منطق، احتمالات و سوگیریهای شناختی (۲) ویژه پزشکان
احمدرضا همتی مقدم
همانطور که بیان شد وقتی میگوییم یک جمله صادق است یعنی آن جمله با امور واقع مطابقت دارد. این اصل را اصل تطابقی صدق نامیدیم. با این حال به نظر میرسد جزئیاتی وجود دارد که براساس این تعریفی که از اصل تطابقی صدق کردیم، نادیده گرفته میشود. به مثال زیر دقت کنید:
فیدر و واکر با هم توافق کردهاند که اگر یکی از آنها صبح به سگ غذا بدهد، دیگری سگ را بیرون ببرد. حال امروز بارانی است و هیچکدام نمیخواهند سگ را بیرون ببرند. فیدر میگوید: «من به سگ غذا دادم، پس تو [واکر] باید سگ را بیرون ببری». واکر پاسخ میدهد: «نه، اشتباه میکنی. من به سگ غذا دادم.» (فرض کنید که فقط یک بشقاب غذا وجود داشته است و هردو نمیتوانستند به سگ غذا بدهند.)
فیدر و واکر هر دو از یک جمله استفاده میکنند:
الف) «من به سگ غذا دادم».
حال براساس اصل تطابقی صدق کدام یک سخن صادقی میگوید؟ در واقع این مثال ما را با این چالش روبرو میکند که چگونه اصل تطابقی صدق را تفسیر کنیم. بر اساس این اصل، یک جمله به شرطی صادق است که جهان را به درستی توصیف کند. به عبارت دیگر با امر واقع مطابقت داشته باشد. حال سوال این است جمله الف که فیدر و واکر آن را اظهار کردند، جهان را به درستی توصیف میکند یا خیر؟ یا پاسخ ما بله است یا پاسخ ما نه است. اگر بگوییم بله، به نظر میرسد داریم میگوییم فیدر و واکر هر دو جمله صادقی گفتهاند. که آشکارا نمیتواند درست باشد. اگر بگوییم نه، به نظر میرسد نتیجه گرفتهایم که نه فیدر و نه واکر هیچکدام جمله صادقی نگفتند. که باز هم نمیتواند درست باشد.
در این مثال جمله الف بسته به اینکه چه کسی آن را ادا میکند، چیزها را متفاوت توصیف میکند. فیدر با ادای جمله الف در مورد خودش صحبت میکند. واکر نیز با ادای جمله الف درباره خودش حرف میزند. اگر واقعا فقط فیدر به سگ غذا داده باشد، هنگامی که فیدر جمله الف را میگوید، جهان را به درستی توصیف میکند و واکر با ادای آن جمله، جهان را اشتباه توصیف میکند. اگر واکر واقعا به سگ غذا داده باشد، وضعیت برعکس میشود. این نکته باعث میشود که جمله الف گاهی به درستی جهان را توصیف کند و گاهی نه. حال براساس اصل تطابقی صدق درباره چنین جملاتی چه کار باید کرد؟ به نظر میرسد این تعریف از اصل تطابقی صدق به خوبی ایده ما را درباره صدق توضیح نمیدهد. برای اصلاح باید میان نوع[۲] جمله و مصداقهای[۳] جمله تمایز قائل شویم. به این جمله دقت کنید: «هوا گرم است». حال من این جمله را چند بار مینویسم:
- هوا گرم است
- هوا گرم است
- هوا گرم است
- هوا گرم است
جملات ۱ و ۲ و ۳ و ۴ مصداقهایی هستند از جمله « هوا گرم است». در واقع جملات ۱ و ۲ و ۳ و ۴، چهار جمله هستند اما از یک نوع هستند. اگر همین جمله هوا گرم است را کسی ادا کند باز مصداقی از جمله «هوا گرم است» را بیان کرده است. بنابراین ما یک نوع جمله داریم و مصداقهایی از آن نوع.
وقتی فیدر و واکر هر کدام جمله الف را میگویند، در واقع مصداقهایی از آن جمله را بیان کردهاند، یعنی هر دو جمله بیان شده توسط آنها مصداقی از یک جمله است. به نحو مشابه، نسخههای مختلف یک کتاب اگرچه جملات یکسان دارند ولی این جملات مصداقهایی از یک نوع هستند. به عبارت دیگر جملات دو کتاب کاملا مشابه، دو مصداق از یک نوع جمله هستند. مثلا جمله «من به سگ غذا دادم» و جمله «من به سگ غذا دادم» دو مصداق از نوع این جمله هستند. هر بار که شما این جمله را روی ورد تایپ کنید درواقع مصداقی از این جمله را تایپ کردهاید.
نکته مهم این است گاهی دو مصداق از یک جمله برای بیان ایده یا فکر یکسانی استفاده میشود و گاهی نیز دو مصداق از یک جمله برای بیان ایدهها یا افکار مختلف استفاده میشود. دوباره مثال فیدر و واکر را در نظر بگیرید. هر کدام مصداقی از یک جمله را بیان کردند. هر دو میگویند «من به سگ غذا دادم». فیدر با بیان این جمله چیزی درباره خودش میگوید. واکر نیز با ادای این جمله چیزی درباره خودش میگوید. یعنی فیدر و واکر از جملات یکسانی که از یک نوع هستند، برای بیان گزارههای[۴] مختلف استفاده میکنند.
گزاره محتوای یک جمله است. گزاره آن چیزی است که جمله از آن حکایت میکند. مثلا ادای جمله «برف سفید است» این گزاره را بیان میکند که برف سفید است. یعنی جمله «برف سفید است» از سفید بودن برف حکایت میکند. بنابراین یک گزاره آن چیزی است که مصداقی از یک جمله (نوع جمله) آن را بیان میکند. در مثال ما فیدر با ادای جمله «من به سگ غذا دادم» این گزاره را بیان میکند: فیدر به سگ غذا داده است؛ واکر نیز با ادای جمله «من به سگ غذا دادم» این گزاره را بیان میکند: واکر به سگ غذا داده است. در اینجا میبینیم مصداقهای یکسانی از یک جمله میتوانند گزارههای متفاوتی را بیان کنند. گاهی اوقات نیز بیان مصداقهای یکسانی از یک جمله گزاره یکسانی را بیان میکنند. فرض کنید من میگویم: «ایران در سال ۱۴۰۱ در جام جهانی شرکت میکند» شما هم میگویید: « ایران در سال ۱۴۰۱ در جام جهانی شرکت میکند». من و شما دو مصداق از یک جمله را بیان کردیم. با این حال هر دو همچنین یک گزاره را با ادای این جمله بیان کردهایم، یعنی شرکت ایران در جام جهانی ۱۴۰۱. این گزاره صادق است بنابراین هر دو جمله ما نیز صادق خواهد بود.
از اینجا به این نکته میرسیم که صدق و کذب را ما به گزارهها نسبت میدهیم نه به جملات. بنابراین اصل تطابقی صدق را باید به صورت زیر اصلاح کنیم:
اصل تطابقی صدق: گزاره x صادق است اگر و تنها اگر گزاره x با امر واقع مطابقت داشته باشد
بدین ترتیب اصل تطابقی صدق چنین خواهد بود: یک گزاره در صورتی درست است که چیزها را آنگونه که هستند توصیف کند. یک گزاره درست با واقعیات مطابقت دارد. اگر گزارهای بیان کند که یک شی معین دارای یک ویژگی خاص است، به شرطی درست است که آن شیء واقعاً آن ویژگی را داشته باشد. یک گزاره در صورتی نادرست است که چیزها را آنطور که هستند توصیف نکند. یک گزاره نادرست با واقعیات مطابقت ندارد. اگر گزارهای بیان کند که یک شی معین، ویژگی خاصی دارد، اگر آن شیء در واقع آن ویژگی را نداشته باشد، پس گزاره کاذب است.
تا کنون ما دو نقش اساسی برای گزارهها مشخص کردیم: ۱) گزاره محتوای یک جمله است و ۲) به گزارهها صدق و کذب نسبت میدهیم. بنابراین دو جمله یکسان میتوانند گزاره واحدی را بیان کنند و در عین حال میتوانند دو گزاره متفاوت را بیان کنند. اینکه یک جمله صادق است یا کاذب به این بستگی دارد که چه گزارهای را بیان میدارد. اگر گزاره بیان شده با امر واقع مطابقت داشت پس گزاره صادق است و به تبع آن نیز جمله صادق خواهد بود. اگر گزاره بیان شده توسط جمله با امر واقع مطابقت نداشت پس گزاره کاذب است و به تبع آن جمله نیز کاذب خواهد بود.
در مثال فیدر و واکر، هر دو از جمله یکسانی استفاده کردند.در واقع هر دو مصداقی از یک نوع جمله را اظهار کردند. اما این دو مصداق یکسان، گزارههای متفاوتی را بیان میکرد. و این گزارهها با دو امر مختلف در جهان متناظر بود: امر غذا دان سگ توسط فیدر و امر غذا دادن سگ توسط واکر. حال هر کدام از این امور درست باشد، گزاره متناظر با آن نیز صادق خواهد بود و در نتیجه جمله متناظر با آن گزاره نیز صادق خواهد بود.
ادامه دارد
[۱] منبع این فصل کتاب reason and argument نوشته ریچارد فلدمن است.
[۲] type
[۳] tokens
[۴] proposition