هم ریشه گی بیماری های روماتولوژی و نورولوژی نزد شارکو
غلامحسین مقدم حیدری

وقتی در سال ۱۸۶۲ شارکو به ریاست سالپیتیر منصوب شد با عده زیادی از زنان بستری در این بیمارستان مواجه شد که به بیماری های مزمن روماتولوژی و نورولوژی مبتلا بودند. مسئله پیش روی او تفکیک این دو نوع بیماری بود.
مشکلی که شارکو با آن مواجه بود عده زیادی از بیمارانی بود که مبتلا به بیماری های مزمن روماتولوژیک و عصب شناختی بودند و در این بخش ها تخصصی قرار نمی گرفتند. گرچه از نظر پزشکی مدرن بیماری های روماتولوژی و نورولوژی از هم متفاوتند اما در زمان شارکو این بیماری ها از هم تفکیک نمی شدند زیرا معمولا سالخوردگانی به آنها مبتلا بودند که دارای بدشکلی های مفصلی تورم مفاصل در روماتیسم، کندی حرکات در بیماری پارکینسون، حرکات غیر ارادی بودند که میان نشانه ها و علایم این دو گروه بیماری مشترک بودند. شارکو در این باره می گوید:
التهاب مفاصل[۱] را باید درختی بدانیم که شاخههای اصلی آن نقرس، روماتیسم، میگرنهای خاص، بثورات پوستی و غیره است. از سوی دیگر، درخت عصبی دارای شاخههای، نوراستنی[۲]، هیستری، صرع، انواع بیماری های روانی ، فلج های پیشرونده[۳]، آتاکسی راه رفتن[۴]، و غیره است. این دو درخت در کنار هم زندگی می کنند. آنها از طریق ریشه های خود با هم ارتباط برقرار می کنند و آنقدر با هم ارتباط نزدیکی دارند که ممکن است تعجب کنید که آیا این دو یک درخت نیستند. (شارکو، ۱۸۸۷–۱۸۸۸، ۶ دسامبر ۱۸۸۷، ص ۷۴)
با این پیش فرض شارکو کوشید تا به روش بالینی-تشریحی به بررسی همپوشانی های آناتومیک میان این بیماری ها بپردازد. در مورد ناهنجاریهای مفصلی، این فرضیه را مطرح کرد که نخاع میتواند محل آناتومیک درگیری مشترک باشد. برای آزمایش این فرضیه، با معاینه بالینی بیمارانش ، گزارش های آن ها را مستند کرد. از آنجا که این بیماران تحت تکفل دولت بودند بدن های آنان پس از مرگ جزو اموال دولتی به حساب می آمد. دولت اجازه داده بود تا این بدن ها در اختیار ریاست بیمارستان -شارکو- قرار بگیرد و او اجازه داشت تا برای مطالعاتش به کالبدشکافی آن ها بپردازد.
مطالعات تطبیقی اولیه علائم بالینی و نتایج کالبد شکافی هسته اصلی روش بالینی-تشریحی در پژوهش های او بودند. او این روش را در همه بیماری های روماتولوژی و نورولوژی بکار گرفت. بطوریکه شیوه پژوهش وی نماد شارکو و سالپیتریه شد و به عنوان اصل راهنما در تحقیقات اولیه عصبی به شمار می آمد و به ستون اصلی طبقه بندی های تشخیصی نورولوژی مدرن تبدیل شد.
[۱] – arthritis
[۲] – نوراستنی (neurasthenia) اصطلاحی است که در قرن نوزدهم برای ضعف اعصاب فیزیکی استفاده میشد. در حقیقت یک سندرم است که با خستگی جسمی و روانی همراه با گوشه گیری و افسردگی مشخص میشود. زمانی که از اصطلاح نوراستنی در روانشناسی استفاده میشود، یک اختلال مبهم را توصیف میکند که با خستگی مزمن غیرطبیعی، افسردگی متوسط، ناتوانی در تمرکز، از دست دادن اشتها، بی خوابی و سایر علائم مشخص میگردد. البته علائم ثانویه فراوانی نیز وجود دارد که نامشخص هستند؛ از جمله سردرد، درد عضلانی، سرگیجه، کاهش وزن، تحریک پذیری، ناتوانی در آرامش، اضطراب، ناتوانی جنسی، عدم تلاش، بی حالی، بی خوابی یا پرخوابی، تپش قلب و تعریق بیش از حد.
[۳] – progressive paralysis
[۴] – آتاکسی(Ataxia) یا ناهماهنگی حرکتی یک علامت عصبی است که به صورت عدم هماهنگی ارادی در حرکات عضلات ظاهر میشود. این ناهماهنگی میتواند شامل مشکل در راه رفتن، تغییر در گفتار و حرکات غیرطبیعی چشم باشد. آتاکسی نشاندهنده اختلال در بخشهایی از دستگاه عصبی است که وظیفه هماهنگی حرکات را بر عهده دارند، مانند مخچه.