نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

حل معمای طاعون در پزشکی مدرن

رضا غلامی

0

کشتارهای طاعون، رخدادهایی کم‌نظیر و تا اندازه‌ای تاثیرگذار بر زیست انسان بوده‌اند. این نوشتار، اما بر جنبه‌ی اجتماعی آن نظر نمی‌کند. تمرکز این نوشتار بر فهم طب اخلاطی از طاعون بنا شده است. پرسش آغازین، این است که آیا از منظر طب اخلاطی، طاعون، یک بیماری به شمار می‌آمده است یا نه. پاسخ، مثبت است و آنگونه که جرجانی گفته، «متقدمان»، این بیماری را در مبحث جداگانه‌ی «آماس» طبقه‌بندی می‌کردند. آماس در ساخت «نرم» و «غددی» بدن که در نبود مفهوم آناتومیایی بافت، گوشت نرم و گوشت غددی دانسته می‌شد: گوشت نرم پس گوش، گوشت غددی پستان، بیضه‌ها، گوشت زیر زبان یا مکانی چون زیر «بغل» و کشاله‌ی «ران» (جرجانی، ۱۳۹۰، ص۶۴۰). امروزه و در سایه‌ی دستاوردهای مشاهداتی آناتومی مدرن، غده یا عقده‌های لنفاوی را می‌شناسیم: «توده‌های لوبیائی‌شکل» که همانگونه که تشریح طب اخلاطی نیز دیده بود، در میان سینه و شکم، زیر بغل و کشاله‌ی ران و البته در مسیر «رگ‌های لنفی» قرار گرفته‌اند (مینایی، باقر و فاطمه مینایی، ۱۳۹۵، ص۲۹۱). لازم است این نکته در اینجا بیان شود که نبود کارکردی برای مفهوم لنف در مباحث نظری متون طب اخلاطی، به دیده‌نشدن رگ‌های لنفی و تقلیل جایگاه مفهومی غدد لنفاوی به گوشت نرم در مبحث تشریح این متون انجامیده بود.

بر پایه‌ی آنچه در بالا گفته شد، آنچه پزشکی مدرن، طاعون بوبونیک[۱] یا طاعون خیارکی می‌نامد، در طب اخلاطی نیز تشخیص داده شده بود. اما گونه‌ی خیارکی، نقطه‌ی پایان نبود. گویا طاعون سپتی‌سمیک[۲] هم تشخیص داده شده بود: آماس‌های گرمی که حرارت «سوزانیدن» آن از تحمل فراتر می‌رود، ماده‌ی سازنده‌ی آن، «مستحیل» و همچون «زهر» شده، عضو را «تباه»، رنگ عضو و پیرامون آن را تغییر و آسیب را از طریق «شریانها» به قلب منتقل و تپش غیر عادی قلب و «غشی» یا همان بیهوشی را سبب می‌شود (جرجانی، ۱۳۹۰، ص۶۴۰). علایم، حکایت از تشخیص طاعون سپتی‌سمیک می‌کنند.

مبنای فهم، اما در نقطه‌ای شاید کمتر دیده‌شده با پزشکی مدرن، تلاقی می‌کند: عفونت. پزشکی مدرن، عامل را عفونت می‌داند؛ البته، از نوع باکتریایی آن و به صورت دقیق‌تر، باسیل یرسینیا پستیس[۳].اما طب اخلاطی، عفونت را «فساد» و «عفن» ماده‌ی سازنده‌ی بیماری معرفی می‌کند (ابن‌القفّ، ۱۳۹۵، ص۱۴۸). از منظر طب اخلاطی، تعفّن در ماده خلاصه می‌شود و از این منظر، نقطه‌ی اشتراک، محل افتراق هم هست؛ نقطه‌ی جدایی در فهم طب اخلاطی و پزشکی مدرن از این بیماری. پزشکی مدرن، ماده را می‌شکافد و با ریززیست باکتریایی مواجه می‌شود و طب اخلاطی در ماده می‌ماند. در ماده می‌ماند، زیرا اخلاط، پایان مشاهده‌ی بصری است. نبود نتایجی از مشاهده‌ی میکروسکوپی در مبحث تشریح طب اخلاطی، نشان از آن دارد که مشاهده در سطح متوقف شده است. چیزی که پزشکی مدرن با آن سر ناسازگاری دارد و به بعد سوم ماده، آن‌هم از منظر میکروسکوپی آن نظر می‌کند: عمق. شناخت امروز ما از ریززیست‌ها و در شمار آنها، عامل بیماری‌زای طاعون، محصول زایش مفهوم عمق در پزشکی مدرن است. پزشکی مدرن هم به ماده می‌نگرد، اما در هر سه بعد طول، عرض و عمق؛ با چشم مسلح و غیر مسلح.

 

منابع:

 

ابن‌القفّ، امین‌الدوله ابوالفرج بن‌موفق‌الدین یعقوب بن‌اسحاق کرکی. العمده فی الجراحه (العمده فی صناعه الجراح)، ج. ۱. به اهتمام یوسف بیگ‌باباپور. تهران: منشور سمیر، ۱۳۹۵.

جرجانی، سیّداسماعیل. ذخیرۀ خوارزمشاهی (چاپ عکسی از روی نسخۀ خطی کهن). به کوشش حسن تاج‌بخش. تهران: امیرکبیر، ۱۳۹۰.

مینایی، باقر و فاطمه مینایی. بافت‌شناسی پزشکی دکتر محمدصادق رجحان. ویرایش چهاردهم. تهران: چهر، ۱۳۹۵.

[۱]– Bubonic plague

[۲]– Septicemic plague

[۳]– Yersinia pestis

 

رضا غلامی، دانش‌آموخته تاریخ علم، پژوهشگاه علوم انسانی

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.