به سویِ فراپزشکی- بخش سوم
کاظم صادق زاده ترجمه رضا دانشور
گذشته از همۀ اینها «معرفت عملی» چیست؟ عناصر معرفت عملی پزشکی بالینی چه ساختاری دارند؟ آیا آنها گزاره هایی هستند که می توانند درست یا نادرست باشند و یا اینکه وثاقت پذیری متغیری داشته باشند و یا اینکه آنها قواعد غیر گزاره ای و هنجاری کنش هستند که می توانند کما بیش مفید باشند؟ با چه معیاری می توانیم درجۀ معلولیت معرفت عملی را تعیین کنیم؟ چگونه می توانیم آن را تعیین کنیم؟ ما بر اساس چه معیارهایی در کنش بالینی، معرفت عملی به معرفت عملیِ بدیل ترجیح می دهیم؟
آیا ما هیچ قاعدۀ ترجیحِ صریحاً صورت بندی شده ای در اختیار داریم و یا اینکه رفتارهای ترجیحی ما آشوبناک است؟ نظام ارزش های ما بر رفتار ترجیحی ما چه اثری دارند؟
آنها بر تصمیم ما برای پژوهش در مورد یک مسئلۀ پزشکی خاص و چشم پوشی از دیگری چه تأثیری دارند؟
آیا موضوع ها و اهداف پژوهش پزشکی بر مبنای آنچه که در عمل پزشکی ضرورت دارد به طور مؤثری تعیین می شوند و یا اینکه ما برای این امر علاوه بر خط مشی مراقبت سلامتی به یک خط مشی پژوهش سلامتی نیز نیاز داریم؟
فرایندهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی چه تأثیر مستقیم یا غیر مستقیمی بر موضوعات و اهداف پژوهش و عمل پزشکی دارند، به عنوان مثال وقتی که جابه جایی های معنا شناختی در درون زبان یک جمعیت به تغییرات در نظام های باور آن می انجامد، آنگاه نابهنجار بودن و یا اینکه نمایانگر ناخوشی بودن دستۀ خاصی از پدیدارها به صورت ناگهانی یا بتدریج تأیید شده یا رد می شوند.
آیا پیشگویان معینی [prophets] می توانند چنین جابجایی های معنا شناختی و معرفت شناختی را به وجود آورند مثلاً افرادی مانند Esquirel, pinel، virchow، Griesinger، Firud و … illich.
حال در مورد روش شناسی کشش بالینی مسئلۀ دیگری وجود دارد که با حیطه های فرا بالینی ربط دارد: با کاربرد معرفت پزشکی در عمل بالینی، چه مسائل صوری ای به وجود می آید؟ با کمک کدام قواعد صریح و پذیرفتنی استنجاح می توانیم معرفت عملی عام را در مورد امور جزئی (جزئیات) به کار گیریم؟
آیا استدلال عملی هیچ منطقی دارد؟ آیا نوعی پژوهش در مورد کشش پزشکی می تواند در رشد (پروراندن) چنان منطقی مشارکت داشته باشد؟
آیا منطق محلی کلاسیک مرتب آیا منطق حملی کلاسیک مرتبۀ اول برای مقاصد استنتاجی پزشک مناسب و کافی است و یا اینکه ما به نظام های منطقی دیگر و یا نظام های منطقی زیادتر نیاز داریم. به عنوان مثال منطق های از مرتبۀ بالاتر، منطق شهود گرایانه، منطق موجهات، منطق وظیفه. منطق های چند ارزشی منطق فارسی، منطق معرفتی، منطق زنان، منطق نتیجۀ چند گانه، منطق تخیلی (imaginary) ای که vacler بدان قائل است منطق مباحثه ای که jaskawski آن را طرح کرده است و یا هر نوع منطق استقرائی؟
یا اینکه ما به یک «منطق بالینی» خاصی نیاز داریم که می توانیم و یا اینکه باید آن را به وجود آوریم؟ برای نشان دادن اینکه روش شناسی عملکرد پزشکی مستلزم چیز بیشتری از مطالعۀ مسائل عملیِ صرف است می توان مثال دیگری را ذکر کرده بین دقت زنان حرفه ای پزشک و موفقیت یا ناکامی او در عملکرد (عملی) پزشک چه رابطه ای وجود دارد؟ آیا امید ما برای افزایش موفقیت کنش های پزشکی با دقیقتر ساختن زبان پزشکی، مبتنی بر باوری معقول است و یا اینکه صرفاً یک جرم «زبان شناسانه» است؟ آیا اصلاً امکان دارد که زبان را در تمامی بخش های آن دقیق تر سازیم؟ بین ساختار نوعی زبان پزشکی خاص که در حیطۀ خاصی از پژوهش پزشکی و نظریه پردازی به کار می رود و درجۀ (مرتبۀ) آزمون پذیری نتایج این پژوهش و نظریه پردازی همبستگی ای وجود دارد؟
قطعاً می توان از جنبۀ بین الاذهانی اعتماد پذیری فرضیه ای را که با کمک زبان ما صورت بندی شده است از فرضیۀ دیگری که با زبان صورتبندی شده است کنترل بیشتری نمود بشرطی که روش های شکل گیری مفهوم که در ساختن به کار می روند دقیقتر باشند از آنهایی که در ساختن به کار می روند ابهام کمتری داشته باشند.
اما منظور از عبارت (بیان اینکه) «روشِ شکل گیری مفهوم دقیق تر از روش
شکل گیری مفهوم است» چیست؟ به ساخت زبان در پزشکی، چه روش هایی حاکم است؟ ما چگونه می توانیم روش های شکل گیری مفهوم را بهینه بخشیده به طوریکه بتوانیم کیفیت زبان های پزشکی و معرفت صرفتبندی شده توسط آنها را ارتقا دهیم؟ آیا در بیماری شناسی chosologry طرح مفاهیم مبتنی بر اندازه گیری مطلوب است و یا حتی ممکن است مثلاً خارج قسمت MIQ سکتۀ قلبی، خارج قسمت اسکیز وقتی sQ، خارج قسمت DQ بیماری؟
در نتیجۀ چنین کمی سازی ای چه مسائل جدیدی رخ خواهد داد و چه امتیازات و نقص نهایی ملازم آن خواهد بود؟ آیا هیچ مفهوم پزشکیِ گرانار از فرضیه وجود ندارد؟
به عنوان مثال آیا عباراتی که با پسوند (زا) [genic] پایان می پذیرد گرانبار از فرضیه هستند؟
آیا چنان مفاهیمی وجود مستقلی را شکل می دهند که در برابر هر تغییر معرفتی و معرفت شناختی در پس زمینۀ معرفتی اولیه مقاومت می کنند؟
بین یک چارچوب مفهومی خاص که در پزشکی به کار برده می شود و حیطۀ قرار زبانی ای که بواسطۀ آن بازنمایی می شود چه رابطه ای وجود دارد؟
آیا باور به اینکه ساختار یک واقعیت پزشکیِ مفروض مستقل از ساختار زمان پزشکی ای است که ما به کار می بریم توجیه پذیر است؟
آیا ما با بر ساختن زبان پزشکی واقعیت های پزشکی را خلق می کنیم؟ آیا شکل گیری مفهوم در پزشکی به لحاظ عملی بلا اثر (بدون تأثیر) است؟
نظام های ارزشی ما بر شکل گیری مفهوم در پزشکی چه تأثیری دارد؟ آیا اصلاً دسته ای از مفاهیم پزشکی وجود دارد که کاربرد اِسنادی آن، اظهارات اجرایی (Perchrma???) را به وجود آورد.
من نمی خواهم لانۀ زنبورهای سرخ را بیش از این به هم بزنم. منظور از چهار مثالی که من ارائه کرده ام، اینست که فقط به طور خلاصه این آموزه را به تصویر کشم که روش شناسی ای از عملکرد (کنش) بالینی با هدف بهبود کیفیت حکم بالینی ما و تصمیم گیری بالینی به طور بیواسطه به فلسفۀ جامع و روش شناسی پزشکی ای منتهی می شود که من در بالا آن را فراپزشکی نامیده ام.
از آنجائیکه حداقل احتمال زیادی دارد که فهمیدن یا سوء تفاهم عاملان کنش پزشکی و پژوهشگران از شالوده های اقدامات خودشان در عمل نتایجی در پی داشته باشد، اینکه فقدان درک مربوط به مسائل روش شناسی و فلسفی مانع بر عهده گرفتن چنین امر بسیار مهم اجتماعی خواهد شد، تا حد زیادی نامطلوب است. [مبهم است]
البته ترسیم دقیق حیطۀ چنان فرا پزشکی، به طوریکه دلالت گر مرزهای موضوع آن یعنی پزشکی باشد، دشوار است. معهدا در این تشدید ما به طور موقت (آزمایشی) با حیطۀ فشرده، زیر شروع می کنیم:
هدف فرا پزشکی عبارتست از فراهم آوردن انجمنی برای مطالعات بین رشته ای در فلسفه و روش شناسی عمل و پژوهش پزشکی به سبب وسعت و پیچیدگی مسائل فرا پزشگی ای که پزشکی ایجاد می کند، رویکرد بین رشته ای ضرورت می یابد.
نکات خاص مورد توجه عبارتند از تحول (رشد) فلسفه و روش شناسی حکم پزشکی و تصمیم گیری بالینی، مطالعۀ مسائل زبان پزشکی، مسائل اکتساب معرفت و شکل گیری نظریه در پزشکی، تحلیل ساختارها و پویایی فرضیه های پزشکی و نظریه ها، بحث و ایضاح مفاهیم و مسائل بنیادین پزشکی؛ کاربرد روش های پیشرفتۀ فلسفه علم در پزشکی، منطق های کلاسیک و غیر کلاسیک و ریاضیات و مطالعۀ تعامل بین پزشکی و نهادهای دیگر علمی یا اجتماعی.
در اینجا توجه خاصی به رویکردهای اکتشافی در بسط و گسترش روش ها و ابزارهایی می شود که به منظور تحلیل بهتر و مهم پیش فرض های مفهومی و اخلاقیِ علوم پزشکی و فرایندهای مراقبت سلامتی به کار گرفته می شوند.
آیا اصلاً برای بهبود بخشیدن به عمل و پژوهش پزشکی ما بواسطۀ پژوهش فرا پزشکی و بازخورد (آن) هیچ امیدی وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش قطعاً به کیفیت و سطح (مرتبۀ) ظرفیت و فعالیت فرا پزشکی بستگی دارد.
حداقل اینکه اندازۀ قابل توجهی از دقت سازنده مورد نیاز است با اینهمه من هیچ توهمی دربارۀ تأثیر ممکن آن ندارم تا زمانی که دانشجوی پزشکی در متن سنتی تعلیم می بیند که در آن نه تنها بر دیدگاهی در مورد پزشکی به مثابۀ یک علم تأکید می کند، بلکه همچنین متضمن عدم اعتمادی به پژوهشهای فلسفی و نوعی عدم باور به ارزش های عملی آنها است، تغییرات قابل توجهی رخ نخواهد داد.
همچنانکه قبلاً اشاره شد، هدف ما نهایتاً عملی است تا اینکه عقلانی محض.
اما امیدواریم که به بهبود کیفیت حکم بالینی و تصمیم گیری بالینی یاری رسانیم. ما درصدد این نیستیم که جهانبینی هایی کلی یا بیانیه هایی را در باب ماهیت پزشکی، علوم پزشکی یا عملکرد پزشکی ترویج کنیم. بر عکس مراد ما تحلیل هایی پر مشقت، تأملی انتقادی، مشروح وقتی از ابزارهای انضمامی و مفهومی خاص، معضلات مسائل ، فرضیه ها، ایده ها و فرضهای بنیادین، چهارچوب ها، نظریه ها و روش های دخیلی است که در پزشکی به وجود آمده و یا در آن به کار برده شده اند.
برای این منظور ما در جهت نهایت وضوح و دقت در بیان و استدلال خواهیم کوشید و بنابراین تا آنجا که ممکن باشد صورتبندی ای را شرح و بسط خواهیم داد، گرچه این خود هدف فی نفسه نیست.
یک پژوهش فرا پزشکی خاص می تواند نوعی بازسازی باشد یعنی اینکه موضوع شخصی را آشکار کرده، آن را توصیف کرده و بررسی کند و ایضاح نماید و توضیح دهد؛ یا اینکه می تواند ساختی باشد بدین معنا که محصول کاملاً جدیدی را ارائه کند و یا اینکه هر دوی اینها باشد.
در هر حالت شما را مطمئن می سازد که با مسئله ای روبرو هستید که به خوبی تدوین شده است و شما روش های خود را تصریح بخشیده اید و این واقعیت را مورد توجه قرار می دهید که کار شما دارای نتایج متکثر و غیر قابل کنترل است و شما در قبال آن مسئول هستید. کار شما فعالینی اجتماعی و سیاسی و نتیجتاً کاری اخلاقی است.