نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

دو تلقی غالب از مفهوم بیماری در پزشکی رایج

علیرضا منجمی

0

بیماری به مثابه یکی از پایه‌ای ترین مفاهیم در پزشکی، یکی از محورهای مباحثۀ فیلسوفان پزشکی از ابتدای برآمدن آن بوده است. بیماری چنان برای پزشکی ضروری است که اگر آن را حذف کنیم، طبابت بی‌معنا می‌شود و پزشکی فرو می‌ریزد. تجربۀ زیستۀ ما چنان به بیماری باور دارد گو اینکه همگی آن را ملاقات کرده‌ایم.

دو تلقی (conception) غالب از مفهوم بیماری در پزشکی رایج (contemporary) وجود دارد: یکی آنکه بیماری موجودی (entity) است مستقل و مجزا از بیمار. جیمز مارکوم این تلقی را هستی‌شناختی (oncologic) می‌خواند. چنین تعبیری از بیماری، با عوامل عفونی سازگار است. یعنی یک عامل بیماری‌زا (پاتوژن) مانند انگل یا باکتری که خارج از بدن بیمار هم به عنوان یک موجود قابل شناسایی هستند. نظریۀ میکروبی که نخستین بار در قرن نوزدهم مطرح شد و لویی پاستور و روبرت کخ را می‌توان از واضعان مهم آن برشمرد می‌تواند چگونگی بیماری‌زایی این عوامل پاتوژن را تبیین کند. البته ویروس‌ها در میان موقعیتی برزخی دارند چرا که خارج از بدن موجوداتی که به آنها حمله‌ور می‌شود علائم حیات را از خود بروز نمی‌دهد.

بر طبق نظریۀ میکروبی، بیماری حاصل آن است که میکروارگانیسم به بدن میزبان وارد می‌شود و سازوکارهای سیستم دفاعی بدن میزبان از پس آن برنمی‌آید در نتیجه به بدن بیمار آسیب می‌زند و محل این آسیب در بدن بیمار قابل ردیابی است. تشخیص بیماری با جداسازی میکروب از خون بیمار یا سایر مایعات یا بافت‌های وی میسر است. بر همین اساس درمان بیماری‌های عفونی هم با از بین بردن میکروب‌های مهاجم امکان‌پذیر است. تا پیش از کشف آنتی‌بیوتیک‌ها با آنکه نظریۀ میکروبی مستقر بود درمان بیماری‌های عفونی توفیق چندانی نداشت. پس از کشف آنتی‌بیوتیک‌ها، یعنی کشف پنی‌سیلین و کاربردهای بالینی در دهۀ ۴۰ میلادی، درمان بیماری‌های توفیق یافت. این شیوۀ درمان را درمان به ضد می‌گویند که هدف آن ریشه‌کنی بیماری است چرا که بیماری وجودی مستقل از بیمار دارد و از میان بردن آن آسیبی به وجود بیمار نمی‌زند

تعبیر دوم از بیماری، نگاهی یکسره متفاوت به بیماری دارد. بیماری وجودی مستقل از بیمار ندارد، بلکه بیماری صرفاً سوءکارکرد (malfunction) ارگان‌ها و اعضای بدن است. فشار خون بالا (هیپرتانسیون) یا قند خون بالا (بیماری دیابت) مانند عوامل بیماری‌های عفونی قابل جداسازی و ریشه‌کنی نیستند، بلکه برای تشخیص باید نشان داد که ارگان عملکرد در محدودۀ نرمال ندارد و برای درمان هم باید عملکرد عضو یا ارگان را به محدودۀ نرمال بازگرداند و نگاه داشت. جیمز مارکوم این تلقی را فیزیولوژیک می‌نامد. بنابراین بیماری‌ها بیش از آنکه وجودی مستقل داشته باشند در بستر  و زمینه‌ای رخ می‌دهند که به ساختارهای فردی بستگی دارد. اساس نظریۀ فیزیولوژیک بیماری مفهوم نرمال است که بر اساس متغیرهای آماری قابل شناسایی است و با نمودارهای توزیع نرمال (زنگوله‌ای شکل یا گووسی) نشان داده می‌شود. بسیاری از روندهای ارگان‌ها کارکردهای نرمال دارند که قابل اندازه‌گیری است، همچون فشار خون سیستولیک که بین ۹۰ تا ۱۴۰ میلی‌متر جیوه نرمال محسوب می‌شود. از همین رو، پرفشاری خون به این معناست که فشار خون بیمار بالاتر از ۱۴۰ میلی‌متر جیوه است.

این تلقی از بیماری حاصل برآمدن پزشکی مدرن بود که به دنبال مکان‌مند کردن آسیب در بدن بیمار بود. این مکان‌مند کردن بیماری با پیشرفت دو دانش آناتوموپاتولوژی و فیزیوپاتولوژی گسترش یافت و به یکی از قوی‌ترین شاخه‌های علوم زیست‌پزشکی تبدیل شده است. فوکو در کتاب «تولد پزشکی بالینی (Naissance de la clinic)» این تطور را تشریح کرده است، اما به برآمدن علم میکروب‌شناسی نپرداخته است.

تشخیص و درمان بیماری‌هایی که به تعبیر دوم، سوءکارکرد، نزدیک هستند با تعبیر اول، هستی شناسانه، کاملاً متفاوت است. در اینجا هدف ریشه‌کنی بیماری بی‌معنا و نارواست چرا که وجود مستقلی به عنوان بیماری وجود ندارد، بلکه صرفا با عملکرد نامناسب ارگان‌های بدن مواجه هستیم که نیاز به تنظیم مجدد دارند و مداخلات درمانی هم باید در این راستا باشند. به عنوان مثال، پرفشاری خون را با داروهایی درمان می‌کنیم که فشار خون را با مکانیسم‌های متفاوتی پایین می‌آورند.

باید توجه داشت این دو تعبیر در پزشکی رایج هر دو وجود دارند و هر کدام در وضعیت‌هایی روا هستند. در علم علت‌شناسی (اتیولوژی) بیماری‌ها در حال حاضر آناتومی، فیزیولوژی، پاتولوژی، میکروب‌شناسی همگی در کنار هم مجموعه‌ای را برساخته‌اند که به علوم زیست‌پزشکی (biomedical sciences) شهره شده‌اند. تعبیر سوءکارکرد که در ابتدا فقط تبیین فیزیولوژیک داشت با پیشرفت علم پزشکی تعابیر پیچیده‌تری مانند تکاملی و ژنتیکی یافته است که در یادداشت‌های بعدی به آنها اشاره خواهم کرد.

 

منابع:

جیمز مارکوم. (۱۳۹۹). فلسفه پزشکی مقدماتی: انسانی کردن پزشکی، گروه مترجمان، انتشارات لوح فکر.

میشل فوکو (۱۳۹۲). تولد پزشکی بالینی، مترجم فاطمه ولیانی، نشر ماهی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.