تقلیـل گرایی در پزشـکی۱
نوشته:مارک برسفورد ترجمه: محسن خادمی
«موجود زنده در میان قوانین [فیزیک] زندگی نمی کند، بلکه در میان موجودات و رویدادهایی زندگی می کند که این قوانین را تغییر می دهند. چیزی که از افتادن پرنده جلوگیری میکند، شاخه است نه قوانین کشسانی فیزیک. اگر شاخه را به قوانین کشسانی تقلیل دهیم، دیگر نباید از پرنده صحبت کنیم، بلکه باید از راه حل های کلوئیدی سخن بگوئیم. همچنین، چیزی که روباه میخورد تخمِ مرغ است نه شیمیِ آلبومین ها یا قوانین جنین شناسی. در چنین سطحی از انتزاعِ تحلیلی، دیگر پرسش از زیست محیط برای موجود زنده، یا پرسش از سلامت و بیماری مطرح نیست.»
(Georges Canguilhem, The Normal and the Pathological, pp.197-8)
مقدمه
در سالهای اخیر شاهد پیشرفتهای قابل توجهی در درمان بیماری ها بودهایم که بسیاری از آنها نتیجۀ درک بهتر اجزا و فرآیندهای پیچیدۀ زیست شناسی سلولی (cell biology) است. فی المثل، دانش ما در مورد مسیرهای تکثیر سلولی روز به روز به جزئیات بیشتری می انجامد و این امر به نوبۀ خود منجر به رشد شمار روزافزونی از درمان های هدفمند جدید می شود. اما پزشکی از فلسفۀ «تقلیل گرایی» (reductionism) پیروی می کند: یعنی شکستن ساختار فرآیندی پیچیده به اجزای سازنده اش به منظور امکان درک بهتر آن فرآیند. البته گرچه این رویکرد دارای مزایای آشکاری است، از این حیث که شناسایی اختلال در کارکردهای اجزای خاص یک فرآیند میتواند منجر به درمانهای مؤثرتر و کم ضررتر شود، اما خطرات بالقوهای در تقلیل گرا شدن افراطی در فلسفۀ ما وجود دارد. مزایا و معایب تقلیل گرایی از دیرباز مورد بحث فیلسوفان و متفکران بوده است و با مرور مجدد برخی از استدلال های آنها، و با اشاره به حوزۀ پزشکی، می توان چیزهای زیادی از آنها آموخت.
تاریخ تقلیل گرایی
اولین فیلسوف تقلیل گرا تالس بود که حدود سال ۶۳۶ قبل از میلاد در میلتوس در آسیای صغیر به دنیا آمد. او این فرضیه را مطرح کرد که جهان از آب ساخته شده است: آب مادهُ الموادی است که تمام چیزهای دیگر از آن ساخته شده است. بعدها دکارت تقلیل گرایی را در بخش پنجم رسالۀ «گفتارها»ی خود (Discourses) [۱] دوباره مطرح کرد. او قائل بود که جهان همچون ماشین ساعتگونه ای است که می توان آن را با تکه تکه کردن و مطالعۀ تک تک اجزایش درک کرد. [دکارت استدلال می کرد که هر تحقیق علمی باید با جداکردن اجزای ابژه یا سیستم مورد مطالعه به ساده ترین واحدهای آن شروع شود تا به واحدهایی برسد که دارای خاصیت سادگی بیشتری می باشد، به طوری که بتوان آن را با خودش تبیین کرد. از این طریق میتوان آن را مستقل از محیط خود مورد بررسی قرار داد. چراکه عملکرد کل سیستم برابرست با عملکرد مجموع اجزای آن.[۱]]
باری، تقلیل گرایی از آن زمان به بعد دست کم سه موضوع مرتبط اما قابل تمایز را در برگرفته است: هستی شناختی، روش شناختی و معرفت شناختی. در علم زیستشناسی، تقلیلگراییِ هستیشناختی (ontological reductionism) این ایده است که هر سیستم چیزی جز مجموعۀ مرکبی از مولکولها و برهمکنشهای آنها نیست. به علاوه هر سیستم سلسله مراتبی از خواص شیمیایی، بیولوژیکی و فیزیکی را ایجاد میکند. تقلیلگرایی روششناختی (methodological reductionism) نیز این ایده است که سیستمهای بیولوژیکی در پایینترین سطح ممکن به بهترین نحو مورد بررسی قرار میگیرند. [به عبارت دیگر این نوع تقلیل گرایی تلاشی است علمی برای ارائۀ تبیینی از سیستم های بیولوژیکی بر حسب موجودیتهای کوچکتر. تیغ اُکام اساس تقلیل گرایی روش شناختی را تشکیل می دهد که بر اساس آن، در تبیین یک پدیده باید بخشهای ناضروری را حذف کنیم.] اما تقلیلگرایی معرفت شناختی (epistemic reductionism) نیز بر این ایده دلالت دارد که دانشِ یک حوزۀ بالاتر را همواره میتوان به سطح زیربناییِ پایینتر فروکاست. در تحقیقات سرطان در عصر مدرن، اغلب تقلیل گرایی روش شناختی غالب است.
با این حال، رویکرد تقلیل گرایانه مشکلات بالقوه ای دارد:
۱) تقلیل گرایی اغلب موجب بی اعتمادی می شود: گرچه هدف تقلیل گرایی این است که همۀ امور را قابل فهم تر کند، اما در واقع، درک بهتر امور معدود به جای درک مشترک امور متعدد و متکثر می نشیند. هنگامی که «بیماری» در سطوح مولکولی و زیرمولکولی تبیین می شود، مفهوم پردازی (conceptualize) برای افراد غیرحرفه ای دشوار می گردد. این امر را به وضوح در علم پزشکی می توان دید، جایی که حتی محققانِ متعهد قادر به درک کامل مسیرهای سلولی خارج از حوزۀ مورد علاقه خود نیستند.
۲) تقلیل گرایی خطر ساده سازیِ بیش از حدِ (oversimplification) یک فرآیند را به دنبال دارد: آیا در فروکاستن چیزی صرفاً جنبه های خاصی را از توصیفات خود حذف می کنیم؟ اینجا همان نقطه ای است که تقلیل، از پدیدۀ مورد تبیین بریده میشود. در واقع تدابیر تحقیقاتیِ منحصراً تقلیل گرایانه میتوانند به طور سیستماتیک سوگیرانه باشند و ویژگی های برجستۀ بیولوژیکی را نادیده بگیرند. باز هم این امر در پزشکی مشهود است- گرچه بسیاری از عوامل «هدفمند» (targeted) در حال حاضر در کلینیکها استفاده میشود، اما منصفانه است که بگوییم در اکثر موارد، علیرغم اصول نظری و دادههای آزمایشگاهی دقیق، فواید نسبتاً متوسطی برای بیماران داشته است.
۳) تبیین های تقلیل گرایانه گاه می توانند منجر به خلط علت و معلول شوند: این امر همان مشکل کلاسیک «مرغ و تخم مرغ» است. به عنوان مثال، آیا مسیر تکثیر نامنظم، علت بدخیمی است یا نتیجۀ آن؟ با تقلیل گرایی ممکن است از علت اصلی مشکل فاصله بگیریم.
[۱]. Sala, J. E. (2017). The jibarization of logos: how medical reductionism can kill. Boletín Médico del Hospital Infantil de México, ۷۴(۲), ۱۵۴-۱۶۳.
متن حاضر ترجمه مقاله زیر است:
Beresford, M. J. (2010). Medical reductionism: Lessons from the great philosophers. QJM: An International Journal of Medicine, ۱۰۳(۹), ۷۲۱-۷۲۴.
محسن خادمی دانشجوی دکتری فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی