرفت پزشکی، کنش‌ها و قابلیت‌ها (توانایی ها) و مهارت است.

جریان سنّتی دومی وجود دارد که از ارسطو نشأت گرفته و برای فهم هنر اهمیت اساسی دارد. ارسطو مفاهیم هنر (تخنه) و علم (اپیستمه) را به طور دقیق‌تری تحدید حدود نمود به طوری که آنها مانع‌الجمع هستند.

دانشمند یک نظریه‌پرداز است، او به  دنبال معرفت به خاطر خود معرفت است. موضوعِ معرفت دانشمند اشیاء و یا رویدادهای منفرد نیستند، بلکه ذوات کلی و قوانین هستند.امر کلی ای که علم همیشه در صدد کشف آن است نامتغیر است. با توجه به این کلی بودن موضوع، علم در پی آن است که کشفیات خود را بر حسب عبارتی بیان کند که لازمه آنها نوعی شالوده و بنیان است.

برخلاف علم،  هنر بر فعالیت (عمل ) تمرکز دارد . هنر در صدد اینست که نتایج انضمامی را تولید کرده و اشیاء خود را شکل داده و آنها را تغییر دهد.

هنر برخلاف فهم علمی، همانند کنش به سوی امر منفرد و مجزا جهت می‌یابد. حتی اگر هنر در حین بهره بردن از نتایج علم نظری به اصول معتبر کلی توجه کند، اما باید حیطۀ امرِ جزئیِ منفرد خاص خویش را تثبیت کند. بنابراین از نظر ارسطو بین حیطه علم و هنر تنشی وجود دارد، چرا که امر متغیر و منفرد را هرگز نمی‌توان به طور کامل با علم درک کرد.

همچنین نمی‌توان هنر (یا عقل عملی به طور کلی) را به علم نظری فروکاست. بنابراین مشخصه پزشک- از دیدگاه ارسطو این است که او نه‌تنها با معرفت کلی معتبر سروکار دارد، بلکه همچنین با بیماری‌های خاص و موقعیت‌های خاص نیز سروکار دارد. هنر او مربوط به توانایی او در ادای حق حیطه امر جزئی است در آنحا که علم نمی‌تواند بدان گسترش یابد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.