علم سریع و فلسفه علم (۲)
جیکوب استگنگا مترجم: امیررضا لیاقت
معرفی نویسنده:
معرفی نویسنده: جیکوب استگنگا مدرک دکترای فلسفه را از دانشگاه سندیهگوی کالیفرنیا اخذ کرده، در حال حاضر استادیار دانشگاه کمبریج در دپارتمان تاریخ و فلسفه علم است. وی آثار متعددی در زمینۀ موضوعات مختلف حوزۀ فلسفه پزشکی دارد. پیش از فعالیت در کمبریج، سابقه تدریس در ایالاتمتحده آمریکا و کانادا را داشته است. او اثر شاخص او کتابهای «پوچگرایی پزشکی» و «مراقبت و درمان» است.
اما فیلسوفان علم، باوجوداین میزان از تأثیر علم، کموبیش سکوت اختیار کردهاند و به میدان درنیامدهاند. یکی از استدلالهایی که به نفع این سکوت یا حداقل برای توضیح میزان سکوت رشته فلسفه علم این است که فلاسفه تمایل دارند درباره موضوعاتی بحث و گفتگو کنند که برای روشن شدن به زمان زیادی نیاز دارند. ما کمتر عادت به درگیری در بحثهای علمی در حال پیشرفتی داریم که بر تصمیمگیریهای کلان مؤثرند. آنیا پلوتینسکی خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه دانستههای علمی در طی رویدادی مانند پاندمی ویروس کرونا بهسرعت تغییر میکنند، نوشتن مطلبی که هم جامع و هم بهموقع باشد، دشوار است. سؤالات عمیقی که ما به آنها میپردازیم نیاز به مطالعاتی بسیار دقیق و اغلب کند دارند. مارشال آبرامز پیشنهاد کرد که شیوه معمول تفکر، صحبت کردن و خصوصاً نوشتنِ ما ممکن است برای مباحثی که در سطح جامعه مطرح میشوند، ابهامبرانگیز بوده و درعینحال پیامدهای منفی پیشبینینشدهای به دنبال داشته باشد. مائوریسیو سوآرز این نکته را بیان کرد که فیلسوفان در آینده مفیدتر خواهند بود، زیرا میتوانند نظرات خود را بهصورت گذشتهنگر در مورد آنچه اتفاق افتاده و اشتباهات رخدادهی احتمالی، بیان کنند. کِرِگ کلندر پیشنهاد کرد، ما معمولاً در برخورد با علم مستقر و نه با علم در حال پیشرفت، خوب هستیم و این شاید ایراد رشته ما باشد.
از نظرات پلوتینسکی، آبرامز و سوآرز این واقعیت برداشت میشود که فلاسفه علم به چنین علوم سریعی عادت ندارند. اظهارات کلندر و پلوتینسکی نشان میدهند که احتمالاً این جنبۀ رشتۀ ما، ارزش اصلاح شدن را دارد. شاید ما باید نیاز به صلاحیت و تمایل بیشتری برای تعامل با علم سریع احساس کنیم.
اما چطور؟ برخی از پاسخها به مشکلات عملی که بسیاری از همکاران ما با آن روبرو هستند، اشاره دارند؛ و کوایشان اسپنسر و بواز میلر تصریح کردند باوجوداینکه ممکن است در شرایط حاضر رشته ما بتواند نقش مهمی را ایفا کند، اما اکثر ما وقت این کار را نداریم، زیرا علاوه بر وظایف معمولمان، نقشهای جدیدی، همانند مراقبت از کودکان در خانه، درحالیکه همزمان به تدریس کلاسهای آنلاین نیز مشغول هستیم، نیز به ما محول شده است. این موضوع با نکته فوق در تعامل است: به گفته میلر یک معیار رشتهای این است که قبل از اینکه بخواهیم در مورد موضوعی مقالهای بنویسید، باید دانش مربوطه ازجمله تاریخچه و شواهد تجربی بهروز را بهخوبی بیاموزید. همین موضوع کار را دشوار میکند چراکه زندگی شخصی و حرفهای ما توسط مسائل علمی و تدابیر اتخاذشدهای که درگیر آنها هستیم، دچار تغییرات زیادی شده است.
یکی دیگر از دشواریهای فلسفه علم در مقام عمل، یافتن مسیرهایی برای تعامل با علم سریع است. پلتفرمهایی که مطالب ما را به آستانۀ انتشار رسیدهاند، [میپذیرند و منتشر میکنند]، الگوی مقالاتی است که کند و بااحتیاط نوشته میشوند. برخلاف پزشکی، نوشتههای موجود در این پلتفرم آنچنان زیاد موردتوجه قرار نمیگیرند. یک عضو برجسته و ارشد رشته ما برای من نوشت و گفت که مقاله کوتاهی که وی در رابطه با درک پاندمی نوشته بود، توسط تعدادی از سایتهای محبوب انتشار مقالات علمی رد شده است. بههرروی، بیشتر ما روابط محکمی با مثلاً The Atlantic یا Aeon، برای انتشار مقالات خود، برقرار نکردهایم، گرچه فولر خاطرنشان کرد: درِ سایتهایی مانند Nautilus و The Conversation برای برخی از تحلیلهای کمی عمیقتر از مطالب معمول، به روی ما باز است.
برای تعامل مؤثر بر علم سریع حوزههای تخصص در رشته فلسفه علم باید شناخته شوند. اران تال به موضوع «خاموش کردن افرادی که متخصص اپیدمیولوژی نیستند و درباره آن سخن میگویند» اشاره کرد. دانشگاهی پیرامون سؤالات مختلف مرتبط با پاندمی و تدابیر اتخاذشده در قبال آن، نظر اپیدمیولوژیستها به فیلسوفان علم تقدم میدهند. علیالظاهر میتوان دلایلی برای این امر برشمرد، اگرچه اختلافنظرهای عمیق میان اپیدمیولوژیستها، مناقشات پیرامون مدلهای آنها و روشهای تجربی، زیر سؤال بودن بسیاری از استنباطهای علّی و سرشت ارزشبار تدابیر اتخاذشده، همه حاکی از آن است که تعامل/ مواجهه فلسفی سنجیده، ارزشمند خواهد بود.
جرمی هوویک میگوید: امروزه با توجه به اختلافنظر میان اپیدمیولوژیستها، پزشکی به فلسفه میماند. همین موضوع میتواند دلیل دیگری باشد که فلاسفه علم باید/ میتوانند نقش مهمی را در بحران فعلی دارند. بااینحال، نتیجهای که هوویک گرفته این است که به دلیل وجود ناشناختههای بسیار، باید «اصل احتیاط» رعایت شود. در واکنش، جولیان رایس خاطرنشان کرد که «اصل احتیاط» مبهم است – اصل احتیاط میتوان دربارۀ مضرات ویروس یا پیامدهای زیانبار قرنطینه به کاربست، اما خود اصل احتیاط نیز در مورد چگونگی ایجاد تعادل بین کاربستهای متضاد سکوت میکند. اریک اشلیسر دغدغۀ مشابهی دارد. او به ما یادآوری میکند که پیشازاین از «اصل احتیاط» برای توجیه اقدامات مغایر با آزادی و انسانیت استفاده شده است، نظیر جنگ با تروریسم.
ژولیت فری-دنینی خاطرنشان کرده است در فرانسه، در گفتمان عمومی بهعنوان ابزاری از فلسفه علم برای دفاع از مواضع نامعقول استفاده میشود. اگرچه این به معنای دقیق کلمه «خاموش کردن» نیست، چراکه استفاده ابزاری عمومی از فلسفه علم نیاز به میزانی از رؤیتپذیری در این رشته دارد، اما میتواند نوعی خاموش کردن فکری باشد آن هنگام که پژوهشگری در علوم پزشکی هنگام دفاع از انجام آزمایش به شیوۀ غیر تصادفی و غیر کور هیدروکسی کلروکین را بهعنوان درمان کووید ۱۹ به پل فایرابند ارجاع میدهد تا از «دیکتاتوری متدولوژیستها» اعلام انزجار و بیزاری کند. مقاله فری-دنینی که در انتقاد از این پژوهش بیش از پنجاههزار بار مشاهدهشده است، نمونهای الهامبخش از تعامل فلسفه علم با علم سریع است.
شاید دلیل ساده برای خاموش کردن غیرِ اپیدمیولوژیستها در این بحران باور به این انگاره باشد که برای تعامل [مؤثر] با مدلهای اپیدمیولوژیک، نیازمند تخصص و مهارتهایِ فنیِ خاصِ این رشته است. بحث در مورد میزان مرگومیر ناشی از کووید ۱۹ یا چگونگی پیشبینی تأثیر آن بر مرگومیر چهار هفتهی بعد، شامل مواردی فنی است که نیاز به تخصص برای درک کامل دارند، چه رسد به انتقاد.
کریستوفر کلارک بر این باور است که فلاسفه علم باید خود را به ترویج برخی آموزههای کلی درباره اهمیت فروتنی معرفتی، ابتنای مدلها به پیشفرضها و درهمتنیدگی واقعیتها (فکتها) و ارزشها محدود کنند، مگر اینکه فیلسوف علمی در مورد مدلهای خاص موردنظر تخصص داشته باشد. فلاسفه علم همچنین میتوانند آموزههای کلی درباره ریسک و عدم قطعیت ارائه دهند و به روشنسازی جزئیات مدلها و روششناسی بپردازند — به نظر میرسید اگر از پرداختن به زیروبم مسائل فنی یا دفاع متعصبانه از یک موضع صرفنظر کنیم راشل براون ، توماس استرام ، فولر و جاناتان شول جملگی در مورد ارزشمند بودن این مجموعه کار برای فلسفۀ علم توافق دارند. آندرو آریو بهعنوان نمونه به کمیتهای در آلمان اشاره میکند که غالب اعضایش دانشوران علوم انسانی هستند که در سیاستگذاری مقابله با پاندمی مشاوره میدهند.
البته بسیاری از همکاران ما در فلسفۀ علم در مورد مدلها، استنباط علی و ارتباط بین علم و سیاستگذاری، تبحر کافی دارند. علاوه بر این، یوجین ارشا در گفتمان عمومی پیرامون بیماری پاندمی و تدابیر اتخاذشده، خاطرنشان کرد: «بهصورت کلی متخصصان غیر مرتبط مشارکت جدی ندارند و جنس/ سنخ موضوعات فرا علمیای که فلاسفه علم با آن سروکار دارند، کاملاً به بحران کرونا مرتبط است». این اظهارنظر چکیدۀ متداولترین پاسخ به پرسشم بود. الیوت سوبر (در یک ایمیل) به نکتۀ مشابهی اشاره کرد: «فلاسفه علم علمی آگاه و ازلحاظ تحلیلی توانا باشند، میتوانند در ای بحران نقش بسزایی ایفا کنند»؛ که بسیاری دیگر از مشارکتکنندگان در بحث ازجمله میلر، اسپنسر و پلوتینسکی بر آن تأکید کردند.
در همین راستا میلر میگوید: رشتهی ما [فلسفۀ علم] انگاره و نگرشی درهمریخته و مشوش در قبال خبرگی/تخصص علمی دارند. از یکسو، بسیاری از فیلسوفان علم نگران افول اعتماد عمومی به علم هستند که در مباحثی نظیر آموزش طراحی هوشمندانه در کلاسها یا عدم اعتماد به علم هواشناسی مشهود است. از سوی دیگر، بسیاری از فیلسوفان علم نگران اعتماد بیشازحد به حوزههای خاصی از علوم هستند همچون پژوهشهای نامعتبر علوم دارویی هستند. باید گفت همانطور که باید بپذیریم که علم بهترین وسیله برای شناخت جهان است، همزمان نیز باید از علم شلخته، نامعتبر و غیرقابل اتکا نیز انتقاد کرد. اران تال خاطرنشان کرد که یکی از کارهای آتی یا پیشروی فلسفه علم میتواند تعدیل عکسالعمل و واکنش شدید در برابر علم باشد (و بهویژه به نظرم، علم مبتنی بر الگو و علم همسو با سیاستگذاری). این عکسالعملهای شدید در همهگیری آن هنگام رخ میدهد مردم اغراقهای غیرموجه مدلهای پیشبینی کووید ۱۹ و تدابیر اتخاذشده در کنترل همهگیری را، زیر سؤال ببرند/ به چالش بکشند.
همانطور که آریو خاطرنشان میکند برای تعامل با علم سریع بهجز تخصص فنی، باید پوستکلفت هم بود. علاوه بر این، سازوکارهای تشویقی و پاداشدهی آکادمیک در دپارتمانهای فلسفه ممکن است دستکم فیلسوفان تازهکار را از چنین کاری منصرف کند. شول با بسط این دیدگاه استدلال میکند کشاندن مباحث علم سریع به سپهر عمومی دردسرساز است و کسانی میتوانند پا به این میدان بگذارند که چنان مستغنیاند که نگران واکنش همکاران یا از دست دادن شغلشان نیستند.
به باور نانسی کارترایت فیلسوفان میتوانند و البته لازم است که مسائل جدی علمی و تدابیر اتخاذشده [در همهگیری کرونا] را بسنجند و سبک و سنگین کنند، اما او خاطرنشان میکند که مهارتهایش از صرف ارزیابی دادهها جزئی یا مدلهای خاص فراتر میرود. به گمانم این باور در مورد بسیاری از ما صدق میکند. جی ادنبرگ سؤالاتی را مطرح کرده است که از منظری بالاتر [از صرف ارزیابی دادههای جزئی یا مدلهای خاص] به این مدلها پرداختهاند که در متن کنونی بسیار برجسته بوده و ارزش آن را دارد که اصل نوشته او را در ذیل بیاوریم:
چه زمانی باید سیاستگذاران از مدلها چشمپوشی کنند و چه زمانی باید از آنها برای اتخاذ تدابیر بهره بگیرند؟ قواعد تجربی تفکر انتقادی در مورد مدلهای افراد غیرمتخصص چیست؟ آیا برای سیاستگذاری نیاز به مدل داریم یا با توسل به مطالعات مشاهدهای میتوانیم بهراحتی تصمیمگیری کنیم؟ چگونه میتوان یک مدل خوب را از مدل بد بازشناخت؟ چگونه مدلهای اپیدمیولوژیک با مدلها در سایر حوزههای مقایسه میشوند؟
اگرچه پاسخ قانعکننده به این سؤالات ممکن است نیاز به مطالعات دانشگاهیای آهسته و سطح اعلی داشته باشد که رشته ما به آن عادت دارد، اما چنین پاسخهایی ممکن است رشته ما را برای تعامل سریعتر و تأثیرگذارتر در قسمتهای بعدی علوم سریع، از هر نوعی که باشند، آماده کند. پدیدههایی مانند بحران آبوهوا، پیشرفت در هوشمصنوعی یا [همهگیری] ویروسی دیگر.