نگاهی تازه به فلسفه پزشکی بیندازید.

مواجهه ما با طبی سازی از منظر برگمان

علیرضا منجمی

0

نحوۀ مواجهۀ ما با طبی‌سازی
باید توجه داشت که زیستن آمیخته با تکنولوژی در عصر حاضر شیوۀ غالب زندگی است؛ سه دلیل برای فراگیری تکنولوژی: اول اینکه تکنولوژی از اواخر قرن ۱۹ تا اواسط قرن بیستم تاثیرات بسیار مثبتی داشت، دوم آنکه تکنولوژی با اقتصاد پیوند خورد و امر اقتصادی همیشه با بهره‌وری، ارزش افزوده و پیشرفت پیوند خورده است. سوم آنکه اشیای تکنولوژیک با زندگی ما عجین شده‌اند و تصور اینکه بدون آنها بتوانیم زندگی کنیم، متصور نیست (Borgmann, 2003: 293-315). رویکرد «طبی‌سازی به‌مثابه تکنولوژی» بر خلاف دو رویکرد دیگر، رهیافت‌هایی برای مواجهه با طبی‌سازی عرضه می‌کند که در ادامه خواهد آمد.
مردم در جوامع مدرن به دنبال تقاضاهای پزشکی هستند تا بتوانند نیازهای زندگی روزانه خود را برطرف سازند. فرآیند صنعتی‌شدن باعث کاهش نفوذ نهادهای اجتماعی مانند خانواده، اجتماع و مذهب شده است؛ این نهادها سبب همگرایی مردم و ایجاد حس عمومی و هویت واحد می‌شدند و منبع باارزشی برای حمایت از فرد در بحرانها و شرایط دشوار زندگی بودند. تضعیف این نهادها به واسطۀ تکنولوژیک‌شدن، آزادی عمل انسان‌ها را محدود کرده و از این رو افراد بشر در بحران‌ها دچار نوعی احساس درماندگی و بی‌پناهی می‌شوند و به طب پناه می‌برند. به‌عنوان مثال پزشکی به مراقبت از سالمندان یا ناتوانان می‌پردازد که پیش از این خانواده‌ها مراقبت از آنها را بر عهده داشتند، یا پزشکی به آرامش روانی آدم‌هایی یاری می‌رساند که پیش از این مذهب یا خانواده این وظیفه را بر دوش می‌کشید.
تکنولوژی سبب شده است که فعالیت‌هایی که ما را گرد هم جمع می‌کرد رفته‌رفته از زندگی اجتماعی ما رخت بربندند. برگمان این فعالیت‌ها را فعالیت‌های کانونی و اشیایی که این فعالیت‌ها گرد آنها رخ می‌دهد را اشیای کانونی می‌نامد (focal things and practices) (Borgmann, 2003: 293-315; Borgmann, 1984). برگمان می‌گوید (Borgmann, 2003: 293-315; Borgmann, 1984) فعالیت‌هایی مثل تهیۀ غذا و دور میز جمع‌شدن و غذاخوردن، نامه‌نوشتن برای دیگران فعالیت‌هایی جمعی هستند که بار مسئولیتشان به عهدۀ ماست، اما تکنولوژی مثل تلویزیون سبب کمرنگ‌شدن و محوشدن آنها شده است. اگر تلویزیون را در خانه جایی قرار دهیم که تماشای آن به‌راحتی میسر نباشد (نتوانیم لم بدهیم و آن را تماشا کنیم)، در دسترس بودنش مخدوش شده و حالا این امکان به وجود می‌آید که خانه مکانی شود برای پاگرفتن فعالیت‌های کانونی دیگر. به این ترتیب، به باور برگمان امری تکنولوژیک محسوب می‌شود که این فعالیت‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهد و کمرنگ کند.
برگمان چند مثال از اشیای کانونی می‌آورد مثل شومینه در خانه، غذا ، جام مقدس، دویدن. او دو مثال غذا و دویدن را به‌طور مبسوط شرح می‌دهد. او دویدن در پهنۀ یک دشت و دویدن روی تردمیل را با هم مقایسه می‌کند. به باور برگمان دویدن در پهنۀ دشت فعالیتی کانونی است چرا که ذهن و بدن هر دو گرد هم می‌آیند و معطوف به یک کار هستند، در حالی که در دویدن روی تردمیل انفکاکی میان ذهن و بدن هست، یعنی ذهن می‌تواند کاملاً از بدن منفک شود بدون آنکه در دویدن خللی وارد شود، به همین دلیل موقع دویدن روی آن یا چیزی می‌خوانند یا تلویزیون تماشا می‌کنند و گرنه دویدن روی تردمیل بسیار ملال‌آور و خسته‌کننده می‌شود. به‌عنوان مثال آماده‌کردن غذا و سپس خوردن آنچنان قدرتی دارد که همۀ اعضای خانواده را گرد هم آورد (Borgmann, 2003: 293-315; Borgmann, 1984). نقد برگمان به هایدگر از همین موضع او در باب اشیاء و فعالیت‌های کانونی است. برگمان این انتقاد را به هایدگر وارد می‌داند که مثال‌های هایدگر از اشیای کانونی، روستایی و پیش‌تکنولوژیک است و به نوعی نوستالژی، نفرت از تکنولوژی مدرن و بی‌عملی می‌انجامد. از سوی دیگر، رویکرد هایدگر به آن تکنولوژی، فردی است و به عوامل اجتماعی بی‌توجهی می‌کند، به این ترتیب برگمان در مفهوم اشیای کانونی و فعالیت‌های کانونی تلاش می‌کند این دو عنصر را وارد کند.‌ اشیای کانونی حضوری به‌مثابه حاکم و فرمانده دارند و هم ذهن و بدن ما را به هم پیوند می‌دهند و هم ما را با دیگران گرد هم می‌آورند. اشیای کانونی این قدرت را دارند که زندگی ما را حول‌وحوش آنها سامان می‌یابند چرا که به ما می‌گویند چه چیزی مهم است و چه نیست.
برای رونق دادن فعالیت‌های کانونی، برگمان دو مفهوم را از هم متمایز می‌کند: فعالیتهایی با آستانۀ پائین (low threshold) در مقابل آستانۀ بالا (high threshold). دیدن تلویزیون یا بازی کامپیوتری آستانۀ پائینی دارند به این معنی که بهراحتی در دسترس هستند و به همین دلیل تاثیر آنها هم کمتر و زودگذر است. مطالعات روان‌شناختی نشان داده‌اند اکثر تماشاکنندگان تلویزیون بعد از دو ساعت تماشای تلویزیون احساس دلزدگی و کسالت دارند. در عوض فعالیت‌های کانونی، آستانۀ بالایی دارند و به همین دلیل پس از انجام آنها احساس ابتهاج و نشاط به شرکت‌کنندگان دست می‌دهد. او بر این باور است که سختی فعالیت‌های کانونی نوعی مسئولیت اخلاقی است که قرین درد و رنج و دلزدگی است و همین است که انجام فعالیت‌های کانونی را دشوار می‌کند (Borgmann, 2003: 293-315).
از نگاه برگمان تکنولوژی چیزی است که فعالیت‌های کانونی ما را از میان برده است. از این منظر، طبی‌سازی هم باید فرآیندی باشد که فعالیت‌های کانونی ما را از هم می‌گسلد. این دو مثال می‌تواند به‌خوبی تبیین‌کنندۀ نگاه برگمان باشد.

یکی از مهم‌ترین رخدادها در تاریخ طب که بسیاری از فعالیت‌های کانونی را از میان برده،  تولد بیمارستان است.

زایمان تا اواخر قرن نوزدهم رخدادی بود که در خانه‌ها اتفاق می‌افتاد و ربطی به طب‌وطبابت نداشت. در آن دوره مسئول زایمان زنان باردار، ماماها بودند یا به قول دیگر قابله‌ها. زایمان و بارداری نه موضوعی طبی، بلکه بخشی از زندگی روزمره بود. زایمان مانند کانونی بود که همۀ اعضای خانواده را گرد هم می‌آورد. این فعالیت اکنون به بیمارستان منتقل شده و از همین رو کانونی‌بودن خود را از دست داده است. به این شکل زن باردار باید در بیمارستان بستری شده و تحت مراقبت‌های پزشکی قرار گیرد. طبیعی است حلقه‌ای که در خانه گرد زن باردار شکل می‌گرفت اینجا در بیمارستان قوام نمی‌گیرد. یکی از درگیری‌های همیشگی در ورودی‌های بیمارستان‌ها تلاش همراهان زنان باردار برای ورود به بیمارستان است، گو اینکه این تنش دائمی نشانگر از میان‌رفتن این کانون به دلیل طبی‌سازی زایمان است. به باور برگمان برای مقابله با این سیطرۀ تکنولوژیک تنها راه، ایجاد فعالیت‌های کانونی جدید است. روند طبی‌زدایی زایمان مثلاً در کشوری مثل هلند مثالی از چنین فعالیتی است. هلند کشوری است که بیشترین تعداد زایمان‌های خانگی را داراست و دولت هم مردم را تشویق می‌کند که در خانه زایمان کنند و برای اینکار تمام امکانات را هم به‌صورت رایگان در اختیار آنها قرار می‌دهد و دلیلش را هم فضای امن خانه و آلودگی کمتر آن نسبت به بیمارستان عنوان می‌کنند. زایمان در خانه توسط ماما انجام می‌شود که همیشه چند دستیار هم او را همراهی می‌کنند. در حین زایمان اگر ماما احساس کند که زایمان در خانه مشکل آفرین خواهد بود بلافاصله زائو را به بیمارستان می‌فرستد.
دومین مثال در این مورد، خودِ بیماری است و مفاهیمی مثال عیادت، و گرد هم آمدن خانواده اطراف بیمار. تا پیش از تولد بیمارستان، بیماری بهانه‌ای بود برای تجدید دیدار با فرد بیمار. کانونی حول‌وحوش بیماری شکل می‌گرفت که در حلقۀ اول خانوادۀ بیمار و حلقه‌های پیرامونی آن سایر افراد مرتبط با بیمار قرار می‌گرفتند. در سنت ما بسیار در مورد آداب عیادت از بیمار سخن گفته شده است. همۀ این فعالیت‌ها که حول‌وحوش بیماری به‌مثابه یک شیء کانونی شکل می‌گرفت با تولد بیمارستان دستخوش تحولات جدی می‌شود: اول از همه بیمار از محیط آشنا و مالوف خود بریده شده، وارد محیط ناآشنای بیمارستان می‌شود. لباس‌های بیمار از او گرفته شده و لباس متحدالشکل به تن می‌کند، همۀ اینها این احساس را در بیمار تقویت می‌کند که فردیت او از دست رفته است. از سوی دیگر با محدودکردن تعداد همراه و محدودکردن ساعات ملاقات عملاً فعالیت‌های کانونی از دست می‌رود. بنابراین به‌طور خلاصه دو موضوع به‌عنوان اشیای کانونی و فعالیت‌های کانونی مطرح شد که اکنون عملکرد خود را از دست داده است: یکی بیماری و دیگری زایمان.
همانطور که گفته شد برگمان راه‌حل را در احیای فعالیت‌های کانونی می‌داند که یکی از مصادیق آن انجمن‌هایی است که حول‌وحوش بیماری‌ها شکل گرفته‌اند. یکی از معروف‌ترین آنها، انجمن معتادان گمنام یا NA است. کانون‌هایی مثل معتادان گمنام یا انجمن‌های بیماران سبب می‌شوند بیماری به جای آنکه عامل دورشدن انسان‌ها از هم باشد به شیئی کانونی برای گرد هم جمع‌شدن آنها بدل شود. روش اصلی بهبودی در انجمن، کمک یک معتاد به معتاد دیگر است. اعضا با حرف‌زدن دربارۀ تجربیات و رهایی‌شان از مصرف مواد مخدر، در جلسات شرکت می‌کنند. همچنین اعضای باتجربه‌تر (که به راهنما معروف‌اند)، به‌طور فردی با اعضای جدیدتر تعامل دارند. ساختار جلسات NA غیررسمی است و در مکانی که توسط گروه اجاره می‌شود، برگزار می‌گردد و اعضا که به نوبت ادارۀ جلسات را بر عهده می‌گیرند. هزینۀ جلسات و سایر خدمات به‌طور کامل از محل کمک‌های داوطلبانه اعضای معتاد و فروش نشریات بهبودی، تأمین می‌گردد. جلسات اشکال گوناگونی دارند: مشارکت، سخنران، پرسش‌وپاسخ، موضوعی و برخی نیز ترکیبی از موارد بالا می‌باشند. به این ترتیب به نظر می‌رسد که کانون‌هایی از این دست، روند طبی‌زدایی را در دستور کار قرار داده‌اند چرا که اولاً نهاد پزشکی را از گفتمان خود کنار گذاشته‌اند و ثانیاً تلاش می‌کنند تا با تعامل اجتماعی بر اعتیاد غلبه کنند؛ البته نباید فراموش کرد که طبی‌سازی اعتیاد، مجال تشکیل چنین انجمن‌هایی را فراهم کرد وگرنه تا قبل از آن جمع‌شدن معتادانی در کنار هم به‌عنوان بزهکار و مجرم ، مانند تشکیل یک گنگ یا دارودستۀ تبهکار بود. پس به نظر می‌رسد می‌توان با دیدگاه برگمان فرآیند طبی‌سازی و طبی‌زدایی را تبیین کرد و در برهم‌کنش آنها نشان داد که طبی‌سازی چگونه به‌عنوان یک تکنولوژی عمل می‌کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.