نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

درک مـفهوم سـلامت ۱: در باب ارزش سلامت

نوشته: لِنّارت نوردِنفِلت ترجمه: محسن خادمی

0

 

چکیده

در عصر کنونی، فلسفۀ سلامت کاملاً بر مسئلۀ تعیین ماهیت مفهوم سلامت، ناخوشی (illness) و بیماری (disease) از دیدگاه علمی متمرکز شده است. پاره ای از نظریه پردازان ادعا و استدلال می کنند که این مفاهیم توصیفی و فارغ از ارزش (value-free) هستند، به همان معنا که مفاهیمی چون اتم، فلز و باران فارغ از ارزش و توصیفی هستند. گفتن اینکه فردی به بیماری خاصی مبتلاست، یا اینکه او ناسالم (unhealthy) است، در واقع توصیف عینی این شخص است. از سوی دیگر، مطمئناً این توصیف عینی مانع از ارزیابی تکمیلیِ این وضعیت به عنوان حالتی نامطلوب یا بد نیست. با این حال، بر اساس این نوع نظریه، ارزیابی و توصیف علمیِ مبنایی دو موضوع مستقل از هم هستند.

اما عده ای از فیلسوفان ادعا می کنند که مفهوم «سلامت» توأم با سایر مفاهیم پزشکی اساساً ارزش بار (value-laden) است. اثبات اینکه فردی سالم است، صرفاً مستلزم بررسی و اندازه گیری عینی [بدن او] نیست. بلکه مستلزم ارزیابی وضعیت عمومی فرد نیز هست. به عبارت دیگر، اینکه بگوئیم آن فرد سالم است، صرفاً دلالت بر واقعیات علمی خاصی در مورد بدن یا ذهن او نیست، بلکه حاکی از نوعی ارزیابی (مثبت) از وضعیت جسمانی و روانی فرد است.

من در این مقاله چند وظیفه بر عهده دارم: اولاً ارائۀ پاره ای از دیدگاه های رایج در مورد سلامت و ناخوشی؛ ثانیاً بررسی دقیق دو دیدگاه رقیب، یعنی دیدگاه زیست-آماری (biostatistical) و دیدگاه کل نگر (holistic)، و نهایتاً ارائۀ استدلالی که با آن بتوان این نظریه ها را ارزیابی کرد.

 در باب ارزش سلامت

امروزه سلامت یکی از مهمترین ارزش های ما تلقی می شود. بسیاری از مردم، به ویژه در دوران مدرن، سلامت را یکی از گرانبهاترین ارزش های زندگی خود می دانند. آنها گمان می کنند که سلامت و طول عمر را باید تا حد امکان محافظت و تقویت کرد. از این رو، هنر و علم پزشکی در جوامع مدرن، اعم از غربی و شرقی، جایگاهی حیاتی به خود گرفته است. از این­رو پزشکان و سایر کارکنان در حوزۀ بهداشت، افراد مهمی به شمار می روند. آنها بسیار مورد توجه هستند و در اکثر کشورها حقوق خوبی هم دریافت می کنند. این قشر در حوزه های خاصی نیز جایگزین کشیشان یا حتی خدایان دوران کهن شده اند.

به علاوه، در عصر حاضر شاهد رشد سریع جنبش «ارتقاء سلامت» (health promotion) هستیم که، تا حدی اما نه کاملاً، به رشد پزشکی هم مرتبط است. امروزه ارتقاءدهندگان سلامت در کسوت­های مختلف خود، نقش مشاور و تقویت­کنندۀ بسیاری از افراد را ایفا می کنند. حتی صنعت بازرگانی نیز در این مراحل قدم گذاشته است. حجم عظیمی از کالاهایی که ظاهراً برای سلامت فرد مفید هستند، به بازار عرضه شده و با موفقیت در معرض فروش قرار گرفته اند.

البته وضعیت همیشه اینگونه نبوده است. در دوران قرون وسطی در اروپای غربی، زندگی روی زمین زندگی مهمی نبود. زندگی فقط آمادگی برای حیات ابدی در جوار پروردگار بود. بنابراین، بدیهی است که در این تلقی از زندگی، «سلامت» نمی تواند بیشترین ارزش را نزد مردم داشته باشد. بلکه آنچه بسیار حائز اهمیت تر بود، این بود که فرد با موفقیت خود را برای حیات جاودانه آماده کند و بنابراین مطابق با وظایفی که در متون مقدس، به ویژه انجیل ذکر شده، زندگی کند.

به علاوه، اکثر فیلسوفان زندگی در فرهنگ غرب، فضایل دیگری غیر از زندگی سالم را تبلیغ می­کردند. فی المثل، افلاطونِ کبیر از قرن چهارم قبل از میلاد[۱] می­گفت که ما نباید توجه و آرزوی خود را بر سلامت خود و مسائل مربوط به سلامت و بیماری متمرکز کنیم. تمرکز مردم بر سلامت خود، و خواست مکرر آنان برای مشورت با پزشک، نشانۀ نامطلوبی در این مملکت است. به علاوه نباید به پزشکان قدرتی داد که بر مردم تسلط یابند. زیرا مردم هرگز نباید مسئولیت زندگی خود را به دست دیگران بسپارند.

اما امروزه ما در اکثر کشورهای غربی [و شرقی] به مسائل مربوط به سلامت توجه زیادی داریم. در کشور خود من، سوئد، تحقیقات متعددی در مورد این پدیده انجام شده است. بهترین مطالعات شناخته شده توسط استاد سوئدی فلسفۀ دینی، آندرس جفنر (Anders Jeffner) انجام شده است.[۲] جفنر در مطالعات خود، در یک جامعۀ آماری، از سوئدی­ها این سؤال را پرسید که بالاترین ارزش­ها در زندگی آنها کدام است. اکثر قریب به اتفاق این افراد، «سلامت» را در رأس فهرستی قرار دادند که شامل ارزش­هایی مانند ثروت، شرکت در فعالیت های فرهنگی، منزلت اجتماعی بالا، رابطۀ خانوادگی خوب و صلح جهانی بود!

آیا تبیین خوبی برای این پدیده وجود دارد؟ به گمان من تبیین خوبی برای این پدیده وجود دارد[: تغییر جهان­بینی­ها]. سوئد احتمالاً سکولارترین کشور جهان است، حتی در مقایسه با کشورهای پسا-کمونیستی که در آن الحاد رسماً تبلیغ می­شود. این امرِ شاذّ و نادری است که سوئدی ها انتظار زندگیِ پس از مرگ را داشته باشند. بنابراین، عملاً تمام توجه آنها معطوف به مشکلات زندگی روی زمین و داشتن بهترین شرایط برای همین زندگی است. پس مطابق انتظار، تصور می شود که سلامت می­تواند بهترین شرایط را برای این زندگی رقم بزند. به علاوه، باید به خاطر داشت که در همین قرن گذشته، به دلیل تحولات در پزشکی و ارتقاء سلامت، امکان بهبود ریشه ای در وضعیت سلامت مردم فراهم شده است. امروزه شرایط بهداشتی در کشورهای ثروتمند به گونه ای است که می توان زندگی نسبتاً سالمی را برای ساکنان آنها تضمین کرد. همچنین درمان یا پیشگیری از برخی از مرگبارترین بیماری ها نظیر آبله و سل ممکن شده است. بنابراین، امروزه می توان واقعاً به بهبود ریشه ای وضعیت سلامت مردم در جهان امیدوار بود.

البته هدف من در این مقاله، بحث در مورد جامعه شناسیِ توجه مردم به سلامت نیست. در عوض می‌خواهم به درک ماهیت سلامت بپردازم، جایی که عمدۀ تحقیقاتم را در آن انجام داده‌ام. من این کار را عمدتاً با مقایسۀ دو نوع فلسفۀ سلامت که در مباحث مدرن غالب هستند، انجام خواهم داد. من لهِ یکی از اینها استدلال خواهم کرد: درک کل نگر از سلامت. به گمان من- با توجه به آنچه در مورد درک امروزین مردم از سلامت گفته‌ام- روشن خواهد بود که این درک از کفایت بیشتری برخوردارست. پس، اجازه دهید ابتدا طرح کلی تری از فلسفۀ سلامت به دست دهم.

[۱]. See Plato: 1998, The Republic, in J.M. Cooper (ed.) Complete Works. Indianapolis: Hackett Publishing Company.

[۲]. Jeffner’s results are summarized in Kallenberg K., Bråkenhielm C.R. and Larsson G.: 1997, Tro och värderingar i 90-talets Sverige. Örebro: Libris.

 

منبع

Nordenfelt, Lennart. (2007). Understanding the concept of health. Strategies for health: An anthology, ۴-۱۵.

محسن خادمی دانشجوی دکتری فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.