مشاهده در تاریخ جنون و مشاهده نزد هایدگر
غلامحسین مقدم حیدری
برای درک عمیق تر تمایز میان مشاهده بازتابی و نافذ باید به سرمنشا های آرا و اندیشه های فوکو رجوع کنیم. فوکو در مصاحبه ای در اواخر عمر با عنوان «بازگشت اخلاق» نیچه و هایدگر را ابزارهای اندیشه اش می داند. او می گوید: « هایدگر همواره برای من فیلسوف اساسی بوده است …. خواندن هایدگر برای کل تحول فلسفی من تعیین کننده است. اما اعتراف می کنم که نیچه بر او می چربد. … آنها دو تجربه بنیادین من هستند. »( فوکو،۱۳۸۷،ص ۲۲۴) از این رو با کمی تامل در دو شیوه مشاهده- بازتابی و نافذ- می بینیم که سر منشا این تمایز در آرا و اندیشه های هایدگر وجود دارد. هایدگر در کتاب «به سوی تعریفی از فلسفه» از دو نوع تجربه «دیدن» سخن می گوید. تجربه دیدن به مثابه یک «فرایند[۱]» و تجربه دیدن به مثابه یک «رخداد از آن خود کننده[۲]»(Heidegger,2000, p62,63). تجربه دیدن چیزی به مثابه یک «رخداد از آن خود کننده» نحوه ای زیستن به سوی آن چیز است که طی آن، آن چیز نه چیزی برای همگان بلکه چیزی برای مشاهده گر می شود. در چنین تجربه دیدنی مشاهده گر از خود برون می شود و با دیدن و امر دیده شده همنوا[۳] می شود. این همنوایی بنیاد همان فهمی است که از دیدن چیزی در دیدن به مثابه «رخداد از آن خود کننده» بر مشاهده گر می رود. در چنین دیدنی ، فهم بر وضعیت و واقع بودگی کنونی مشاهده گر تعلق می گیرد و امری که به تجربه دیدن در می آید تحت ابژه گردانی قرار نمی گیرد. و این دقیقا همان شرایطی است که در مشاهده بازتابی می توان یافت که در آن مشاهده گر با دیدن دیوانگان در اقامتگاه و پشت میله ها با آن ها همنوا می شود و تجربه او از این وضعیت، تجربه ای از وضعیتی انسانی است که خود او نیز می تواند در آن قرار گیرد. به عبارت دیگر مشاهده او نحوه ای زیستن به سوی دیوانه است که در دیوانه متوقف نمی شود بلکه از آن می گذرد و بسوی مشاهده گر بازتاب می شود و او آن را به مثابه رخدادی از آن خود می کند.
حال آنکه در تجربه دیدن به منزله « فرایند» آنچه متعلَق تجربه دیدن قرار می گیرد – که اکنون می توان از آن به ابژه تعبیر کرد- هیچ تماسی با مشاهده گر به عنوان تجربه کننده ندارد. چنین تجربه ای از فرا روی مشاهده گر به سوی چیز دیده می شود و از زیستن مشاهده گر به سوی آن چیز و نهایتا همنوا شدن با آن ممانعت می کند و بدین سان تجربه دیدن را از یک تجربه حیاتی و زنده و تپنده- تجربه ای که مشاهده گر خود و و ضعیت خود را در امر دیده شده باز می یابد- نزول می دهد و در واقع «حیات زدایی[۴]» از آن تجربه می کند. همانطور که دیدیم در تکنیک های مشاهده نافذ – همچون تکنیک نیاز به احترام، بازشناختن در آینه و سکوت – وقتی ناظم –پزشک به مشاهده بیمار می پردازد هیچ احساس همنوایی با او نمی کند یا وضعیت خود را در وضعیت دیوانه باز نمی یابد بلکه دیوانه را همچون ابژه ای می بیند که اولا قصد دارد تا طبیعت دیوانگی او را بشناسد و ثانیا می خواهد او را درمان کند. علم بیماری روانی که بدین گونه در آسایشگاه ها بوجود آمد و تکامل یافت فقط به کار مشاهده و طبقه بندی می پردازد این علم هیچگاه گفتگو میان خود و بیمار روانی را ایجاد نمی کند. گرچه بنظر می رسد که غل و زنجیرها از دست و پای دیوانگان باز شده اند و هیچ حائلی میان دیوانه با مشاهده گرانش وجود ندارد و دیوانه به مشاهده گرانش کاملا نزدیک است اما « «این نزدیکی در واقع فقط مجاورت نگاهی بود که نظارت می کرد، در کمین بود و نزدیکتر می آمد تا بهتر ببیند اما بیشتر فاصله ایجاد می کرد چرا که فقط بیگانگی را به رسمیت می شناخت»(فوکو،۱۳۸۱،ص۲۴۶)
[۱] – process
[۲] – event of appropriation, Ereignis
مترجمین کتاب «افادات به فلسفه» – که هایدگر ۲۷ سال بعد از کتاب «بسوی تعریفی از فلسفه» نگاشته شده است- معادل انگلیسی واژه Ereignis را Enowning قرار داده اند. که بر این اساس می توان این واژه یعنی event of appropriation را در فارسی به « رخداد از آن خود کننده» ترجمه کرد.
[۳] – resonate, stimmung
[۴] – de-vivicotion, Ent-leben
منبع
مقدم حیدری،غلامحسین(۱۳۹۶) بررسی مشاهده بازتابی و مشاهده نافذ در تاریخ جنون، مجله تاریخ پزشکی،شماره۳۳