نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

سیدنهام: هیستری و خودبیمارانگاری

غلامحسین مقدم حیدری

0

همزمان با ویلیس می توان به یکی از مهمترین کارها درباره بیماری های روانی اشاره کرد که توسط سیدنهام (۱۶۲۴-۱۶۸۹)  به نام Epistolary Dissertation(1681)  نوشته شده بود. او این کتاب را به درخواست دکتر کول[۲] از ورسستر[۳] برای راهنمایی درباره مشاهداتش درباره هیستری نوشت. او با نوشتن «تاریخچه بیماری» برای هر فرد، فهرستی دقیق از علایم بیماری را فراهم آورد. او معتقد است که هیستری همچون تب یکی از شایع ترین بیماری ها در میان زنان است.

سیدنهایم معتقد بود که در بیماری هیستری ذهن بیشتر از بدن بیمار می شود. از این رو با ارتباط دادن این بیماری با ذهن، او باور قدیمی ارتباط هیستری با خفگی زهدان را کنار گذاشت

از نظر او بجز افرادی که زندگی سختی دارند کمتر کسی از این بیماری رها است. او این بیماری را به دلیل اشکال گوناگونش مثل آفتاب پرست می داند که به هر قسمتی از بدن که حمله می کند نشانه های بیماری مناسب با آن قسمت را ایجاد می کند. سیدنهام به فهرست دقیقی از علائم پیچیده و متنوع هیستری اشاره می کند که در این بیماری، ذهن [حتی] بیشتر از بدن بیمار می شود. از این رو با ارتباط دادن این بیماری با ذهن، او باور قدیمی ارتباط هیستری با خفگی زهدان را کنار می گذارد و معتقد است که مردان نیز همچون زنان می توانند به این بیماری مبتلا شوند.

نشانه های بالینی که سیدنهام از هیستری بیان می کند شبیه نشانه هایی است که در کتاب‌های درسی مدرن توصیف شده است با این تفاوت که تصویر بالینی او از هیستری در مواردی با علایم خودبیمار انگاری و افسردگی یکی است.

سیدنهام نیز در ذیل نظریه ارواح حیوانی کوشید تا علت این بیماری را تبیین کند. او عدم تعادل «ارواح حیوانی» را پیشنهاد کرد، که پس از برهم زدن رابطه ذهن و بدن، باعث اختلالات بیشتر در ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین اندام‌ها می شود. او معتقد بود که اندام‌هایی که به تصفیه خون می پردازند در معرض انباشته شدن از اخلاط فاسد هستند. نشانه های بالینی که سیدنهام از هیستری بیان می کند شبیه نشانه هایی است که در کتاب‌های درسی مدرن توصیف شده است با این تفاوت که تصویر بالینی او از هیستری در مواردی با علایم خودبیمار انگاری و افسردگی یکی است. شکایت هایی مانند ناامیدی عمیق و احساسات غم انگیز، رویاهای بیمارگونه و تشدید سوء ظن؛ تحریک پذیری مشخص، حسادت بیمارگونه و بی خوابی اکنون به جای هیستری به عنوان نشانه های روان پریشی شیدایی- افسردگی یا خودبیمار انگاری[۱] در نظر گرفته می شود. در واقع او معتقد بود که هیستری در میان زنان و خودبیمارانگاری  در میان مردان شایع است. روش درمانی وی در گام نخست تصفیه خون از طریق خون گیری و پاکسازی خون و در گام دوم دادن داروهای تقویتی به بیمار بود. روشی که هیچگاه بکار گرفته نشد.  (Dewhurst,1966,p46-47)

یکی انگاشتن هیستری و خود بیمار انگاری در کار سیدنهایم دو موضوع مهم را در آن زمان مطرح می کند: «اولا تا چه حد مجاز و قابل قبول است که این دو بیماری را بیماری روانی یا دست کم صورت هایی از جنون بپنداریم؟ ثانیا آیا مجازیم این دو بیماری را با هم بررسی کنیم طوریکه گویی زوجی بالقوه اند، همچون مانیا و مالیخولیا که خیلی زود در کنار یکدیگر جای گرفتند؟»(فوکو، ۱۳۸۱ص ۱۱۸و۱۱۹) در پاسخ به پرسش نخست فوکو معتقد است که در آن عصر در تقسیم بندی بیماری ها  معمولا هیستری و خودبیمار انگاری در کنار بیماری های روانی مثل مانیا و مالیخولیا قرار نگرفتند. از نظر او « خود بیمار انگاری در مقوله سستی شدید عضلات یا بیماری هایی که اساس آنها ضعف یا از دست رفتن حرکت در اعمال حیاتی یا حیوانی است» قرار می گیرند حال آنکه هیستری در میان « اختلالات توام با گرفتگی عضلات در اعمال طبیعی» جای دارد. (فوکو، ۱۳۸۱ص ۱۱۹). در پاسخ به پرسش دوم، فوکو معتقد است که مراجعه به نمودار طبقه بندی بیماری ها در آن زمان نشان می دهد که هیچ رابطه و نسبتی میان این دو بیماری برقرار نشده است. سواژ[۴] خود بیماری پنداری را در میان اوهام و هیستری را در میان انواع تشنج قرار می دهد. لینه[۵] نیز همین تقسیم بندی را بکار می برد. در واقع پزشکان آن روزگار با دو نوع بیماری کاملا متفاوت مواجه بودند:

  • «در هیستری ذرات روح حرارت فوق العاده می یابند و فشاری متقابل به هم وارد می کنند به حدی که گویی در حال انفجارند این سبب بروز حرکت هایی نامنظم یا غیر طبیعی می شود که شکل جنون آمیز آن تشنج هیستری است. »(فوکو، ۱۳۸۱ص ۱۱۹)
  • «در خودبیماری انگاری وقتی ذرات روح را ماده ای که با آنها ناسازگار و ناجور است تحریک می کند آشفتگی، حساسیت و خشکی و چروکیدگی در تارهای حسی ایجاد می شود»(فوکو، ۱۳۸۱ص ۱۱۹)

این دو بیماری هیچگاه در کنار هم قرار نگرفتند. گرچه ممکن بود که خودبیمار انگاری هم مثل هیستری سبب دردهای عضلانی شود اما باید دقت می کردند که  ذرات دو بیماری یکی نیستند و اندکی با هم متفاوتند. (فوکو، ۱۳۸۱،ص۱۲۰)

تشخیص هیستری در میان زنان بقدری زیاد بود که سیدنهام معتقد بود که هیستری مسئول « یک ششم کل بیماری های انسانی هست». (Maines,2001,p 31)  ویلیام هاروی[۶](۱۵۷۸-۱۶۵۷) نیز هیستری را بلای وحشتناکی میان زنان می دانست که ناشی از اختلالات قاعدگی یا محرومیت جنسی بود. (Maines,2001,p 31) در واقع در اواخر قرن هفدهم هیستری به صورت بیماری همه گیری در میان زنان درآمده بود.

 

کوشیدیم نشان دهیم که چگونه اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن تغییر یافته است. در یونان باستان تظاهرات بالینی این بیماری -نشانه ها و علایم- را نمی توانستند به موضع خاصی از بدن زنان نسبت دهند گرچه از نظر اتیولوژی آن را نتیجه جابجایی و خفگی زهدان در بدن زنان می دانستند. در واقع بیماری هیستری از یک طرف مثل بیماری های مالیخولیا و مانیا بود که کل بدن و نه موضع خاصی از آن تحت تاثیر بیماری بود اما از سویی دیگر تغییرات فیزیکی در موضع خاصی از بدن زنان –زهدان- علت این بیماری بود. به زبان امروزی از یک سو بیماری هیستری همچون مالیخولیا و مانیا یک بیماری روانی بود اما از سوی دیگر دارای علت  ساختاری/ آناتومیک بود. از این رو بیماری هیستری در میان بیماری های پیشامدرن تمایز خاصی داشت.

در اواخر قرون وسطی و اوایل رنسانس، تظاهرات بالینی بیماری هیستری با دوره یونان باستان یکسان بود  اما بابه محاق رفتن طب جالینوسی و غلبه یافتن الهیات مسیحی مجالی برای نگریستن به این بیماری از منظر سحر و جادو و فهم اتیولوژیک جدید مهیا شد . جو ساحره سوزی حاکم بر این دوران سبب شد تا در برخی موارد بیماری هیستری نتیجه سحر و جادو تلقی شود و این سبب تشکیل دادگاه های مناقشه آمیزیی مثل دادگاه الیزابت جکسون شد. از قرن هفدهم به بعد با شکل گیری نگرش مکانیکی و حاکم شدن ارای دکارت، نظریه وی درباره ذرات روح به عنوان ذرات مکانیکی که سبب تاثیر ذهن بر بدن و بالعکس می شوند سبب شد تا تبیین جدیدی از اتیولوژی بیماری هیستری ارایه شود. پزشکانی همچون ویلیس و سیدنهام کوشیدند تا بر اساس حرکت و غلظت ذرات روح نظریه های جدیدی در اتیولوژی بیماری هیستری ارایه کنند. اما نکته مهم این است که جابجایی و خفگی زهدان همچنان علت اولیه این بیماری تلقی می شد اما مکانیسم تاثیر آن بر بدن و بروز نشانه های بیماری از طریق ذرات روح و حرکات آن ها در اعصاب تبیین می شد.

اما باید توجه کرد که از قرن هیجدهم به بعد پزشکی کلینیکی –مدرن- که مورد[۷] محور بود، بر اساس مکانمندی بیماری و تشخیص آسیب شناختی علت بیماری ها شروع به شکل گیری کرد. عصب شناسانی همچون شارکو در کلینیک هایی مثل بیمارستان سالپیتیر[۸] بر اساس مطالعات مورد محور کوشیدند تا این بیماری را مطالعه و درمان کنند. فروید که شاگرد وی بود بطرز شگفت آوری به جای جستجو درباره علت های آسیب شناختی تنی برای این بیماری، آن را در دسته جدیدی از بیماری ها به نام بیماری های روانی قرار داد. او کوشید تا اتیولوژی این بیماری را در تروما[۹]های روانی وارد بر فرد جستجو کند و بدین گونه رشته روانکاوی را شکل داد که این سیر باید در پژوهشی جداگانه بررسی شود.

[۱] –  hypochondriasis

[۲] – Dr.Cole

[۳] – Worcester

[۴] – Boissier de Sauvages

[۵] – Carl Nilsson Linnæus(1707-1778)

[۶] – William Harvey

[۷] – case

[۸] –  Pitié-Salpêtrière Hospital

[۹] – trauma

 

مرجع

مقدم حیدری،غلامحسین(۱۴۰۲)تغییر اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن: از جابجایی زهدان تا حرکت ذرات روح،مجله علمی پژوهشی فلسفه علم، سال۱۳،شماره۲

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.