تحلیل انتقادی تعریف سلامت از منظر سازمان جهانی بهداشت
علیرضا منجمی
با آنکه «سلامت» یکی از مفاهیم کلیدی است که از یک سو طبابت پزشکان و سایر مراقبان سلامت در نهاد پزشکی و از سویی دیگر کنشهای جامعه و سیاستگذاریها دولت را رقم میزند تا چند دهۀ پیش خود کمتر مورد تأمل جدی و نظاممند قرار گرفته است. چنین مفاهیمی نیازمند تدقیق و تحلیل هستند تا معنای آنها نزد کاربران دست کم به اجمال مشترک باشد. آنچه اکنون با آن مواجهیم آشفتگی معنایی و کژتابیهای تعابیر مختلف از واژه سلامت است که برآنم به آن بپردازم. به واژهسازی و معادلهای این مفاهیم به فارسی در نوشتار جداگانهای میپردازم.
با آنکه به نظر میرسد تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت جامع و مورد همگان وفاق است در این نوشتار به اجمال به کاستیها و محدودیتهای آن نظر میکنیم.
از منظر سازمان جهانی بهداشت، «سلامت (health) بهزیستن/ رفاه (well-being) کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری و نقص عضو یا معلولیت است».
محور اول نقدها از جنس معناشناختی (سمانتیک)/ منطقی است. در تعریف ارائه شده، سلامت به بهروزی یا بهزیستی (well-being) حوالت داده شده است که خود مفهومی مبهم است، پس مشکل نه تنها حلنشده باقی میماند، بلکه صرفاً از واژهای به واژۀ دیگری منتقل شده است. از سوی دیگر اگر به معنای well-being در فرهنگهای واژگان نظری بیفکنیم سالم بودن یکی از محورهای اصلی است، پس آشکارا با تعریفی دوری مواجهیم. «بهروزی یا رفاه کامل» کاستی مهم دیگر این تعریف است. پرواضح است که هیچ یک از ابناء بشر در تمامی ابعاد، رفاه کامل ندارد، پس در واقع همگی بیمار هستیم و با آنکه در ابتدا به نظر میرسد قرار است سلامت تعریف شود،
تعریف WHO مفهوم سلامت را کاملاً مضمحل میکند زیرا چنان تصویر مطلق و ایدهآلی از سلامت ارائه میکند که عملاً دستنایافتنی است.
همان طور که فیلسوفان پزشکی همچون ولفگانگ ویلاند و کاظم صادقزاده نشان دادهاند، مفاهیم پزشکی همچون سلامت و بیماری، نه مفاهیمی توصیفی، بلکه دئونتیک (Deontic) دارند یعنی ناظر به انجام اقدامی عملی هستند. یکی از نقدهای مهم به تعریف WHO از سلامت غیرعملیاتی بودن آن است. اگر نتوان مرزی میان سلامت و بیماری کشید، بیماران هیچگاه از بیمارستان مرخص نمیشوند یا نمیتوان به آنها گفت که بهبود یافتهاند و میتوانند به زندگی روزمره خود بازگردند. این تعریف غیرعملیاتی به کار طبابت نمیآید بلکه صرفا میتوان آن را نوعی غایت نهایی یا چشمانداز در نظر گرفت. هدفی دست نیافتنی که نمیتواند راهنمای مداخلات عملی قرار گیرد.
یکی از کاستیهای دیگر این تعریف، خلط میان سلامت فردی (individual health) و سلامت عمومی (public health) و نامشخص بودن مرز میان آنها در تعریف است. سلامت فردی بیشتر در حوزۀ کاری علوم بالینی و بیمارستانهاست و سلامت اجتماعی به علوم بهداشتی و پزشکی اجتماعی و نهادهای بهداشت مرتبط است. در تعریف WHO مشخص نیست سلامت فردی مد نظر است یا عمومی یا آمیزهای از هر دو. تبعاً با توجه به مأموریتهای سازمان جهانی بهداشت به نظر میرسد وزن بیشتر با بهداشت عمومی باشد، اما اینکه چرا پزشکی بالینی این تعریف را سرلوحۀ کار خود داده است محل نقد جدی است.
تعریف سلامت از منظر WHO دو پیامد ناگوار و ناروای مهم دارد: اولاً، قلمرو وسیعتری برای مداخلات پزشکی تعیین میکند، زیرا بسیاری از مسائل و مشکلات روانی و اجتماعی مانند فقر یا بیکاری میتوانند به مسائل پزشکی بدل شوند. دوم، این دیدگاه غایت پزشکی را امری فراتر از شفابخشی میداند، چراکه در این تلقی، بهزیستی و رفاه کامل بهعنوان غایت در نظر گرفته شده است. ازاینرو به پیشران مهم طبیسازی تبدیل میشود.
از سوی دیگر، تعریف WHO رویکردی فروکاستگرایانه (reductive) به دانشهای مرتبط با علوم پزشکی دارد. با آنکه دهههاست علوم انسانی پزشکی و در رأس آن فلسفۀ پزشکی اهمیت و نقش کلیدی تأملات نظری و علوم انسانی را در حوزۀ سلامت نشان دادهاند، این تعریف از سویی گریزگاهی است تا ادعا شود همۀ ابعاد سلامت در نظر گرفته شده است و از سوی دیگر با حاشیهای و پیرامونی کردن علوم انسانی سلامت و فلسفۀ پزشکی راه را برای ورود جدی این مباحث به حوزۀ سلامت مسدود میکند.
فقدان چارچوب نظری قابل دفاع یکی از دیگر از محدویتهای این تعریف است. اینکه گفته شود سلامت ابعاد مختلفی دارد و سلامت صرفاً فقدان بیماری نیست در ابتدا معقول به نظر برسد اما اینکه چگونه به ابعاد زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی رسیدهایم محل تردید جدی است. میتوان وجوه دیگری همچون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی برای سلامت برشمرد که شواهد بسیاری برای آن موجود است. نامشخص بودن چارچون نظری درست سبب میشود که مشکل تولیت پیش بیاید. با فرض آنکه بپذیریم سلامت همین وجوه گفته شده در تعریف سازمان جهانی بهداشت را دارد مشخص نیست که متولی هر کدام از این وجوه کدام نهاد است؟ آیا پزشکی متولی همه ابعاد سلامت است؟ آیا فردی بیکار که سلامت اجتماعیاش در معرض آسیب است، باید به پزشک مراجعه کند؟ از سوی دیگر، اگر نهاد پزشکی تنها متولی سلامت نباشد، آنگاه مشخص نیست که متولی سلامت اجتماعی، روانی یا معنوی کدام نهاد است و ارتباط میان این نهادها با چگونه است؟ افزون بر این وزن هر کدام از این ابعاد هم در تصویر کلی مشخص نشده است.
در این نوشتار به اجمال و فهرستوار به برخی از انتقادهای جدی به تعریف سلامت از منظر WHO اشاره شد. به این مسأله در نوشتارهای بعدی بیشتر خواهیم پرداخت.
مفاهیمی همچون سلامت اگر مورد مداقه فلسفی قرار نگیرند صرفاً کلیگوییهایی هستند که نه تنها راهگشا نخواهند بود بلکه آسیب می رسانند.
منابع برای مطالعه بیشتر:
Thompson, P & Upshur, R. (2018). Philosophy of Medicine: An Introduction, Oxon: Routledge.
Bickenbach, J. (2017). WHO’s Definition of Health: Philosophical Analysis. In: Schramme, T., Edwards, S. (eds) Handbook of the Philosophy of Medicine. Springer, Dordrecht.
Callahan D. The WHO Definition of ‘Health’. The Hastings Center Studies. 1973; 1: 77-87.
- Wylie CM. The Definition and Measurement of Health and Disease. Public Health Reports. February 1970; 85: 100-4.
Huber M, Knottnerus JA, Green L, van der Horst H,Jadad AR, Kromhout D, et al. (2011).How should we define health? BMJ (Clinical research ed).; 343: d4163.
Saracci R. (1997)The World Health Organisation needs to reconsider its definition of health. BMJ: British Medical Journal.; 314: 1409-10.
Jadad AR, O’Grady L. (2008). How should health be defined? BMJ (Clinical research ed). 337