هرمونتیک پزشکی گادامری (۲)
نوشته Fredrik svenaeus ترجمه: رضا دانشور
در فاصلۀ بین بخشهای دوم و سوم حقیقت وروش با گذارِ گادامر از خوانش متون در علوم انسانی به تحلیلِ گفتگو و زبان، تحولی رخ می دهد که برای نشان دادن این که پزشکی بالینی، فعالیتی هرمنوتیکی است اهمیت اساسی دارد. در اینجا گادامر بیان میکند که گرچه توجه عمده او در این کتاب عبارتست از تفسیری که در علوم انسانی اتفاق میافتد. خودِ خوانش متن – که براساس مفهومسازی او به منزله امتزاجِ افقهای متن و خواننده است- به طور بنیادینی ماهیت گفتگویی دارد، بنابراین هرمنوتیک در خالصترین شکل آن را میتوان در گفتگوهای زندهای که بین مردمانی با گوشت و خون حقیقی در جریان است یافت:
“در اینجا همچون اغلب موارد (as so often)، تفسیر همچنان محدودِ به وضعیت خاص علوم انسانی تاریخی و “هستیِ به سوی متن” است. تا بخش ۳ خواننده به طور صریح با آنچه که اساساً از آغاز دیدگاه من بوده است مواجه نمیشود: (یعنی) گسترش موضوع (مسئله؟) به زبان و گفتگو و در نتیجه امکانپذیر شدن دریافت و درک بنیادینِ مفاهیم فاصله و دیگر بودگی.”
من در پژوهشی با عنوان Hermeneutics of medicine and phenomenology of health سعی کردهام که به طور مشروح نشان دهم که نه تنها در هنگام روشنی بخشیدن به تفسیر در علوم انسانی بلکه همچنین در روشن ساختن ساختار تفسیریِ عملکرد پزشکی، چگونه این هرمنوتیک گفتگومحور میتواند به عنوان یک الگو به کار رود. ملاقات و مواجه بالینی را میتوان همچون برخورد دو رویکرد وزیست جهانهای متفاوت (دکتر و بیمار) تلقی کرد- به بیان گادامر تلاقی افقهای فهم متفاوت آنها- که هدف آن تثبیت فهم متقابلی است که میتواند به سلامتی طرف بیمار سودمند باشد.
بنابراین دکترها (و همچنین نمایندگان حرفههای دیگر مراقبتِ سلامتی) در ابتدا و در درجه نخست دانشمندانی نیستند که معرفت زیستشناختی را به کار میبرند، بلکه بیشتر مفسر هستند- یعنی تأویلگرانِ سلامتی و بیماری. توضیحات زیستشناختی و درمانها را صرفاً میتوان در بافت (زمینه) ملاقاتِ گفتگویی ]گفتگومحور [ به کار برد، که این کاربرد با فهم بالینیای که در کمک به بیمار و سلامتی او بدست میآید هدایت میشود. استدلال من این بود که میتوان فلسفۀ فهم هرمنوتیکی گادامر را که به طور عمده به عنوان توصیفی کلی از الگوی معرفتیای که در علوم انسانی یافت میشود تلقی میشود، برای پوشش دادنِ فعالیتهای مراقبت سلامتی، بسط داد.
کتاب اخیری از گادامر که در ۱۹۹۳ منتشر شد یعنی Uber die verborgenheit der Gesundheit این تفسیر را تقویت میکند و در عین حال در مقایسه با کارهایِ قبلیِ او به شیوهای مستقیمتر به حیطه پزشکی و مراقبت سلامتی میپردازد . در اینجا پزشکی همچون گفتگویی (Gesprach) مشخص میشود که به واسطه آن دکتر و بیمار به همراه هم سعی میکنند به فهمی از این نکته برسند که چرا بیمار ناخوش است. آنچه که به خصوص در ملاقات پزشکی آشکار است، رابطه نامتقارن بین طرفین است.
بیمار ناخوش است و در پی یاری است ، در حالی که دکتر در جایگاه مطلوب (خودش) است. او به دلیل معرفت و تجربه خویش در مورد بیماری و ناخوشی بر این موقعیت مسلط است. این عدم تقارن مستلزمِ همدلیِ دکتر است. او نه تنها میبایست تلاش کند از نقطه نظر خویش بیمار را درک کند، بلکه همچنین باید این کار را از طریق سعی در قرار دادن خویش در موضع بیمار انجام دهد.
در نتیجه سعی دکتر برای دست یافتن به فهمی پرثمر و نو از ناخوشیِ بیمار به هیچ وجه مستلزم پرهیز از همدلی نیست. دکتر از طریق همدلی است که میتواند به فهمی مستقل دست یابد که حقیقتاً پرثمر است به این معنا که مشترک و مستقل است.
ما در اینجا میتوانیم به الگوی گادامریِ تفسیر متنی در حقیقت و روش رجوع کنیم (چیزی که خود گادامر در Uber die verborgenheit … انجام نمیدهد) که بر طبق آن خواننده میبایست متن را به مثابه امری دارای اقتدار تلقی کند به طوری که پرسشی را در برابر او طرح میکند که تنها از طریق مواجهه با متن میتوان بدان پاسخ گفت- از طریق امتزاجِ دو افقِ نویسنده و خواننده . بنابراین در درجه نخست این دکتر است که “خواننده” است و بیمار “متن” است. اما از آنجا که این مواجهه (تلاقی) به صورت گفتگو است، این (فرآیندِ) خوانش، یک فرآیندِ دو سویۀ پرسشها و پاسخها نیز است. فاصلۀ بین طرفین فوق ، همچون موردِ خوانش یک متن تاریخی یک فاصلۀ وابسته به زمان نیست، بلکه فاصلهای بین دو افق زیست جهان است که میتوان از طریق گفتگو این فاصله را کم کرد.
این کاهشِ فاصله، این “امتزاج افقهای” دکتر و بیمار در ملاقات بالینی به این معنا است که افقها به تماس با هم سوق داده شوند در حالی که هویت خودشان را به عنوان افقهای متمایزِ دو زیستجهانِ متفاوت حفظ کنند.
یکی از ویژگیهای فهمِ گادامر از هرمنوتیک که برای هرمنوتیک پزشکی اهمیت دارد، عبارتست از تأکید این فیلسوف بر کاربرد (Anwendung). تفسیر همیشه در یک وضعیت خاص و با پیش چشم داشتن هدفی خاص اتفاق میافتد- مثالی که اغلب گادامر به عنوان یک الگو در حقیقت و روش مطرح میسازد (ما همچنین به طور مکرر در اخلاق ارسطو نیز با آن مواجه میشویم) عبارتست از تفسیرِ قانون در دادگاه . گادامر با این تأکید بر کاربرد، پدیدهای را برجسته میسازد که برای هرمنوتیک پزشکی اهمیت داشته و بنابراین سودمندیِ فلسفه او را برای بسط نوعی فلسفۀ عملِ پزشکی آشکار میسازد. در پزشکی فهم به منظور شفابخشی مورد توجه واقع میشود- آن به وضوح برای هدف خاصی به کار برده میشود- و این باعث میشود آن به نمونه آشکاری از هرمنوتیکِ کاربردی تبدیل شود.
گادامر علیرغم عنوان کتاب خویش- “حقیقت و روش” – این نکته را روشن میکند که هدف فهمِ هرمنوتیکی حقایقِ بیزمان نیست که بتوان با روش کلی و بیزمان بدان دست یافت. حقیقت همیشه امری جزئی است، همیشه به تلاقی در افقِ انضمامی بستگی دارد، تلاقیای که هدف آن فراهم آوردن یک هدفِ انضمامی است. همچنان که در بالا اشاره کردهام، این دیدگاه درباره فهم به معنای دفاع از نوعی الگوی “مجاز بودن هر چیز” در تفسیر نیست، چرا که خواننده همیشه میتواند هر چه را که مناسب اوست در متن بیابد؛ بلکه هدف آن تأکید بر این دیدگاه است که الگوهای فهمی که در فعالیتهایِ متنوعِ زندگیِ انسان ظهور میکنند، با در نظر گرفتن اهدافِ خاص به کار گرفته میشوند. این اهداف نهایتاً توسط مفسران انتخاب نمیشوند، بلکه در خودِ فعالیتها جای دارند و به تاریخچه فعالیتهای مورد بحث بستگی دارند.
بنابراین هرمنوتیکِ پزشکی ساختاری هنجاری را نشان میدهد، هدف آن فهمیدن در جهتِ پدید آوردن غایتی خاص است- غایتی که آن را به لحاظ اخلاقی قابل ستایش میداند: (یعنی) بگذارید که به منظور شفا دادن بفهمیم، جون شفابخشی امر خوبی است.
در Wahrhenit und Methode (حقیقت و روش) در مبحثِ تحلیلِ کاربرد، دِین پروژه گادامر به فلسفه عملی ارسطو آشکار است . در حقیقت مبحثِ “مناسبتِ هرمنوتیکی ارسطو” در کانونِ بخش معطوف به مسئله کاربرد است، که در قسمت دهم این کتاب قرار دارد. وقتی گادامر در اینجا تصمیم میگیرد که تحلیل خویش از عملکردِ هرمنوتیکی را با رجوع به ارسطو و اخلاق نیکوماخوسی ادامه دهد، این کار را به منظور تأکید بر وجه هنجاریای انجام میدهد که در بالا به طور مختصر به آن اشاره کردم. اما به نظر میرسد که اتکای گادامر به ارسطو ریشههای عمیقتری دارد و بنابراین شایسته است که آن را با تفصیل بیشتری توضیح دهیم.به این نقل قول از Wahrheit und Method (حقیقت و روش) توجه کنیم:
“به طور خلاصه اگر ما توصیف ارسطو از پدیدار اخلاقی و بخصوص فضیلتِ معرفت اخلاقی را به این پژوهش خود ربط دهیم، درمییابیم که تحلیل او در واقع نوعی الگوی مسائل هرمنوتیک را مطرح میکند.”
آنچه که گادامر در اینجا به منزله “معرفت اخلاقی” اشاره میکند، دقیقاً همان فرونسیس است. او حتی این را بیست سال بعد در مقالهای به سال ۱۹۸۰ با عنوان probleme der praktischen vernunft به طور صریح بیان میکند: “سرانجام، فضیلتِ ارسطویی حکمت – فرونسیس– خود فضیلت هرمنوتیک بنیادین است.”
در میان آخرین کتابهایی که قرار بود گادامر قبل از مرگش در سال ۲۰۰۲ منتشرکند ، ترجمۀ مشروح او از کتاب VI اخلاق نیکوماخوسی قرار دارد، یعنی دقیقاً همان کتابی که با فرونسیس سروکار دارد. این واقعیت هم نشانۀ دیگری از اهمیت این مفهوم برای فلسفۀ گادامر است . بنابراین روشن است که گادامر قصد داشت که هرمنوتیکِ او یک فلسفه عملی به معنای ارسطویی باشد و نیز همچنین آشکار است که حکمتِ عملی و مبتنی بر فرونسیس میبایست نوعی فضیلت هرمنوتیکی تلقی شود. بنابراین فرونسیس نشانه تأویل گر خوب است و احتمالاً به خصوص نشانه تأویل گرِ خوب پزشکی یعنی دکتر است. در این سیاق این به چه معنا است؟ و در مورد پزشکی از چنین پیوند قویای بین مفهوم ارسطوییِ حکمت اخلاقی و عملی و هرمنوتیکِ گادامر چه نتایجی میتوانیم استنتاج کنیم؟
منبع
Fredrik Svenaeus(۲۰۰۳) Hermeneutics of medicine in the wake of Gadamer: The issue of phronesis, Theoretical Medicine and Bioethics ۲۴ (۵):۴۰۷-۴۳۱