هیستری و ساحره گی
غلامحسین مقدم حیدری
فردریک اسونوس معتقد است که «با ظهور مسیحیت و سقوط امپراطوری روم، سنت و پیشرفت پزشکی باستان نه تنها دچار وقفه و رکود شد، بلکه همچنین تا حدی زیادی نیز به فراموشی سپرده شد. دین مسیحیت بیماری و رنج را معنایی تازه بخشید: بیماری و رنج مجازاتهایی از جانب خداوند به خاطر زندگی مشحون از گناه آدمی است »(اسونوس،۱۳۹۹،ص۵۱)از این رو «نومیدی، غم و اندوه و دیگر نشانه های آشفتگی ذهنی می توانند از جمله علایم نبرد خیر و شر(یا جسم و روح) باشند»(پورتر،۱۴۰۰، ص ۲۵) بنابراین می توان از جنونی سخن گفت که حاصل توطئه شیطان بود و ساحران و مرتدان به آن دامن می زدند. (پورتر،۱۴۰۰، ص۲۶).
در قرون وسطی هیستری را نتیجه رسوخ شیطان در بدن زن می دانستند و اشتراکاتی میان حالات فرد مسحور و تظاهرات بالینی زن مبتلا به هیستری می دیدند.
رابرت بوتون، در قرن هفدهم در کتاب آناتومی مالیخولیا(۱۶۲۱) بر این نکته تاکید کرد که هر انسانی، حتی الهی ترین افراد، از وسوسه های شیطانی برکنار نیستند. معاشرت های نادرست، بطالت، انزوا و کاهلی در اجرای شعایر دینی ، سبب می شود تا شیطان «با روح ما در آمیزد و با حیله گری بیشتری و بطور ناگهانی تر و آشکارتر چنین افکار شیطانی را به قلب ما القا می کند و بر خیالات افراد غمگین مالیخولیایی مسلط می شود» (Buton,2016,p1080)همانطور که یک مرد مریض عصبانی می شود، در گرفتاری هایش هیاهو می کند، صحبت می کند و نمی داند به دنبال چیست ، شیطان روح چنین افراد دیوانه ای را وادار می کند که برخلاف میل خود بیندیشند.، آنان نمی توانند کاری جز این انجام دهند. شیطان روح آنان را آشفته می سازد و قلب و مغز و حواسشان را آزار می دهد.
برای درمان هیستری به جای استفاده از درمان های فیزیکی پزشکانی مثل جالینوس به کشیشان و جن گیران متوسل می شدند تا سحر را باطل کنند و یا شیطان را از درون بدن زن بیمار خارج کنند.
بدین گونه هیستری را نیز نتیجه رسوخ شیطان در بدن زن می دانستند و اشتراکاتی میان حالات فرد مسحور و تظاهرات بالینی زن مبتلا به هیستری می دیدند[۱]. بنابراین وقتی زنی به هیستری مبتلا می شد به دنبال ساحره ای میگشتند که وی را سحر کرده است تا او را به مجازات برسانند. «زیرا ساحری جرمی زنانه شناخته می شد»(فدریچی،۱۴۰۰،ص۲۹۲) و «زنان به علت شور جنسی سیری ناپذیرشان بیشتر متمایل به ساحری بودند.» (فدریچی،۱۴۰۰،ص۲۹۲) حتی افرادی همچون مارتین لوتر نیز « بر ضعف اخلاقی و ذهنی زنان به عنوان سرچشمه ی این انحراف تاکید کردند»(فدریچی،۱۴۰۰،ص۲۹۲) واکنش رایج در قبال ساحره برگزاری محاکمه و اعمال شدیدترین کیفرها نظیر بستن به چوبه مرگ و زنده سوزی بود. (جولیا بوروسا، ۱۳۹۹، ص ۱۷و۱۸) برای درمان هیستری نیز به جای استفاده از درمان های فیزیکی پزشکانی مثل جالینوس به کشیشان و جن گیران متوسل می شدند تا سحر را باطل کنند و یا شیطان را از درون بدن زن بیمار خارج کنند.
یک مورد تاریخی مشهور در این زمینه پرونده الیزابت جکسون[۲] در سال ۱۶۰۳بود. الیزابت جکسون زن عجیب و غریب و بداخلاقی بود که در یکی از محلات لندن زندگی می کرد. در آوریل ۱۶۰۲ مری گلوور[۳] دختر چهارده ساله یک مغازه دار لندنی که در همان محل زندگی می کرد با الیزابت جکسون مشاجره شدیدی داشت. پس از آن گلوور دچار نشانه هایی همچون از دست دادن بینایی، تکلم، تورم گردن و گلو و بی حسی در سمت چپ بدن شد. با افزایش تشنج های او، و ناتوانی پزشکان در درمانش، خانواده اش از الیزابت جکسون به دادگاه شکایت کردند و او را متهم به جادوگری کردند. از نظر آنان الیزابت جکسون با طلسم کردن گلوور سبب بروز این نشانه ها و تشنج در مری گلوور شده بود. جلسه محاکمه ای برای این دعوا برگزار شد. علی رغم اینکه پزشکان در سطح محاکمات معمول برای جادوگری دخالت نداشتند اما بنظر می رسد که این اولین بار بود که برای این محکمه از چند پزشک از جمله ادوارد جردن[۴] دعوت شد.
عده ای بر این باور بودند که دخترک واقعا سحر شده است اما عده ای دیگر به سرکردگی ادوارد جردن و جان آرجنت[۵] بر تبیین طبیعی بیماری گلوور اصرار داشتند. جردن که یکی از اعضای برجسته کالج پزشکان لندن بود اصرار داشت که این بیماری نشانه های هیستری هست. نکته جالب آن بود که «پزشکان قادر نبودند که دلیل قانع کننده ای برای تشخیص شان ارائه کنند. جردن بطرز وحشتناکی ،بلاتکلیف و سرگردان بود» (MacDonald,1991, p xvii) او فقط اصرار داشت که نشانه های بیماری گلوور ، نشانه های «هیستری» هستند. او در برابر این پرسش قاضی اندرسون که «آیا گلوور تظاهر به بیماری می کند یا واقعا بیمار است؟»(MacDonald,1991, p xvii) پاسخ روشنی نداشت او نمی توانست شواهد متقنی برای واقعی بودن بیماری ارائه کند. او بر شهود و وجدان خویش متکی بود تا شواهد. از این رو قاضی در برابر اصرار جردن مبنی بر علت طبیعی داشتن بیماری دخترک می گفت: « بنابر شهود و وجدان من آن(علت بیماری) طبیعی نیست زیرا شما نه علت طبیعی آن را به من می گویید و نه درمان آن را»(MacDonald,1991, p xvii)
رییس دادگاه از جردن می خواست تا دلایلی برای ابتلای گلوور به هیستری ارایه دهد و یا اینکه روشی برای درمان او پیشنهاد کند اما جردن ناتوان از این کار بود. بنابراین هیئت منصفه الیزابت جکسون را به جادوگری متهم و به یکسال زندان محکوم کرد. او مجبور شد تا چهار بار در دادگاه به جرم خود اعتراف کند. در نهایت دخترک با روش های جن گیری توسط روحانیون کلیسا درمان شد. این دادگاه به لحاظ تاریخی به نبردی میان خیر(مبلغان الهی) و شر ( شیطان) تلقی شد. روزه و دعا تنها روش جن گیری بود که مورد تایید هر الهی دان پروتستان بود که به دخترک توصیه شد.
یکسال بعد جردن رساله ای با عنوان «رساله ای مختصر در باب مرضی که خفگی مادر نامیده می شود[۶]» نوشت. او در ابتدای این کتاب بدون نام بردن از محاکمه الیزابت جکسون و مری گلوور به این موضوع اشاره می کند که موضوع رساله کوتاه وی درباره وقایعی است که اخیرا سبب مناقشاتی شده است. او در فصل نخست کتاب می گوید« از نظر تنوع و حوادث غیر مترقبه، هیچ بیماری ای قابل مقایسه با بیماری که خفگی مادر نامیده می شود وجود ندارد» (Jorden,1603)او با تاکید بر اینکه نشانه های این بیماری وحشتناک اند می گوید« عده ای در جستجوی علل فوق طبیعی برای آن هستند: نسبت دادن نشانه های این بیماری به اهریمن یا جادوگر یا انگشت بی واسطه خدای متعال»(Jorden,1603). نشانه هایی مانند خفگی در گلو، درآوردن صدای قور قور قورباغه، زوزه مار، آواز خواند یا گریه کردن آنقدر عجیب و نادر هستند که برخی پزشکان را متقاعد می کنند که این نشانه در این بیماری به دلیل عوامل فوق طبیعی است در حالیکه «علت همه این نشانه ها طبیعی هستند»(Jorden,1603) جردن در این کتاب نشان داد نشانه های بیماری هیستری که به عوامل شیطانی نسبت داده می شود دارای علت های طبیعی هستند. نشانه هایی از قبیل انسداد گوارشی و حس خفگی از علایم این بیماری بودند. او بر مبنای طب جالینوسی استدلال کرد که اختلالات در زهدان سبب تولید بخارهایی می شود که در بدن جریان می یابند و باعث بروزاختلال های جسمی مثل درد دست و پا، شکم و مغز می شوند. این اختلالات حتی می توانند منجر به حملات صرعی و تشنجی شوند. جردن معتقد بود که این نشانه ها به اشتباه جن زدگی یا حلول شیطان در جسم تلقی می شوند.
کتاب جردن جزو اولین کارهایی است که دوباره هیستری را به موضوعی پزشکی تبدیل کرد. در واقع او با بازخوانی سنت پزشکی جالینوس آنچه را که به محاق رفته بود دوباره احیا کرد اما باید توجه کرد که احیا کردن نگاه طبی به هیستری همزمان با شروع نگاه مکانیکی به عالم در قرن هفدهم بود که خود اقتضائات جدیدی را می طلبید. این اقتضائات خود را در اتیولوژی بیماری هیستری نشان داد زیرا تظاهرات بالینی هیستری تغییر نکرده بود و علت آن همچنان خفگی و جابجایی زهدان برشمرده می شد ولی ارتباط زهدان با علایم و نشانه های بیماری با نظریه مکانیکی تبیین شد و مکانیسمی برایش بیان شد. در بخش بعد به این موضوع می پردازیم.
[۱] – سیلویا فدریچی-فمنیست معاصر- در کتاب کالیبان و ساحره: زنان، بدن و انباشت بدوی معتقد است که ساحره کش ها با استناد به نشانه ها و علایم پزشکی مثل «اضطراب ناگهانی» ، «جنون» و«بیماری مسری» می کوشیدند تا با طبی سازی ساحره گی خود را تبرئه کنند و جرایم ساحران را سیاست زدایی نمایند و عمل ساحره کشی را نوعی فرایند «درمان اجتماعی» نشان دهند.
[۲] – Elizabeth Jackson
[۳] – Mary Glover
[۴] – Edward Jorden (1578-1632)
[۵] – John Argent
[۶] -Briefe Discourse of a Disease called the Suffocation of the Mother
مرجع
مقدم حیدری،غلامحسین(۱۴۰۲)تغییر اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن: از جابجایی زهدان تا حرکت ذرات روح،مجله علمی پژوهشی فلسفه علم، سال۱۳،شماره۲