چگونه بیماری مکانمند شد؟ (۱)
غلامحسین مقدم حیدری

قرن های هیجدهم و نوزدهم را می توان دوره گذار از طب اخلاطی(رده بندی) به پزشکی کلینیکی(مدرن) دانست. یکی از محوری ترین آموزه های این گذار، مکانمند شدن بیماری از نظر آسیب شناختی بود. در طب اخلاطی علایم و نشانه های تعداد زیادی از بیماری ها به اندام ها منتسب بودند اما بیماری مکانمند نبود بیماری می توانست در سراسر بدن حرکت کند و با تغییرهایی نشانه ای همراه باشد. اما باید توجه کرد که هر چند بیماری بر اندام ها به منزله پایه های بیماری استوار بود اما « ابتلای یک عضو برای تعریف بیماری به هیچ رو ضروری نبود»(فوکو،۱۳۹۲ ،ص ۵۰) مثلا بیمار از درد مچ دستش شکایت داشت اما این بدان معنی نبود که لزوما مشکلی آسیب شناختی در مچ دست بیمار وجود دارد و طبیب برای درمان این درد خواهد کوشید تا علت آن را در مچ بیابد. به عبارت دیگر در طب اخلاطی «اندام های بدن محمل جامد بیماری هستند، نه شرط لازم و ضروری آن. نظام نقاطی که بیماری به واسطه آن ها با بدن مرتبط می شود نه دائمی است و نه ضروری. بیماری و بدن فضای مشترک از پیش معینی ندارند.» (همانجا،ص ۵۱).
در طب اخلاطی علایم و نشانه های تعداد زیادی از بیماری ها به اندام ها منتسب بودند اما بیماری مکانمند نبود بیماری می توانست در سراسر بدن حرکت کند و با تغییرهایی نشانه ای همراه باشد
اما این تلقی از بیماری در قرن نوزدهم تغییر کرد و پزشکی مدرن بر مبنای انطباق «فضای پیکربندی بیماری و فضای جای گیری[۱]» آن شکل گرفت. (همانجا،ص ۴۲) زیرا تجربه های پزشکی رویت پذیر، بدن و صورت های منسجم بیماری را در میدان ادراکی واحدی و بر اساس پیوستگی ها و شکاف های یکسانی درک می کرد. «درد دقیقا با بدن منطبق می شد و توزیع منطقی آن از بدو امر از خلال توده های کالبد انسان صورت می گرفت»( همانجا،ص۴۲) بنابراین پزشک با مشاهده بدن می توانست از خلال توده های کالبد انسان بیماری را در همان نقطه ای که علایمش را می دید کشف کند. از این رو پزشکی قرن نوزدهم امتیاز ویژه ای را برای علم تشریح مرضی قایل شد و مشاهده علائم بیماری در بدن نه فقط از اهمیت ویژه ای برخوردار شد بلکه یگانه شیوه تشخیص و درمان بیماری شد.
بدین گونه درد مکانمند شد. یعنی اگر بیمار از درد مچ دستش شکایت داشت پزشکان می کوشیدند تا از نظر پاتولوژی آن را به آسیبی در مچ دست نسبت دهند. به عبارت دیگر در پزشکی نوین میان تظاهرات بالینی –سمیولوژی[۲]– و آسیب – پاتولوژی- ارتباط برقرار شد. به قول فوکو پرسش«چه دردی دارید؟» که در قرن هیجدهم گشاینده باب گفتگو میان پزشک و بیمار بود … جای خود را به پرسش دیگری داد …«کجایتان درد می کند؟»( همانجا،ص ۳۹)
در پزشکی مدرن اواخر قرن نوزدهم، درد دقیقا با بدن منطبق می شد و توزیع منطقی آن از بدو امر از خلال توده های کالبد انسان صورت می گرفت
در واقع می توان گفت که ارتباط میان یک بیماری و علت آسیب شناسی آن مهمترین کاری بود که پزشکی کلینیکی در اواخر قرن نوزدهم کوشید با روش بالینی-تشریحی[۳] آ انجام دهد. اما باید توجه کرد که برقراری این ارتباط درباره انواع بیماری ها کاری ساده و سهل نبود و در گرو بکارگیری دو مقومه مهم بود: معاینه بالینی و تشریح آسیب شناختی. البته باید توجه کرد که پیدایش این روش خود متاثر از جنبش فلسفی «حس گرایی» و رایج شدن «فلسفه مشاهده[۴]» و کارکرد جدیدی از بیمارستان به نام «پزشکی بیمارستانی[۵]» بود.
از این رو در این مقاله در ابتدا مهمترین آموزه فلسفه مشاهده را بررسی می کنیم و نشان می دهیم که چگونه پزشکانی همچون لامتری و کابانیس تحت تاثیر این رویکرد فلسفی کوشیدند تا پزشکی مدرن را به عنوان یک علم مبتنی بر مشاهده بنا کنند که مهمترین ویژگی های آن مشاهده دقیق، توجه کافی به ویژگی های هر مورد[۶]، طبقه بندی بیماری ها و درمان بر اساس تجربه بود. این ویژگی ها سبب دو رویکرد – معاینه بالینی و تشریح آسیب شناختی- در پزشکی شد که در بخش دوم مقاله به آن ها می پردازیم. در بخش سوم مقاله نیز نشان می دهیم که روش بالینی-تشریحی سبب رایج شدن ارایه گزارش های موردی شد که یکی از ارکان پژوهش و دستاوردهای جدید پزشکی بالینی است. با بیان دو مورد از این گزارش ها در قرن های هیجدهم و نوزدهم، ویژگی های ساختاری این گزارش ها را که بازتاب ویژگی های روش بالینی-تشریحی است، نشان می دهیم.
[۱] -localisation
[۲] -semiology
[۳] – anatomo-clinical method
[۴] – philosophy of observation
[۵] – hospital medicine
[۶] – case
منبع
مقدم حیدری، غلامحسین(۱۴۰۳) چگونه بیماری مکانمند شد؟ مقومات روش بالینی – تشریحی در قرن نوزدهم، مجله فلسفه علم، دوره ۱۴،شماره۱
https://philosophy.ihcs.ac.ir/article_9887.html