نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

تعیین تکلیف با زبان علم در حوزه‌ پزشکی در ایران

رضا غلامی

0

از عصر ناصری به بعد، بنیادهای تکوین و تکامل نظری درباب لزوم تاسیس دانشگاه در ایران قابل رویت است. نخستین گام، الزام برای گنجاندن زبان فارسی در جایگاه زبان علم در ایران بود. این را نه‌تنها نخبگان فکری که تاجران ایرانی نیز مطرح کرده بوند. ابراهیم صحاف‌باشی تهرانی، یکی از همین تاجران است که سفری تجاری را در سال ۱۳۱۴ق. آغاز می‌کند، یعنی ده سال پیش از انقلاب مشروطه در ایران. او در سفرنامه‌ای که از وی برجا مانده، به این مساله اشاره می‌کند که یکی از دلایل عدم یادگیری علوم در میان محصلین ایرانی، تحصیل به زبان خارجه بوده و معتقد است «سبب هیچ یاد نگرفتن هم همین است که هم باید علم تحصیل کند و هم لغات خارجه» و نتیجه، آنکه «عیب همانست که میخوانند و نمی‌فهمند»؛ او پیشنهادی برای انجام اصلاحات در حوزه‌ی آموزش مدرن در ایران ارائه می‌کند؛ اینکه «اگر علمی را بزبان فارسی که رواجست ترجمه می‌کنند و مردم بخوانند هم می‌فهمند و هم ترقی می‌کنند» و با این پیشنهاد، نه‌تنها به آسیب‌شناسی آموزش مدرن در ایران پرداخته که راهکار خود را هم ارائه کرده است.[۱]

در همان ایام، نخبگان فکری نیز به آسیب‌شناسی این مساله پرداخته بودند. نویسنده‌ی ناشناس رساله در بیان لزوم ایجاد انجمن دانش و منافع آن درباره‌ی این مساله، الگوی ذهنی درخور توجهی را ارائه می‌دهد. ویژگی این رساله، آن است که با دید تاریخی به این مساله می‌پردازد و مساله را از گذشته‌ی دور مورد بررسی قرار داده، در پایان دیدگاه خود را بیان می‌کند. او علت چیرگی اروپا بر جهان آن روز را مساله‌ی علم می‌داند. به دیدگاه او، «این فرنگیان نیستند که غلبه کرده‌اند. واپور [کشتی بخار] نیست که دریاها را می‌جوشاند این علم است که همۀ این اثار از او ظاهر می‌شود». او، ریزبینانه به آسیب‌شناسی مساله، هم در حوزه‌های علمیه و هم در دارالفنون ایران پرداخته و هر دو را برای ایرانیان آن روز، بدون تاثیرگذاری مثبت درخور توجه معرفی می‌کند. او علت عدم تاثیرگذاری مثبت حوزه‌های علمیه بر جامعه‌ی علمی زمان خود را چیرگی زبان عربی و عدم درک و فهم درست آن از سوی طلّاب این مدارس می‌داند. به گفته‌ی او، یک طلبه، ۳۰ سال از عمر خود را صرف یادگیری علم صرف و نحو و ادبیات عربی می‌کند؛ اما نتیجه، این می‌شود که «آخر قادر بر تکلّم زبان عرب و فهمیدن آن به قدر یک عرب بَدَوی نیستیم و در وقت خواندن عبارات عربی را غلط می‌خوانیم و اگر بخواهیم یک کاغذ به شخص عربی بنویسیم نمی‌توانیم». او این نقص را متوجه تحصیل‌کردگان دارالفنون هم می‌داند و از «نتیجۀ تحصیلات متعلّمین دارالفنون»، حاصلی را برای ایرانیان متصوّر نیست. نقصی که برای محصلین «فرنگستان»رفته نیز متصوّر و نتیجه‌ی هزینه در این حوزه برای ایرانیان را اتلاف «مال دولت» معرفی می‌کند. اما آسیب‌شناسی او، درخور توجه است. او، هم علت را معرفی می‌کند و هم راهکار ارائه می‌کند. وی، علت عدم گسترش علوم و معارف مدرن در ایران را عدم به‌روز شدن زبان فارسی در این حوزه می‌داند و به این دلیل، معتقد است «لسان وطنی ایرانیان اکنون آن قابلیت و وسعت را ندارد که بتواند هر تعبیر و اصطلاحی را از خود در مقابل معانی و مواد بدهد». او به نقطه‌ی آغازین عزیمت به تمدن جدید اشاره می کند؛ اینکه «زبان از تسلط بیگانگان به غایت فقیر و ناتوان شده» و نتیجه‌ی آن در حوزه‌ی علم و فناوری، آن می‌شود که ایرانیان در این حوزه «به لسان وطنی کتابی ندارند». نویسنده برای این دیدگاه، نمونه هم می‌آورد: حوزه ی پزشکی. به دیدگاه او، یادگیری پزشکی در آن زمان، مستلزم آن بود که یک ایرانی، ۲۰ یا حتی ۳۰ سال از عمر خود را صرف آموختن زبان خارجی کند و سپس، وارد حوزه‌ی آموزش پزشکی شود. این در حالی است که «اگر تمام کتب علم طب در لسان مادرزاد او بود هیچ محتاج عمر صرف‌کردن برای آموختن زبان بیگانه نمی‌شد». اما راهکاری که ارائه می‌کند، درخور توجه است: راه‌اندازی «آکادمی» یا همان فرهنگستان زبان و به تعبیر او «انجمن دانش». او البته با ادراک یک ایرانی در ۱۳۰ سال پیش و تا حدی ساده‌انگارانه به این مساله نگاه می‌کند و حتی تدوین «دستورالعمل ایجاد مکاتب و مدارس و انتخاب معلمین و تعیین نظامات مکاتب و انتخاب کتب برای خواندن آن مکاتب» و در یک کلام، از «ترتیب الف بای اطفال تا اتخاذ و انتخاب قانون» را وظیفه‌ی فرهنگستان می‌داند. امری که امروزه و برپایه‌ی آموخته‌ها و تجارب، ناممکن‌بودن آن آشکار شده است. اما رسیدن ایرانیان به این ادراک بنیادین که لازمه‌ی «وسعت و تکمیل علوم و فنون»، بدون «وسعت دایره لغت وطنی»، امری دست‌نیافتنی است، نکته‌ای است که درک آن در آن عصر، درخور توجه می‌نماید.

 

به دیدگاه نویسنده، راهکار توسعه‌ی واژگان علمی در زبان فارسی نیز این است که ابتدا، «لغات و اصطلاحات تا آنقدر که ممکن است از قبایل و عشایر و رساتیق [روستاها]» جمع‌آوری شود و تنها در نبود چنین جایگزینی، «وضع لغات و اصطلاحات» جدید انجام شود. [۲]

 

انباشت همین تجربه بود که در ایران، به ساخت همزمان دانشگاه و فرهنگستان زبان انجامید و این میان، اولویت تاسیس دانشکده‌ی پزشکی در ایران بر دیگر دانشکده‌ها و تحقق عینی آن، امری است که بنظر، نادیده‌گرفتنی نمی‌آید. نخبگان مشروطه و تجددخواهان، با بهره‌گیری از این ذخیره‌ی تجربه‌ی انباشته بود که از کودتای ۱۲۹۹ش. به بعد، بر سرعت تحولات در حوزه ی معارف در ایران افزودند.

 

[۱]– ابراهیم صحاف‌باشی تهرانی، سفرنامه ابراهیم صحاف‌باشی تهرانی (تهران: شرکت مؤلّفان و مترجمان ایران، ۱۳۵۷)، ص۵۴-۵۳.

[۲]– «رساله در بیان لزوم ایجاد انجمن دانش و منافع آن،» میرزا عبدالحسین بردسیری معروف به آقاخان کرمانی، فنّ گفتن و نوشتن، تصحیح سیّدحسین رضوی برقعی (تهران: سنگلج، ۱۴۰۳). ص۶۳، ۷۳ و ۸۹-۸۶.

 

رضا غلامی، دانش‌آموخته تاریخ علم، پژوهشگاه علوم انسانی

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.