پزشکان مانند دانشمندان فکر نمی کنند
علیرضا منجمی
انگاره نادرست تفکر علمی در طبابت سالهاست بر پزشکی حکمفرماست– به اجمال در این انگاره «پزشکی علم است، یعنی تفکر پزشکی باید مطابق الگوی تفکر علمی باشد و پزشکان باید مانند دانشمندان به بیماری نزدیک شوند». این رویکرد از اوایل قرن بیستم برآمد و در آموزش پزشکی بسیار تأثیرگذار بود. فلکسنر در اوایل قرن بیستم الگویی برای آموزش پزشکان ارائه کرد که هنوز هم الگوی غالب به شمار میرود. در این الگو دانشجویان پزشکی ابتدا علوم پایه را فرامیگیرند و پسازآن با ورود به بیمارستان و بهکارگیری روش تفکر علمی به فراگیری علوم بالینی و طبابت (clinical practice) اهتمام میورزند (Flexner, 1910). آنچه در اینجا بهعنوان الگویی برای تفکر پزشکی ارائه میشود بیشتر مبتنی است بر مدل همپل (Deductive-Nomological model) که با نام شیوۀ تفکر فرضیهای-قیاسی (Hypothetico-deductive) در تفکر پزشکی شهره است. پزشکان همچون دانشمندان در برخورد با هر بیمار ابتدا اطلاعات دقیق و عینی جمعآوری میکنند و بر اساس آن فرضیههای تشخیصی میسازند. برای اثبات و رد فرضیههای تشخیصی از آزمونهای آزمایشگاهی و تصویربرداری بهره میگیرند تا در نهایت به تشخیص اصلی برسند.
تفاوت ماهوی تفکر پزشکی و تفکر علمی را هم نتایج پژوهشهای علوم شناختی و هم شکست پروژۀ کامپیوتری کردن تفکر پزشکی نشان دادهاند.
در اواخر دهۀ هفتاد میلادی در مطالعات تفکر پزشکی (medical thinking) متأثر از تفکر فرضیهای-قیاسی (Hypothetico-deductive) دست به آزمایشهایی زد. پیشفرض این مطالعات این بود که تفکر پزشکی از آنجا مشابه تفکر علمی نوعی مهارت عمومی حل مسئله (General problem solving skill) است که بر اساس قواعدی عام به فهم مشکلات بیماران میپردازد؛ در اصل، تشخیص هر بیمار آوردن آن مورد خاص ذیل یک الگوی عام است. (Elstein et al, 1978; Norman,2005).
نتایج نشان داد که نهتنها پزشکان از این الگوی تفکر علمی تبعیت نمیکنند، بلکه هیچ الگوی یکسان و استانداردی هم برای حل مسئله وجود ندارد. بهبیاندیگر پزشکان در مورد هر مسئله به روشی یکتا و ویژه عمل میکردند که این پدیده را ویژهبود مسئله[۱] نام نهادند (Elstein et al, 1978;Grupen & Frohna, 2002,pp205-230).
بهبیاندیگر مهارت عمومی و جهانشمول برای حل مسئله وجود ندارد. ویژهبود مسئله (problem specificity) نشان از آن دارد که حل مسئله هر بیمار، امری یکتا و مختص به خود است و به قول دیگر مورد-محور (case specific) است (Higgs & Jones, 1996, pp50-86). یکی دیگر از شواهد در تفاوت تفکر پزشکی با تفکر علمی، شکست پروژه کامپیوتری کردن تفکر پزشکی است. در دهۀ هفتاد و هشتاد میلادی مطالعات متعدد در تصمیمگیری بالینی نشان دادند که خطاهای شناختی در تصمیمگیری پزشکان عامل حدود صد هزار مرگومیر در سال است. این خطاهای شناختی بهواسطۀ خطای عامل انسانی در به کار بستن قواعد بود. بهاینترتیب برای کاهش خطاهای شناختی پزشکان، نرمافزارهایی کامپیوتری برای تشخیص و درمان پزشکی طراحی شد و تلاش کردند که پزشک را از فرآیند تشخیص و درمان حذف کنند. نتایج نشان داد که این نرمافزارها بهتنهایی موفقیت چندانی ندارند و در کنار یک پزشک میتوانند بهعنوان دستیار طبابت عمل کنند (Grupen & Frohna, 2002,pp205-230؛Marcum, 2008, pp 97-135).
برگرفته از مقاله
منجمی, علیرضا . (۱۴۰۰). تأمل در سرشت پزشکی: ضرورتها، رویکردها و چالشها. مجله پژوهش های فلسفی, ۱۵(۳۷), ۱۵۳-۱۷۷. doi: 10.22034/jpiut.2021.47985.2976