نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

فلسفۀ پزشکی همان کاری است که فیلسوفان پزشکی انجام می دهند : بخش اول

نوشته ویلیام استمپسی ترجمه: محسن خادمی

0

در بحثی دربارۀ روش علمی، پِرْسی بریجمن (Percy W. Bridgman, 1949) [فیزیک‌دان مشهور آمریکایی] بر این عقیده بود که کسانی که بیشتر در مورد روش علمی صحبت می­کنند، «کسانی هستند که کمترین کار را در مورد آن انجام می­دهند.» او استدلال کرد که دانشمندان با خود نمی­اندیشند که آیا کاری که انجام می­دهند واقعاً علم است یا خیر، بلکه آنها فقط آن کار را انجام می­دهند. هدف دانشمندان یافتن پاسخ صحیح برای مسائل خاص است. البته بریجمن دریافت که کار اصلی دانشمندان این است که مطمئن شوند پاسخی که ادعای صدق دارد واقعاً درست است. اما در حین جستجوی پاسخ، دانشمندان مختارند که از هر روشی که منجر به پاسخ صحیح می‌شود، استفاده کنند و خود را مقید به آنچه که هر ناظر بیرونی در مورد روش‌های صحیح علم اظهار می­کند، نکنند. عبارتِ قصارِ به کرات نقل شدۀ بریجمن است که می­گفت: «علم همان است که دانشمندان انجام می­دهند.»[۱]

گرچه این ادعای بریجمن که «علم همان کاری است که دانشمندان انجام می‌دهند»، ما را برآن می‌دارد تا فعالیت‌ها و روش‌های مختلفی را لحاظ کنیم که علم را تشکیل می‌دهند، اما شاید قدری نامنصفانه باشد و احتمالاً افراد دارای ذهن فلسفی را راضی نخواهد کرد. در واقع، بریجمن در مقالۀ یک صفحه‌ای‌ خود، بدون ذکر کتاب ۱۹۲۷ خود دربارۀ منطقِ فیزیک مدرن، خود درگیر تأمل فلسفی دربارۀ علم بود. شاید علم «همان کاری باشد که دانشمندان انجام می­دهند»، اما این بر عهدۀ فیلسوفان است که به دانشمندان کمک کنند تا دقیقاً آنچه که انجام می دهند را ببینند. فیلسوفان همچنان به پرسش دربارۀ چیستی علم می پردازند و حتی ممکن است در مورد آنچه که فلسفۀ علم سودای دستیابی به آن را دارد، پرسش هایی در سطح بالاتر (meta-questions) مطرح کنند.

حال پرسشی که در اینجا به آن می پردازیم این است که «فلسفۀ پزشکی چیست؟» این پرسش به دو دلیلِ مبنایی همچنان آزاردهنده است. اولاً، تعریف فلسفه ابداً کار آسانی نیست. فیلسوفان به شیوه های مختلفی فلسفه ورزی می کنند. در نتیجه، تعاریف، به ویژه تعاریفی که می خواهند ژرف یا جذاب باشند، همواره مناقشه برانگیزند (Quinton, 1995). بسیاری از رویکردهای فلسفه چنان فنی شده اند که حتی برای فیلسوفان سایر حوزه ها هم چندان قابل درک نیست. در ثانی، مرزهای پزشکی را نمی توان به راحتی مشخص کرد. پزشکى، مواجهۀ فردِ رنجور بیمار با فردی است که هدفش اعادۀ سلامتى به اوست. با این حال پیچیدگی این مواجهه بسی فراتر از توصیف سادۀ آن است. گاهی اوقات پزشکی را به نحو وسیع و فراخی در نظر می­گیرند که نه تنها کار پزشکان، بلکه کار پرستاران، فیزیوتراپیست ها، تکنسین های رادیولوژی و … را نیز دربرمی گیرد. به عبارت دیگر، «پزشکی» گاه صورتِ خلاصه شده ای از «خدمات درمانی» (health care) تلقی می­شود. گاهی نیز پزشکی تقریباً همان کاری تلقی می­شود که پزشکان انجام می‌دهند، به همین دلیل است که گاه افراد حقه بازی را متهم می‌کنیم که بدون مجوز دست به طبابت می‌زنند.

پزشکی را معمولاً به منزلۀ یک هنر (یا فن: art) و یک علم توصیف می کنند. این تعریف تلاشی برای این توصیف است که پزشکی هم اساساً متضمن فنِ مواجهۀ بیمار و درمانگر است، و هم متضمن علمی است که مبنایی برای عمل شفابخش (healing action) پی­ریزی می کند. پزشکی «متضمّنِ فنِ شناختیِ (cognitive art) سازوکارِ بدنی است که باید به دانش خود عینیت و تفرّد بخشد.» (پلگرینو و توماسما، ۱۹۸۱، ص ۹۹) اما اینکه دقیقاً چگونه این کار انجام می­شود نامشخص است. هاکِلِنبرویچ (Hucklenbroich, 1998) تمایز متعارف میان علم نظری و عمَلی پزشکی را مورد انتقاد قرار داد و استدلال کرد که روش­شناسی پزشکی از دو روش­شناسیِ مجزا تشکیل شده است: یک روش­شناسی تحقیقی و دیگری روش­شناسی بالینی. گرچه در مورد نخست کار زیادی صورت گرفته است، اما هیچ مدل مورد توافقِ جامعی برای مواردی مانند حل مسئله و  تصمیم گیریِ بالینی وجود ندارد.

به علاوه، هیچ توافق عامی در مورد اینکه اهداف مطلوب پزشکی چه چیزهایی هستند وجود ندارد. درمان بیماری، ارتقای سلامت فردی و ارتقای سلامت عمومی ممکن است در تضاد با یکدیگر باشند. حتی شاید از این مهم‌تر، این مسئله باشد که مشکلات اجتماعی، پیوسته در حالِ «پزشکی­شدن» (medicalized) هستند. پزشکی نباید اهداف خود را به قدری محدود تعریف کند که موضوعات مهم بهداشت و سلامت را کنار بگذارد، و نباید اهداف خود را آنقدر فراخ و کلان تعریف کند که تمام ابزارهای اجتماعی و سیاسی برای افزایش سلامت در طبابت گنجانده شود (Nordin, 1999). با این حال، شرایط اجتماعی و سیاسی تأثیر قابل توجهی بر سلامت دارند، و بنابراین ترسیم مرز میان امر پزشکی و امر اجتماعی­سیاسی همواره یک چالش خواهد بود.

مسلماً کار پزشکی ناظر به علاج و درمانگری است، اما این پرسش که کدام روش­های درمانی در شمارِ پزشکی به حساب می­آیند مناقشه انگیز است. به علاوه، بسیاری از پژوهش های پزشکی مستقیماً در پیِ درمانگری نیستند، بلکه به دنبال درک کارکردهای بیولوژیکی هستند. اینکه آیا این مورد بخشی از پزشکی است یا یک «علم پزشکیِ» جداگانه، یا حتی صرفاً یک علم بیولوژیکی، یک مسئلۀ حل نشده است. دشوار بتوان گفت که آیا چنین عدم قطعیت هایی باعث شده است که عده ای وجود فلسفۀ پزشکی را انکار کنند و تأمل فلسفی در مورد پزشکی را یا به اخلاق زیستی یا به فلسفۀ علم محول کنند. با این حال، با توجه به تعداد نشریاتی که به صراحت اعلام می کنند که دربارۀ فلسفۀ پزشکی هستند، این حوزۀ مطالعاتی هنوز به جایگاه فلسفه­ای چون «فلسفۀ علم» یا «فلسفۀ حقوق» نرسیده است.

با همۀ این اوصاف، پاسخ من به پرسشِ «فلسفۀ پزشکی چیست» این است: فلسفۀ پزشکی همان کاری است که فیلسوفان پزشکی انجام می‌دهند. این پاسخ نامنصفانه­ای نیست؛ گرچه تعریف دقیق و مشخصی هم نیست. بلکه تلاشی است که به ما کمک می­کند تا گسترۀ فلسفۀ پزشکی را [بهتر] ببینیم.

اگر فلسفۀ پزشکی کاری است که فیلسوفان پزشکی انجام می دهند، آنچه افراد را فیلسوف پزشکی می کند این است که به فلسفۀ ورزی پزشکی مشغول اند. به نظر می رسد که ما در یک دایره گیر افتاده­ایم، اما شاید این پاسخ بدتر از این نباشد که بخواهیم با نگریستن به اعمال و رفتار دانشمندان دربارۀ چیستی واقعیِ علم سخن بگوئیم. در واقع، مشکلِ تعیین و تحدید حدود این است که دقیقاً فیلسوفان پزشکی چه کار می کنند که کار آنها یک رشتۀ مطالعاتی را شکل می دهد. به اعتقاد من، فلسفۀ پزشکی باید گسترۀ تأملات فلسفی در مورد موضوعات گستردۀ مرتبط با پزشکی را در خود جای دهد. در سوی دیگر این دایره، به پرسش پیچیدۀ دیگری می­رسیم: فیلسوفان پزشکی چه کسانی هستند؟ خاستگاه [و قلمروِ] حقیقی فلسفۀ پزشکی، بنا به تعبیری کلان، چیزی بیش از فیلسوفان حرفه ای است. گرچه دیدگاهی که من ارائه می‌کنم، به یک معنا، عمل‌گرایانه (operationalist) است، اما از جنس عمل‌گراییِ بریجمن نیست. این دیدگاه نه به دلایل پوزیتیویستی، زبانی، یا به دلایلِ محدود معرفتی، بلکه همسو با بینش ارسطو در مورد تبعات عملیِ مواجهه با عدم­دقت، اتخاذ شده است.

من با توجه به آنچه فیلسوفان پزشکی انجام می دهند، آثار منتشر شده در ۱۰ سال گذشته، در دو مجلۀ مهم مرتبط با فلسفه و پزشکی را بررسی کرده ام: The Journal of Medicine and Philosophy (مجلد ۳۱-۲۲) و مجلۀ Theoretical Medicine and Bioethics (مجلد ۲۷-۱۸). من همچنین کتاب‌های منتشرشده در مجموعۀ[۲]Philosophy and Medicine  را در همان دورۀ ۱۰ ساله مورد بررسی قرار داده‌ام. از نظر من این نشریات منابع فلسفۀ پزشکی را به طور کامل مورد واکاوی قرار نمی‌دهند، اما بینشی در اختیار ما قرار می­دهند در مورد اینکه افرادی که دربارۀ پزشکی تأمل فلسفی می‌کنند واقعاً به چه کاری مشغولند.

در همین آغاز این مطالعه، خوب است که توصیۀ ارسطو در رسالۀ «اخلاق نیکوماخوس» (۱۰۹۴b24) را به یاد آوریم: باید انتظار ما این باشد که دقت را فقط تا حدی روشن کنیم که ماهیت موضوع اجازه می دهد.[۳] فلسفۀ پزشکی را نمی توان دقیقاً تعریف کرد، زیرا اولاً هم فلسفه و هم پزشکی دارای مرزهای مبهمی هستند. ثانیاً کار فیلسوفان پزشکی را نمی توان تنها در مجلات و کتاب های اختصاص یافته به فلسفه و پزشکی خلاصه کرد. با این وجود، بررسی آثار آنها در دو مجلۀ برجسته و یک مجموعه کتاب به ما این درک را می دهد که فیلسوفان پزشکی چه می کنند، گرچه- همانطور که گفتیم- این امر نمی تواند تعریف دقیقی از فلسفۀ پزشکی به دست دهد. قبل از بررسی نتایج به دست آمده، بحث قبلی خود در مورد اینکه «فلسفۀ پزشکی چیست» و «فیلسوفان پزشکی چه کسانی هستند» را مرور می کنیم.

[۱]. «دانشمندان از هیچ دستورالعملِ تجویزشده­ای پیروی نمی­کنند … علم همان است که دانشمندان انجام می­دهند، و به اندازۀ تک­تک دانشمندان روش علمی وجود دارد.» (پِرْسی بریجمن)

An Introduction to the History of Psychology, B. R. Hergenhahn, Year: 2008, p.13

[۲]. Philosophy and Medicine series of D.Reidel Publishing Company (later Kluwer Academic Publishers, and now Springer).

[۳]. «باید به آن مقدار دقت قناعت کنیم که موضوع پژوهش اقتضا می­کند.» (ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ص ۱۵، ترجمه محمدحسن لطفی، نشر طرح نو، ۱۳۹۷)

منبع:

Philosophy of Medicine Is What Philosophers of Medicine Do, William E. Stempsey, Perspectives in Biology and Medicine, Volume 51, Number 3, Summer 2008, pp. 379-391 (Article) Published by Johns Hopkins University Press

 

محسن خادمی دانشجوی دکتری فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.