نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

«هیستری» و ذرات روح

غلامحسین مقدم حیدری

0

قرن هفدهم عصری بود که آرای دکارت در آن بشدت برجسته بود. او معتقد بود که ما با دو جهان سروکار داریم. از یک طرف عالم اجسام را داریم که ماهیتی جز امتداد ندارد. هر جسم بخشی از فضاست و تفاوتش از سایر اجسام در نحوه امتدادش است. این جهان ماشین عظیمی است که حرکات حیوانات و فرایندهای لاشعور فیزیولوژیک انسانی را نیز در بر می گیرد. از طرف دیگر ما با عالم درون ذهن انسان مواجه ایم که ماهیتش تفکر است و دارای فرایندهای تبعی مانند ادراک ، احساس، تخیل است. این عالم دارای امتداد نیست و از عالم نخست مستقل است. پرسش مهمی که پیش می آید این است که :جای این اوصاف تبعی کجاست؟ از نظر دکارت « این اوصاف، حاکی از هیچ امر خارج از ذهن نیستند. اینها معلول تاثیر حرکات ذرات کوچک نامریی اجسام، بر اندام های حسی ما هستند»(برت، ۱۳۶۹،ص ۱۱۱) در واقع آنچه که ما می توانیم برای اجسام قایل باشیم، حرکاتی است که وقتی در تماس با اندام های حسی ما قرار می گیرند سبب ظاهر شدن اوصاف تبعی می شوند. از نظر دکارت «ذهن هیچ نسبتی با امتداد و بعد ندارد» و نمی توان « از محلی که ذهن اشغال می کند تصوری داشت» (برت ۱۳۶۹،ص۱۱۳) مع الوصف « ذهن واقعا با بدن پیوند دارد و نمی توان عضوی را مقام آن دانست و بقیه عضوها را تهی از آن»(برت ۱۳۶۹،ص۱۱۳). پس چگونه حرکات اشیا ممتد سبب ادراکات ناممتد در دیگر می شوند و چگونه مفاهیم و مقولات روشن امر ناممتد در مورد امر ممتد هم صادق می افتند؟(برت ۱۳۶۹،ص۱۱۳) دکارت برای رفع این مشکل از وجود غده صنوبری[۱] سخن می گوید که ذهن «اثر خود را در آن می گذارد تا از آنجا به مدد روح حیوانی[۲] و اعصاب و حتی خون به دیگر قسمت های بدن پخش شود». (برت ۱۳۶۹،ص ۱۱۴)

از سویی دیگر روح حیوانی که ماده­ای لطیف است از طریق غده صنوبری در عروق پخش می­شود. غده صنوبری در مرکز شیارهای مغزی قرار دارد. ارواح حیوانی از غده صنوبری خارج و وارد خلل و فرج سطح این شیارها می شود و از این طریق وارد لوله های عصبی شده و نهایتا سبب حرکت ماشین بدن می شود. « حاصل آنکه حرکت ماشین بدن به سه عامل بستگی دارد:الف) ارواحی که از قلب می­آیند . ب) خلل و فرج مغزی که از خلال آن ارواح عبور می­کنند . ج) طریقی که از آن ارواح در این خلل و فرج پخش می­شوند. بدین گونه ذهن از این طریق بر بدن اثر می گذارد.»(افضلی و عبد خدایی،۱۳۹۳)

نظریه دکارت نگرش مکانیکی حاکم بر قرن هفدهم بود. از این رو پزشکانی که در این قرن کار می کردند معتقد بودند که اعصاب شبکه ای از لوله های کوچک هستند که با ماده ای که معمولا به آن ارواح حیوانی گفته می شود پر شده است. مطابق این تلقی پزشکان کوشیدند تا نشان دهند که چگونه جابجایی و خفگی زهدان سبب تظاهرات بالینی مثل تشنج در بیماری هیستری می شود.

توماس ویلیس(۱۶۲۱-۱۶۷۵) –  “نروکارتوگراف[۳]” مشهور انگلیسی -کوشید تا وجود ذرات روح را نشان دهد. او در ویرایش دوم کتاب گفتمان فلسفی-پزشکی درباره تخمیر [۴](۱۶۸۱) نظریه کیمیاگران درباره منشا اجسام را بیان می کند و آن را می پذیرد. از نظر کیمیاگران هم عصر او وقتی اجسام توسط آتش تجزیه می شوند به «ذرات روح گوگرد، نمک، آب و خاک تبدیل می شوند»(Willis,1681,p 2)  و این موید آن است اجسام طبیعی از این عناصر تشکیل شده اند. ویلیس با پذیرش این نظریه معتقد است که « حرکت این عناصر، نسبت میان آن ها، و ترکیب شان آغاز و پایان چیزها را رغم می زند و علت انواع تخمیر ها را باید در آن جستجو کرد» (Willis,1681,p 2).  استدلال وی در این کتاب بر اساس ذرات روحی است که از این عناصر به حرکت در می آیند و سبب تخمیر می شوند. از نظر او این ذرات کاملا مادی هستند «ارواح موادی بسیار ظریف و ذرات هوازی هستند که طبیعت والد ما آنها را در این دنیای زیر قمر پنهان کرده است»(Willis, 1684, p 3) این ذرات می توانند باعث تخمیر، افعال حیاتی و حس و حرکات موجودات شوند. از این رو ویلیس سعی می کند تا توسط انبیق – وسیله ای که شیمیدانان برای تقطیر استفاده می کردند- این ارواح را بیابد یا اینکه با میکروسکوپ حرکت آن ها را در عصب ها و بافت ها ببیند. (Caron,2015, p544)

ویلیس معتقد بود که مبدا و منشا هیستری را باید در ماهیت، منشا و مسیر اولیه ذرات روح دانست.

ویلیس در «رساله ای درباره آسیب شناسی مغز و اعصاب[۵]»(۱۶۸۴) می کوشد تا تبیینی از مالیخولیا، مانیا[۶] و هیستری ارائه دهد که ماخوذ از ذرات روح و خواص مکانیکی آنها باشد. او معتقد است که «ترس شدید، خشم و غم سبب آشفتگی و تحریک ذرات روح در مغز می شود که به نوبه خود سبب حملات صرع و هیستری می شود.»(Willis,1684,p8) شروع صرع از مغز هست یعنی ذرات روح در مغز تحریک می شوند و حرکت شدید آنها از طریق اعصاب در بدن انتشار می یابد و موجب تشنج می شود. در حالیکه در هیستری، جابجایی و خفگی از زهدان در زیر شکم آغاز می شود  و بتدریج از طریق لوله های اعصاب به مغز می رسد و سبب تشنج می شود. در هر دو حالت تشنج وقتی رخ می دهد که ذرات روح در مغز تحریک می شوند اما در صرع این تشنج از مغز آغاز می شود و سپس همه بدن را فرا می گیرد در حالیکه در هیستری از زهدان آغاز می شود و سپس به مغز می رسد و سبب تشنج می شود.

باید توجه کرد که ویلیس همچنان به نظریه جابجایی و خفگی زهدان معتقد است اما می کوشد تا آن را بر اساس ذرات روح تبیین کند. . (Willis,1684,p11) به عبارت دیگر او معتقد است که مبدا و منشا هیستری را باید در ماهیت، منشا و مسیر اولیه ذرات روح دانست. او هیستری را در میان بیماری های مغز طبقه بندی کرد اما معتقد بود که نباید دلیل هر بیماری در زنان را به گردن هیستری انداخت. او می گوید« در میان امراض زنانه، هیستری آن چنان سو شهرت دارد که تقصیر خیلی از امراض دیگر را هم به گردن آن می اندازند. اگر مرضی با ماهیت نامعلوم باشد بلافاضله تقصیر را به گردن تاثیر مذموم رحم می اندازیم که در اغلب اوقات مقصر نیست. در هر علامت غیر معمول ردپایی از اختناق رحم می بینیم و این عضو را که گریزگاه جهالتمان است، معالجه می کنیم.» (فوکو،۱۳۸۱،ص ۱۲۱)

[۱] – pineal gland

[۲] – animal spirit

[۳]Neuro Cartography

[۴] – A medical-philosophical discourse of fermentation, or, Of the intestine motion of particles in every body

[۵]An essay of the pathology of the brain and nervous stock

[۶] – فوکو در فصل «چهره های جنون» از کتاب تاریخ جنون تبیین ویلیس را چنین صورتبندی می کند: «ذرات روح در فرد سالم همچون اشعه نور تقریبا بی درنگ و بلافاصله حرکت می کنند و شفافیتی مطلق دارند»(فوکو،۱۳۸۱،ص ۱۰۴). در حالیکه در مالیخولیا ذرات روح رنگ شب به خود می گیرند، تیره و تار و ظلمانی می شوند و تصاویر اشیایی که به مغز می برند پوشیده از سایه و ظلمت می شود. در این حال ذرات روح سنگین می شوند و به بخاری شیمیایی و تیره نزدیک ترند تا به نور ناب، بخاری شیمیایی که طبیعت آن بیشتر اسیدی است تا گوگردی و الکلی برای اینکه در ابخره اسیدی، اجزا متحرکند . حتی اصلا قادر به سکون نیستند اما فعالیت آنها ضعیف و بی حاصل و بی نیروست. ابخره اسیدی هنگام تقطیر در انبیق چیزی جز بلغمی بی رنگ و بو به جا نمی گذارند. از این رو ابخره اسیدی خواص مالیخولیا را دارند و ابخره الکلی که همیشه آماده اشتعال اند سبب سرسام می شوند و ابخره گوگردی که مبتلا به حرکت قهرآمیز و مداوم اند، مانیا را بوجود می آورند. (فوکو،۱۳۸۱،ص ۱۰۴)

با این استدلال ویلیس معتقد است که در مالیخولیا ذرات روح به جنب و جوش دچار می شوند اما جنب و جوشی ضعیف و فاقد قدرت و خشونت. ذرات روح با ضربه های ناتوان خود به هنگام عبور از مغز به جای گذر از مسیرهای معلوم و منافذ گشوده، مدام منافذ جدید بوجود می آورند. با این حال ذرات روح از این منافذ و مجاری خیلی دور نمی شوند. جنب و جوش آنها خیلی زود بی رمق می شود ، نیرویشان تحلیل می رود و حرکتشان متوقف می شود. بدین ترتیب در ظاهر بدن حرکات قهرآمیز و فریادهایی را که در مانیا و سرسام مشهود است به بار نمی آورد و به خشم منجر نمی شود.

 

مرجع

مقدم حیدری،غلامحسین(۱۴۰۲)تغییر اتیولوژی بیماری هیستری در طب پیشامدرن: از جابجایی زهدان تا حرکت ذرات روح،مجله علمی پژوهشی فلسفه علم، سال۱۳،شماره۲

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.