انگارههای ناروا و ناسنجیده دربارۀ رابطۀ فلسفۀ و پزشکی
علیرضا منجمی
این متن بخشی از سخنرانی ارائه شده در روز پزشک در انجمن علمی فلسفه دانشگاه فردوسی مشهد است.
تأملات فلسفی دربارۀ مسائل پزشکی به شکل روزافزونی مورد توجه قرار گرفته است؛ اما مانع مهم در راه قوام یافتن مباحث فلسفۀ پزشکی، انگارههای ناروا و ناسنجیده دربارۀ رابطۀ فلسفۀ و پزشکی است.
پزشکان امروزین بر این باورند که پزشکی علمی کاربردی است و فلسفه به ساحت نظری تعلق دارد، پس نهتنها این دو را با هم هیچ کاری نیست، بلکه ورود فلسفه میتواند پزشکی را از مسیر درست خویش منحرف کند. از این رو پزشکی امروز، فلسفۀ پزشکی را برنمیتابد و آن را در حل مسائل حوزۀ پزشکی به کار نمیگیرد.
آنان که به تاریخ پزشکی و علم دوره اسلامی اشتغال دارند میپندارند چون فیلسوفان به نام ابنسینا و رازی، پزشک هم بودهاند، پس میان فلسفه و پزشکی ارتباطی هست. این مدعا چندان معقول نیست، به همان سیاق که ریاضیدان و شاعر بودن خیام را به پای ارتباط میان شعر و ریاضی نمینویسند. برای این گروه فلسفۀ پزشکی در آثار متقدمین تمام و کمال وجود دارد.
آنان که دل در گرو طب سنتی دارند بر این باورند که طبیبان در اعصار گذشته حکیم بودهاند چون فلسفه میدانستهاند و اکنون هم میتوان با یاری گرفتن از فلسفه، پزشکیای نو در انداخت و طب گذشته را در جامهای نو احیا کرد. از منظر این گروه، فلسفۀ پزشکی مؤید و یاریگر طب سنتی است. آنان که به فلسفه اشتغال دارند بر این باورند که فلسفه مادر علوم است و بههیچوجه همسنگ پزشکی نیست و در طول تاریخ صرفاً پزشکی است که از فلسفه تأثیر پذیرفته است. این گروه برای روایت تاریخ فلسفه نیازی به مداقه و بررسی رابطۀ آن با پزشکی همعصر آن نمیبینند. به باور این گروه فلسفۀ پزشکی امری زائد و سخیف است و فلسفه به معنای اصیل خود محسوب نمیشود.
این مناقشهها سبب شده است فلسفۀ پزشکی جایگاه شایستۀ خود را پیدا نکند که پیامدهای مهمی در حوزههای مختلف آموزشی، پژوهشی، سیاستگذاری دارد.
برای درک ژرف و روا از نسبت فلسفه و پزشکی و نشان دادن اینکه انگارههایی که پیشتر گفته شد ناروا و ناسنجیده هستند، نیازمند تحلیل دقیق فلسفی-تاریخی در رابطۀ پزشکی و فلسفه هستیم.
باید توجه کنیم که نه فلسفه در اعصار پیشین همان فلسفه امروز است و نه پزشکی. پس اگر با فهم امروزین از پزشکی و فلسفه به سراغ طب یونانی و رابطۀ آن با فلسفه برویم تصور نادرستی از آن پیدا خواهیم کرد.
پرسش اصلی این است که آیا واقعاً رابطۀ وثیقی میان پزشکی و فلسفه وجود دارد یا این همنشینیای از سر تصادف است؟ در این میان فرضیههای دیگری وجود دارد که ارتباط این دو حوزه را غیرمعرفتی[۱] میداند. یکی از مورخان تاریخ علم دورۀ اسلامی علت اشتغال فیلسوفان دورۀ اسلامی به پزشکی را ارتزاق آنان از راه طبابت میداند (Huff, 2003). فرضیۀ دیگری که مطرح شده مبنی بر اینکه با توجه به محدود بودن دانش بشری در آن زمان، فراگرفتن و تبحر در علوم مختلف کار چندان دشواری نبود و این را نباید بهحساب تعامل جدی میان فلسفه و پزشکی پنداشت.[i] برای پاسخ دادن به این پرسش باید به سرآغازهای این دو حوزۀ دانشی نظر کرد و آن را در یونان و در عصر برآمدن پزشکی عقلانی[۲] مورد مداقه قرار داد.
[۱] non-epistemic
[۲] Greek rational medicine
[i] داوری اردکانی، رضا. (۱۳۹۱). ضرورت پزشکی در شهرهای بزرگ، ۶۷-۶۶، صص ۱۳۰-۱۳۲.