آسایشگاه: مشاهده یکطرفه دیوانه
غلامحسین مقدم حیدری
همانطور که در مطالب پیشین دیدیم در تکنیک نیاز به احترام صحنه نمایش بگونه ای ترتیب داده می شد که دیوانه مستقیما ابژه مشاهده ناظم – پزشک قرار داشت و می بایست رفتار و اعمال خود را بگونه ای سامان دهد که مورد تایید او قرار گیرد. از این رو عمل مشاهده یکطرفه بود. در تکنیک های «بازشناختن در آینه» و «سکوت»، بنظر می رسد که دیوانه مستقیما ابژه مشاهده ناظم-پزشک نیست زیرا نمایشی ترتیب داده می شد که دیوانه مشاهده گر دیوانگی خود باشد. یعنی او در عین حالی که درگیر اوهام خویش است بتواند تصویر همان اوهام را در دیوانگان دیگر ببیند. با این روش او در واقع به مشاهده خود می پرداخت. هدف این نمایش نمایاندن خود دیوانه به منزله فردی خطاکار و گناهکار به خودش بود. پیش فرض این روش این است که دیوانه دارای ذاتی انسانی شبیه همه آدمیان دیگر است اما به دلایلی این ذات انسانی را فراموش کرده است از این رو به اوهامی دچار شده است و دست به اعمالی می زند که انسان های عاقل آنها را انجام نمی دهند. حال اگر ما خطاکاری او را به او بنماییم – به عبارت دیگر متذکر خطاکاری او شویم- او به ناچار به خطای خویش اعتراف خواهد نمود وبدین گونه به ذات انسانی خود بازخواهد گشت.
در آسایشگاه دیوانه از سوی ناظم-پزشک بیمار تلقی می شد اما دیوانه خود را بیمار نمی دانست از این رو دستورالعمل های ناظم-پزشک را اجرا نمی کرد. پس ابتدا باید دیوانگی دیوانه را به خودش نشان داد. تنها پس از این امکان درمان دیوانه وجود داشت. به همین دلیل ناظم-پزشک نمایشی را ترتیب می داد تا دیوانه بر دیوانه بودنش واقف شود. در واقع تکنیک های مشاهده تکنیک هایی برای درمان دیوانگی دیوانه بودند.
دیوانه به هیچ وجه قادر نبود مشاهده ناظم-پزشک را بازگرداند و خود نیز مشاهده کند، بلکه فقط او را مشاهده می کردند
در واقع در هر سه تکنیک فوق همچنان دیوانه ابژه مشاهده ای یکطرفه بود که نمی توانست جهت آن را بسوی مشاهده گرانش برگرداند بلکه در عمق وجود او نفوذ می کرد و سبب می شد تا او رفتار، گفتار و هویتش را تغییر دهد. در مراکز اقامت اجباری عصر کلاسیک هم دیوانه در معرض نگاه دیگران بود. اما این نگاه در عمق وجود او نفوذ نمی کرد، بلکه از توجه به ظاهر هولناک و حیوانیت عیانش فراتر نمی رفت، به علاوه دست کم از یک نظر نگاهی متقابل بود زیرا انسان سالم می توانست در وجود دیوانه، همچون آینه، نظاره گر سقوط قریب الوقوع خویش باشد. «اما نگاهی که توک آن را یکی از اجزای اصلی زندگی در آسایشگاه کرد، هم عمیقتر بود هم کمتر جنبه متقابل داشت. این مشاهده مراقب نامحسوس ترین نشانه های جنون بود، آنجا که جنون پنهانی دست و پایی می زد و اندک اندک خود را از قید (سلطه عقل) رها می کرد. اما دیوانه به هیچ وجه قادر نبود این مشاهده را بازگرداند و خود نیز مشاهده کند، بلکه فقط او را مشاهده می کردند»(همانجا،ص۲۴۵) چنین مشاهده ای «مشاهده ای نافذ» بود که در عمق وجود دیوانه نفوذ می کرد و با ایجاد احساس مسئولیت و ترس سبب می شد تا دیوانه اعمال و رفتارش را بهنجار کند: بهنجار از نظر پزشک-ناظر. در واقع آنچه بنظر می رسید که عملیاتی سلبی است که بندها را باز و عمق وجود و ذات دیوانه را آزاد می کند، در واقع عملیاتی ایجابی بود که دیوانه را در نظام پاداش و تنبیه اسیر کرد و در محدوده وجدان اخلاقی قرار داد. « یعنی از دنیایی که دیوانه را طعن و لعن می کرد به عالمی گذر کردیم که او را در معرض قضاوت قرار می داد»(همانجا،ص۲۴۶)
دیوانه مجبور بود در مقابل چشم عقل خودش را به ابژه تبدیل کند. فقط در این صورت بود که دیوانه در میان انسان های عاقل پذیرفته می شد یعنی به بهای تسلیم او در برابر بی نام و نشانی و بی هویتی اش
تکنیک های «مشاهده نافذ» دارای دو ویژگی مهم بود:
- در این تکنیک های مشاهده «اراده ای برای دانستن طبیعت دیوانگی (یعنی علائم قابل رویت را به منزله نشانه ها تلقی کردن) وجود داشت». (Cowie,2011,p 56) تنها بر مبنای اعمال و گفتار (علائم[۱]) دیوانه درباره او قضاوت می کردند و کسی به نیات باطنی او، رازهای درونش و شرح حالی که خود از دیوانگی اش بیان می کرد(نشانه ها[۲])، توجهی نمی کرد. دیوانه را فقط مسئول وجه آشکار و مشهود وجود خویش تلقی می کردند. غیر از آن هر چه بود مجال ابراز نمی یافت. «وجود جنون را تنها در حد قابل رویت خود به رسمیت می شناختند»(فوکو،۱۳۸۱،ص ۲۴۶) یعنی «همه علائم قابل رویت دیوانگی به منزله نشانه های آن تلقی می شد» (Cowie,2011,p 56)
- «مجبور کردن دیوانه به آگاهی یافتن از دیوانگی خودش و به دیدن خودش به منزله کسی که توسط مشاهده روانپزشک دیده و فهم شده است. روانپزشک منشا معرفت دیوانگی او بود و درمانش به تسلیم کردن خودش به این معرفت بود. او مجبور به شناختن ماهیت خودش به عنوان دیوانه بود» (Cowie,2011,p 56) در واقع «دیوانه مجبور بود در مقابل چشم عقل خودش را به ابژه تبدیل کند»( فوکو،۱۳۸۱،ص ۲۴۶) فقط در این صورت بود که دیوانه در میان انسان های عاقل پذیرفته می شد یعنی « به بهای تسلیم او در برابر بی نام و نشانی و بی هویتی اش»(همانجا،ص۲۴۶)
مشاهده نافذ مشاهده ای ابژه ساز است و به دلیل همین ویژگی اش می تواند معرفت ساز نیز باشد. بدین گونه با تاسیس آسایشگاه « حقیقت انسان به منزله سوژه توانست به ابژه دانشی علمی بدل شود»(میلر، ۱۳۸۲، ص ۱۲۲). نکته مهم این است که ابژه این دانش سوژه نیز هست، اما سوژه ای که دانش از آن صرفا از آن رو امکان پذیر است که این سوژه به ابژه درک علمی بدل می شود و این رویدادی مبتنی بر شکل گیری همبسته سوژه و ابژه دانش بود.
[۱] – signs
منبع:
مقدم حیدری،غلامحسین(۱۳۹۶) بررسی مشاهده بازتابی و مشاهده نافذ در تاریخ جنون، مجله تاریخ پزشکی،شماره۳۳