بدفهمی ها از علوم انسانی پزشکی در ایران
حمیدرضا نمازی

این دوگانه را باید در بحث ایران لحاظ کنیم. ما در همهی بحثهای ورود علومانسانی به پزشکی، چند تا بدفهمی داریم. اولین بدفهمی که ایجاد میشود این است که یک گروهی آمدهاند و از علومانسانی پزشکی صحبت میکنند. مگر روش پزشکی با روش علومانسانی فینفسه متفاوت نیست؟ چطور دو حوزهای که روش متفاوت دارند را میخواهند با هم ادغام کنند؟ خوب این ناشی از این است که بههرحال از بیرون به ماجرا نگاه میکنید و اصلاً نمیدانید که علوم جامعهشناسی پزشکی و یا فلسفه پزشکی میشود داشت. وقتی از فلسفه پزشکی حرف میزنید به معنای آمیختن روش فلسفه با روش پزشکی و رسیدن به چیزی مثل طب قدیم نیست، بلکه مرادتان فلسفهپردازی راجع به پزشکی است؛ کما اینکه فلسفه علم داریم، فلسفه زبان، فلسفه هنر و فلسفه تاریخ هم داریم. وقتی از فلسفه پزشکی حرف میزنیم برخی میگویند داریم از فلسفه علم صحبت میکنیم؛ برخیها میگویند از یک چیزی فراتر از فلسفه علم داریم صحبت میکنیم و بعضیها میگویند از چیزی کاملاً متفاوت از جنس فلسفه زبان داریم حرف میزنیم. یعنی این هم به هرحال تلقیهای مختلف دارد. این یک بدفهمی است. بدفهمی دومی که وجود دارد این است که برخی فکر میکنند که اصل کار علوم پزشکی است و مثل یک ساندویچی که گاهی وقتها پیاز جعفری و گاهی نیز کاهو یا ترشی، خیارشور و گوجه لای آن میگذارند، اینها هم مثل سبزی لای ساندویچ و حواشی ماجراست. البته افراد میگویند خیلی کمک کننده است و برخی میگویند بد هم نیست.
پزشکانی در همه جای دنیا بوده اند که با بیمار حرف زده یا به حرفهایش گوش داده اند تا دارویش را بگیرد و برود. اتفاقاً از اینسو هم بسیاری مردم از پزشکی که زیاد حرف میزند خیلی خوششان نمیآید. پزشکی که خیلی حرف نمیزند شخصیت اسطورهای پیدا میکند، مثل پزشکی که بدخط است. پزشک خوشخط انگار که وجهه هنری دارد. مردم فکر میکنند خط پزشک باید طوری باشد که نشود آن را خواند و افرادی خاصی بتوانند آن را بخوانند. این یک مورد بود. یک گروه هم هستند که میگویند نه این درواقع فقط طریقیت ندارد، بلکه موضوعیت هم دارد. یعنی گفتگوی پزشک و بیمار، بخشی از فرایند درمان است. این نیست که ما برای رسیدن به درمان دقیقتر یا برای فهماندن به بیمار که این دارو را درست بخور و باید از گفتگو استفاده کنیم. بخشی از شفابخشی بیمار بهواسطه مدل گفتگو کردن است. چون ما الآن متوجه شدیم که انسان وجوه روانتنی دارد و حتی گفتگو میتواند بر تأثیر دارو و درمان اثر بگذارد. خوب اینها تنها بحثهای فلسفی و متافیزیک و.. نیست. این بحثها را در مطالعات مربوط به اثربخشیهای دارونما(placebo) میبینید.
دارونما یعنی دارویی که ماده موثره دارو داخل آن نیست، ولی شکل دارو و حتی قیمت آن در اثربخشیاش موثر است. پزوهشی داریم که نشان میدهد اگر قیمتش ده دلار باشد بیشتر موثر است تا یک دلار باشد. این یعنی اینکه آن مناسک ارتباط بیمار با آن نهاد پزشکی خودش تاثیر درمانی دارد. حتی اگه دارونما را حذف کنید.
دارونما به این معناست که من، بدون اینکه بدانید قرصی شبیه قرص سردرد به شما بدهم. شما بدون اینکه بدانید آن را میخورید و اثر میکند؛ چرا؟ چون این قرص سردرد است. اما مطالعاتی شده که من به شما این قرص را میدهم و به شما میگویم هیچچیزی داخلش نیست و باز هم اثر میکند و این نشان میدهد که آن مناسک چقدر نقش دارد. یعنی گفتگو کردن، حرف زدن، نشستن و مواجهه با نگاه چشمی هم خیلی نقش دارد و هم بسیار مؤثر است. نه باید وزن آن را کم و نه باید زیاد کرد. دارو به دارو و بیماری به بیماری متفاوت است؛ ولی بههرحال نقش دارد، پس باید آن را جدی گرفت. پس گفتگو و این بحثهای علومانسانی و شناخت اینها همهشان چیزهاییست که همیشه به نظر من موضوعیت دارد و فقط طریقیت است.
مسئله بعدی دوگانه افزودهای و آمیختگی است؛ به این معنا که گاهی وقتها ما از علومانسانی بهواسطه دیدن پزشکی که هنگام جراحی شعر حافظ هم میخواند و خندهای هم با بیمار میکند ارضا میشویم؛ او دغدغههای انسانگرایانه هم دارد. یعنی انسان خیلی مهم است و ما با انسان مواجهیم. ما فارغالتحصیل دانشکده فنی نیستیم که با دستگاه و اینها مواجه باشیم. انسان یک جنس دیگر است و گفتن این حرفها حوزه پزشکی را اشباع و ارضا میکند. خوب اینگونه هست، ما بالاخره داریم به انسان توجه میکنیم؛ درصورتیکه قصه اینگونه نیست. یعنی قصه، یک آمیختگی روششناختی مؤثر، نه از آن جنس است که شما روش فلسفه را بخواهید با روش پزشکی ادغام کنید که به پزشکی سنتی یا پزشکی تاریخی برسید؛ بلکه بتوانیم از علومانسانی کمک بگیریم برای پرکردن این خلاهای پزشکی و برای برطرف کردن بحرانها و مسائل مراقبت بیمار و بحرانهایی که خود پزشکها و آینده پزشکی با آن مواجه هستند.
من خودم چون در کادر وزارت بهداشت یعنی در دانشگاه علوم پزشکی هستم، برای این پنلها و سمینارها دعوت میشوم، مثلاً همایش قلب یا … میروم. قبلاً دعوت میکردند که دو ساعت مثلاً اخلاق پزشکی بگویم. یعنی دو ساعت اخلاق پزشکی در همایش قلب و عروق بود. جالب است که الآن شاید یک سال باشد که یا برای هوشمصنوعی یا برای آینده پزشکی دعوتم میکنند؛ آینده پزشکی چه میشود؟ مثلاً همین هفته آینده من باید در همایش آینده بیهوشی صحبت کنم یا دو هفته دیگر درباره آینده ژنتیک که یک پنل است سخنرانی کنم. یعنی، بحرانهای این جوری که شکل میگیرد تازه علومانسانی وسط میآید که حالا آینده پزشکی با این وضعیتی که پیش میرود چه میشود؟ یعنی اینجا جایی است که خود پزشکی احساس نیاز کرد. ولی این هم یکی از این بحرانهاست؛ یعنی پزشکی که علاقهمند به بحثهای عرفانی و ادبیاتی است را علومانسانی سلامت نمیگوییم و سالهای سال در ایران ما تصور میکردیم این را علومانسانی میگویند. به همین دلیل وقتی میخواستند درس اخلاق یا ادبیات و تاریخ بدهند، دربهدر میگشتند و میگفتند مثلاً آقای دکتر یا خانم دکتر فلان علاقهمند به این بحثها است و بیاید اینها را بگوید و به همین دلیل نگاه که میکنید آدمهای بااخلاق، خوشرو و انسانهای شریف متولیان این حوزههای علومانسانی شده بودند که البته اسمش هم علومانسانی نبود و اسمش هرکدام از این حوزهها و رشتههایی بود که ما میگفتیم. از یکجایی به بعد، برنامه بر این شد که کل علومانسانی سلامت فنیتر و درواقع روشمند ارائه شود. یکی از آن نخستین جاهایی که این اتفاق در آن افتاد اخلاق پزشکی بود. یعنی اخلاق پزشکی که فرض کردم و تاریخش را گفتم، از یکجایی به بعد خواست بیاید و به موضوعات نوپدید و ورود فناوریهای نوین به پزشکی بپردازد.
منبع: https://farhikhtegandaily.com/page/261208/