مقومات فیزیولوژی جالینوس: بخش دوم
فرزانه عامری
جالینوس و مکتب او بسیار تحت تأثیر تفکر پیشینیان بود و بقایای بسیاری از تفکرات دوران باستان در آثار او باقیمانده است، از اینرو به اجمال به برررسی نظرات پزشکان و فیلسوفان پیش از جالینوس در رابطه با فیزیولوژی میپردازیم.
آناکسیمنس (anaximenes) (570 ق.م) معتقد بود پنوما (Πνφύμα) به معنای نفس، برای زندگی ضروری است زیرا قطع شدن تنفس از علائم اصلی مرگ است. او اظهار داشت: « پنوما و هوا سراسر جهان را فرا میگیرند» (Lloyd, 2007: 137). پس از آناکسیمنس، امپدوکلس (Empedocles) (490-430 ق.م) در زمینه فیزیولوژی فعالیت کرد و در مورد گردش خون نوشت و معتقد بود منشاء این حرکت از قلب است و خون «حرارت غریزی» را به عنوان یک اصل حیاتبخش در سراسر بدن پخش میکند. همچنین امپدوکلس پیشنهاد کرد همه چیز از چهار عنصر اساسی تشکیل شده است: خاک، هوا، آتش و آب. این مفهوم به چهار خلط در پزشکی تبدیل شد. افلاطون معتقد بود قلب منشأ حرارت ذاتی است و هدف اصلی تنفس نیز خنک کردن این فرآیند است. او این دیدگاه را در کتاب «تیمائوس» (Timaeus) خود شرح داد: «از آنجایی که قلب ممکن است به دمای بسیار بالا برسد، ریهها در همسایگی آن قرار دارند تا دمای [قلب] را تعدیل کنند و گرما را کاهش دهند» .(Pelavski, 2014: 65)
ارسطو در کتاب «درباره اجزای حیوانات» (on the Parts Of Animals)، حیوانات را طبقهبندی و حدود ۵۴۰ گونه مختلف از جانوران را توصیف و به فیزیولوژی آنان اشاره کرد. او خرطوم فیل را این گونه شرح داد: «همانطور که غواصان ابزاری برای تنفس میخواهند تا از طریق آن بتوانند در زیر آب بمانند، فیلها نیز توسط طبیعت [به خرطوم] مجهز شدهاند تا هرگاه از زیر سطح آب عبور کردند، بتوانند نفس بکشند» (West, 2014: 121-123).با این حال جایگاه ارسطو در فیزیولوژی قابل اطمینان نبوده، به عنوان مثال اگرچه دیگران، پیش از او به این نتیجه رسیده بودند که مغز مقر هوش است اما ارسطو قلب را مرکز کنترل بدن میدانست. او باور داشت قلب جایگاه مرکزی روح، مبدأ همه وظایف و اعمال بدن است و قلب را مبدأ سرخرگها، سیاهرگها و اعصاب میدانست. همچنین او معتقد بود که سرخرگها حاوی هوا هستند، این خطا به این علت بود که برای تشریح، حیوانات را خفه میکرد که سبب میشد شریانها خالی از خون شوند.
اراسیستراتوس از مهمترین فیزیولوژیستهای پیش از جالینوس بود. او معتقد بود هوای ریهها از طریق گردش خون ریوی به بطن چپ میرود و با «روح حیاتی» (Vital Spirit) ترکیب میشود سپس توسط شریانها به بافتهای مختلف توزیع میشود. مقداری از روح حیاتی نیز به مغز میرود و آنجا به «روح حیوانی» (Animal Spirit) تغییر مییابد و از طریق اعصاب توخالی به سراسر بدن توزیع میشود. او نیز مانند ارسطو به اشتباه معتقد بود شریانها حاوی هوا هستند زیرا در هنگام تشریح، شریانها را خالی از خون یافت. او معتقد بود سیاهرگها حاوی خونی هستند که در کبد تصفیه شدهاند. همچنین اراسیستراتوس فهمید که قلب مانند پمپ عمل میکند و عملکرد دریچههای قلب را نیز توضیح داد. او مطرح کرد شریانها و سیاهرگها، از طریق رگهای بسیار کوچکی (شبکه مویرگی) که نامرئی هستند به هم وصل میشوند (Theodoros, Zarokosta, Zoulamoglou, et al., 2019: 330-331).
در دوران جالینوس، پزشکان از پیش یافته بودند که مغز، مبدا اعصاب و نیروی احساس، کبد مبدا وریدها، نیروی گوارش و مرکز خونسازی و قلب فقط مبدا شریانهاست. جالینوس این یافتههای را پذیرفت و آن را بسط و گسترش داد و تا سالها بعد از او نیز بر دانش فیزیولوژی غالب بود.
نظریه سنخیت سهگانه نفس:
طبق نظریۀ «سنخیت سهگانه نفس» (Tripartition-Cum-Tri Location) افلاطون، نفس یا روح آدمی دارای سه قوه است و این قوا عبارتند از:
- قوه شهوانی که فضیلت مختص آن اعتدال است.
- قوه روحانی که فضیلت مختص آن شجاعت است.
- قوه عقلانی روح که فضیلت مختص آن حکمت است (افلاطون، ۱۳۸۹: ۲۴۱-۲۴۲؛ معصومیهمدانی، ۱۳۷۰: ج ۱۷، ۳۰۸).
افلاطون جایگاه عقل را سر، اراده را قلب و جایگاه شهوت را در کبد میدانست (Havrda, 2015: 270). درحقیقت افلاطون معتقد بود: مغز مسئول حاکمیت و رهبری بدن، قلب مسئول عاطفه و کبد مسئول رویش است.
جالینوس تحتتاثیر نظریه سنخیت سهگانه افلاطون معتقد است سه اندام اصلی بدن: مغز، قلب و کبد هستند و روح، منبع و اصل (Principles- Sources- Archai) فعالیتهای روانی و فیزیولوژی بدن است. از اینرو مغز را که دارای سیستم عصبی است، مکان روح دانست: «جایی که منبع اعصاب یافت شود، حاکم روح نیز در آنجا وجود دارد» (Debru, 2008: 268). منبع از نظر جالینوس منظور اندامهایی است که نیرو و توان را تامین میکنند. او برای توضیح منبع از استعاره تنه درخت استفاده میکند که اندامهای دیگر مانند شاخهها به آن وصل هستند و انرژی خود را از آن میگیرند (Debru, 2008: 269). بدین ترتیب جالینوس، انتقال قوههای مغز از اعصاب به عضلات، قوه نبض از قلب به عروق و قوه تغذیهکننده از کبد به رگها را توضیح میدهد. مفهوم منبع یا سرچشمه همچنین به او این امکان را داد تا به اندامهای اصلی، عملکردهای متعددی را نسبت دهد، به عنوان مثال قلب نه تنها سرچشمه شریانها است بلکه حرارت غریزی و نبض را به شریانها منتقل میکند و همچنین کبد علاوه بر اینکه منشاء رگها است، خون و مواد مغذی را نیز تولید میکند.
جالینوس این نظر را که دو عضو در یک عملکرد میتوانند با هم شراکت داشته باشند را رد میکند. به عنوان نمونه او معتقد است مغز برای تولید پنومای روانی نیازی به همکاری قلب ندارد: «قطع خون سرخرگ کاروتید سگ نشان میدهد که آن هیچ اختلالی به مدت طولانی در آگاهی یا فعالیتهای حیوان ایجاد نمیکند» (Debru, 2008: 269). به همین ترتیب، او هرگونه احتمال همکاری بین کبد و قلب در تولید خون را رد میکند و به تقسیم وظایف بین اندامها اعتقاد دارد.
نظریه مغز محور[۱]:
جالینوس نظریه «مغز محور» بدن انسان را در تضاد با جنبه قلب محوری ارسطو و رواقیون مورد توجه قرار داد. به گفته جالینوس، مغز ارگان اصلی است که بر تمام عملکردها و فعالیتهای بدن انسان کنترل دارد و مغز منبع اعصاب است. او نخاع را به عنوان امتداد مغز نسبت داد که حس را به اندامها منتقل میکند (Baloyannis, 2016). او بیان میکند تمام حواس پنجگانه: لامسه، چشایی، بویایی، بینایی و شنوایی، در قسمتی از مغز به نام «حس مشترک»[۲] سازماندهی میشوند. همچنین او باور داشت با لمس کردن میتوان اعصاب حسی را از اعصاب حرکتی متمایز کرد. از اینرو عنوان کرد دو عملکرد: حس و حرکت، توسط دو نوع مختلف اعصاب اداره میشوند: اعصاب «سخت»[۳] و «نرم»[۴]؛ اعصابی که در ادراک و احساس نقش دارند را اعصاب نرم یا حسی و اعصابی که مسئول حرکت هستند را اعصاب سخت یا حرکتی نامید (جالینوس، بیتا، ۱۰۸). بنابراین جالینوس تحتتاثیر نظریه مغزمحور به مغز و اعصاب توجه بسیار دارد و بخش قابل توجهی از متن آناتومی و فیزیولوژی او اختصاص به مغز و عملکرد آن دارد.
[۱]. The Encephalocentric Theory
[۲]. Common Sense
[۳]. Hard
[۴] . Soft
منبع: مجله فلسفه علم، دوره ۱۲، شماره ۱ ، شهریور ۱۴۰۱، صفحه ۹۵-۱۲۸
فرزانه عامری، دانش آموخته دکتری تاریخ علم دوره اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی