اهمیت فهم چیستی پزشکی از منظر کاترین مونتگومری
رضا دانشور*

ادعا درباره علم بودن پزشکی- به خصوص در معنایِ منسوخِ این لفظ یعنی تکرارپذیریِ نامتغیر و دقتِ قانون مانند آن – نمیتواند در باره این حرفه حق مطلب را ادا کند.
آنچه که مشخصه مراقبت از بیماران است، ماهیت غیر ضروری (احتمالی) (Contingency) آن است. این مراقبت استدلال عملی یا فرونسیس را الزام می کند که ارسطو آن را به مثابه تواناییِ منعطف و تفسیری ای توصیف میکند که موجب میشود استدلالکننده اخلاقی (و نیز پزشکان و دریانوردان) در هنگامِ وابستگیِ معرفت به موقعیت (وضعیت)، بهترین کنش را در پیش بگیرد.
در پزشکی قابلیتِ (تواناییِ) تفسیری همان حکم بالینی است و در این نوشتار سعی میشود که این عقلانیت توصیف شود . یعنی میخواهیم به این پرسشها پاسخ دهیم که : آن چه تفاوتی با عقلانیتِ علم- چیزی که در پزشکی به شکل آرمانی مطرح می شود – دارد؟ آن در عمل چگونه جایگزین علم میشود و بازشناختن اهمیت آن چگونه میتواند برخی از اثرات جانبی این باور را که پزشکی خود یک علم است، تقلیل دهد.
پزشکیِ بالینی- علیرغم استحکام علم و دقت تکنولوژیای که به کار میگیرد- همیشه کنشی تفسیری باقی میماند. موفقیت پزشکی به توانایی پزشک در انجام حکم بالینی متکی است.
حکم بالینی نه علم است و نه مهارت فنی ( با اینکه از هر دویِ اینها استفاده میکند) بلکه قابلیت و توانایی فهم این نکته است چگونه قواعدِ کلی- اصول علمی و دستورالعملهای بالینی- در مورد بیماری خاص به کار میروند. این امر بنا به اصطلاحات ارسطو فرونسیس یا استدلال علمی است.
این امر پزشک را قادر میسازد که اطلاعات علمی، مهارت بالینی و مجموعۀ تجربه با بیمارانِ مشابه را با هم تألیف کند تا بتواند از جزئیات ناخوشیِ یک بیمار سر درآورده و بهترین عمل را برای معالجه کردن یا تسکینِ آن انجام دهد.
پزشکان در هنگام فهمِ بهترین کنش در قبال بیماران، در حقیقت حکم پزشکی را اعمال میکنند. برخی از پرسشهایی که مونتمگری مطرح میسازد از این قرار است : پزشکان چگونه به حکم بالینی مبادرت میکنند؟ شیوه عمل حکم بالینی در تشخیص و درمان چگونه است؟چرا در تفسیر نادرست از پزشکی به مثابه یک علم ، از حکم بالینی غفلت شده است؟
فهمِ ماهیتِ کنشِ بالینی، برای توضیح دلایلِ سوءتفاهمِ رایج در پزشکی در باب ماهیت فعالیتِ خود پزشکی، شیوه مناسبی است.
فهم نادرست از پزشکی به مثابه یک علم و عدم توفیق در درک فضیلت عمده آن یعنی حکم بالینی یا فرونسیس، موجب اعوجاج فهم پزشکی میشود. این فهم نادرست از استدلال بالینی، نوعی ناتوانیِ معرفتشناختیای است که افراد بدان تفطن ندارند.
- رضا دانشور، دانش آموخته دکترای فلسفه علم و تکنولوژی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی