لودویک فلک: بخش اول
از فلسفۀ پزشکی تا معرفتشناسیِ برساختگرایانه و نسبیگرایانه[1]
نوشته Ilana Löwy
ترجمه محسن خادمی
امروزه لودویک فلک (۱۸۹۶-۱۹۶۱) را عمدتاً پیشگام رویکردِ برساخت گرایانۀ جامعه شناختی[۲] به تاریخ و فلسفۀ علم میشناسند. با این حال، فلک به عنوان مورخ، فیلسوف، یا جامعه شناس تعلیم ندیده بود، بلکه او پزشکی متخصص در زمینۀ میکروبیولوژی و ایمونولوژی بود. در واقع فلک در رشتۀ پزشکی در دانشگاه لووو (Lwow University) تحصیل کرد و بلافاصله پس از دریافت مدرک پزشکی (در سال ۱۹۲۰) دستیار متخصص معروفِ حصبه، رودولف وایگل (Rudolf Weigl) شد و در آزمایشگاه او در پرزمیسی، نزدیک لووو، مشغول به کار شد. در سال ۱۹۲۱، وایگل کرسی باکتری شناسی را در دانشگاه لووو دریافت کرد و فلک نیز به دنبال او به لووو رفت. با این حال، به دلیل درگیریهای شخصی با اعضای هیئت علمی، یا شاید به دلیل یهودستیزی که در این دوره در لووو حاکم بود، یا شاید به هر دو دلیل، فلک مجبور شد در سال ۱۹۲۳ دانشگاه را ترک کند. فلک از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۸، در مقام یک باکتری شناس در General City Hospital در لووو کار کرد. او ابتدا به دپارتمان پزشکی داخلی (Department of Internal Medicine) پیوست، و سپس سرپرست آزمایشگاه باکتریولوژیک و سرولوژی گروه پوست و بیماریهای مقاربتی گردید. او همچنین در سال ۱۹۲۳، یک آزمایشگاه خصوصی باکتریشناسی و سرولوژی بنیاد نهاد که در آن تحلیل های معمول و تحقیقات شخصیِ برنامه ریزی شده ای انجام میداد. فلک در سالهای ۱۹۳۵-۱۹۲۸، سرپرستی آزمایشگاه باکتریولوژیِ Lwow Sick Fund را بر عهده داشت؛ اما در سال ۱۹۳۵ این شغل را از دست داد و بین سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۹ صرفاً در آزمایشگاه خصوصی خود کار کرد. گرچه فلک از سال ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۹ در یک آزمایشگاهِ آنالیزِ معمولی کار میکرد، اما همچنان خود را یک دانشمند میدانست. او مقالات علمی متعددی در مجلات حرفهای در لهستان و خارج از کشور منتشر کرد که بیشتر آنها بر اساس فعالیت آزمایشگاهی خود او بود. در همان دوره بود که وی یک موضع معرفتشناختیِ بسیار بدیعی را تدوین کرد.
تدوین معرفت شناسی توسط یک پزشک و باکتریولوژیست که در محیط آزمایشگاه کار میکند رویداد معمولی نیست. تز ما در این مقاله این است که اندیشۀ معرفت شناختی فلک از دل خلاء بیرون نیامده است؛ بلکه این نظریه متأثر از ایده های اصلیِ مکتب فلسفۀ پزشکی لهستان بود. به نوعی میتوان فلک را به چشم نوادگانِ مکتب لهستان دید. به علاوه، حتی اگر فلک هرگز به طور رسمی پیوندهای خاص اندیشۀ خود را با مکتب فلسفۀ پزشکی لهستان (و به طور دقیقتر، با هیچ مکتب فکری دیگری- چراکه خود را متفکری اصیل میدانست) نمیپذیرفت، احتمالاً نسبت به سایر متفکران نسل او که به صراحت خود را شاگرد مکتب لهستان معرفی میکردند به روح این مکتب (گرچه به شیوۀ خاص خود) وفادارتر باقی ماند.
مطمئناً فلک خود را فیلسوف پزشکی نمیدانست. گرچه اکثر نمونه آثار او از تخصص حرفهای او- میکروبیولوژی پزشکی و ایمونولوژی- گرفته شده است، اما به گفته او، این نمونهها به طور کلی بر رشد معرفت علمی تأکید میکنند، نه صرفاً رشد دانش پزشکی یا بیولوژیکی. با این حال، او تجربۀ حرفهای خود را در مقام باکتری شناس و ایمونولوژیست، به عنوان خاستگاه تأملات معرفت شناختی خود قرار داد. اما علاوه بر این، تأملات او در مورد تجربه حرفهای خود، حداقل در اولین مراحل تکامل اندیشهاش، تحت تأثیر ایدههایی بود که مکتب فلسفۀ پزشکی لهستان مطرح کرده بود.
اولین مطالعۀ معرفتشناختی فلک، «برخی ویژگیهای خاص شیوۀ تفکر پزشکی»[۳] در یک سخنرانی (آوریل ۱۹۲۶) برای انجمن آماتورها در تاریخ پزشکی[۴] در لووو ارائه شد. (این سخنرانی بعداً در مجلۀ Archives منتشر شد). در این اثر، فلک به نفع یک رویکرد کل نگر به پدیده های پاتولوژیک استدلال کرد. او تبیین کرد که چنین پدیده هایی را نمیتوان از طریق دیدگاه ساده و تقلیل گرایانه درک کرد. بالأخص، او با این باورِ پذیرفته شده که بیماریهای عفونی یک علت سبب شناختیِ (etiological cause) منفرد دارند، یعنی همان میکروارگانیسمهای بیماریزا، مخالفت کرد. برای او، یک بیماری عفونی یک ماهیت (entity) بسیار پیچیده بود که نتیجۀ تعاملات چند عاملی و چند بُعدی میان میکروارگانیسم و خود میزبان بود. فلک تصریح کرد که چنین پدیدۀ پیچیده ای، طبق تعریف، غیرممکن است که به نحو ساده و واضحی توصیف شود. او استدلال میکرد که بیماریها را باید از چندین منظر مختلف مشاهده کرد: شیمیایی، باکتریشناسی، روانشناختی، و غیره، زیرا نه نظریۀ اَخلاط و نظریۀ سلولی، نه درکِ کارکردیِ محض از بیماریها، و نه شرطی سازیِ «روانزادِ» (psychogenic conditioning) آنها، به خودی خود هرگز تمام سرمایۀ پدیدههای بیمارگونه را از بین نمیبرند. با این حال، پزشکان اغلب از اعتراف به این قبیل پیچیدگیِ پدیده های پاتولوژیک امتناع میکنند. گاهی اوقات آنها سعی میکنند تبیین های ساده، جهانشمولِ «منطقی» (و کاذب) برای پدیده های بیمارگونه بیابند. در کوتاهمدت، آنها ممکن است باور کنند که موفق اند: «بدست آوردن چنین تبیین های شبهمنطقی در هیچ کجا آسانتر از پزشکی نیست، زیرا هر چقدر مجموعۀ پدیدهها پیچیدهتر باشد، به دست آوردن قانونی اثبات پذیر (verifiable) در کوتاهمدت آسانتر، و رسیدن به ایدۀ جامع و فراگیر دشوارتر است.»
[۱]. Ludwik Fleck: From philosophy of medicine to a conservatism and relativist epistemology, In “The Polish School of Philosophy of Medicine From Tytus Chalubinski (1820–۱۸۸۹) to Ludwik Fleck (1896–۱۹۶۱), Ilana Löwy (auth.), Springer Netherlands, Chapter 7, 1990”
[۲]. sociologically-oriented constructivist approach
[۳] . “Some Specific Features of the Medical Way of Thinking”
[۴]. Society of Amateurs in the History of Medicine in Lwow
محسن خادمی دانشجوی دکتری فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی